دم را بر نقطه فرو گذاشت و گفت: امروز روز شدیدی است که پرندهی مرده از دستان ما میپرد؛ پس آن مرد بازیافته بود که آب از جوش افتاده، افتاده بر زانوانش که بر سوراخی مهیب لرزیده بود. آن مرد …
بیشتر بخوانید »مقاله “فانتزیهای سطح بالا و سطح پایین از بازشناسی فمنیستی اسطوره” نوشتهی پاتریک دی مورفی [Patrick.D.Morphy]/ برگردان: صفورا هاشمی چالشتری
«این تکههایی که در برابر تباهی خود آورردهام» رویکرد تی.اس.الیوت [T.SEliot ] و بسیاری دیگر از مدرنیستها در استفاده از اسطوره در شعر است. با این حال، در بسیاری از شعرهای معاصر اینگونه نیست. تفاوت به ویژه با مشاهدهی اسطوره …
بیشتر بخوانید »“دوراهی” نقد شعر “طلسم” اثری از سامان بختیاری نوشتهی لیلا بالازاده
«طلسم» کاتی کوتی کلماتی کاتی کوتی کلماتی کلماتی رونده در راهی دور تا راهی دورتر از دور کلماتی چسبنده بر پایی لنگ از ابتدای این دروازه درهایی بسته تا دردی ناقص انسانی ناقصتر من میرسم نمیرسم میرسم نمیرسم میرسم نمیرسم …
بیشتر بخوانید »داستان کوتاه “مسیح” نوشتهی ماریا فرناندا آمپوئرو/ برگردان: شایان جوادی
ماریا فرناندا آمپوئرو (اکوادور، ۱۹۷۶) ماریا فرناندا آمپوئرو نویسنده و روزنامهنگار اکوادوری (زادهی ۱۴ آوریل ۱۹۷۶ در گوایاکیل) است. تمام کارهایی که تا کنون از وی منتشر شده، در ژانرهای داستان کوتاه یا ناداستان است. موضوع عمدهی کارهای او خشونت …
بیشتر بخوانید »داستان کوتاه “بیمارستان سینا” نوشتهی امیرمحمد محدثی
حوالی شش صبح از صدای نالههای کاوه از خواب پرید. روی صندلی کنار تخت بیمار خوابش برده بود. کاوه همینطور که به ملافهها چنگ میزد و ناله میکرد کلمات نامفهومی از زبانش بیرون میآمد. کلماتی که معلوم نبود از تأثیر …
بیشتر بخوانید »شعری از “مهدی محمودی”
غم قدم میزد روی خط افق هایهای و خورشیدها سرخ از گریه خونیتر میشدند بیصدا تا غروب کنند و خواب سراغ مرا از شب بگیرد جفتپاهایم را چه کسی قلم کرد وقتی که من راه رفتم روی خطی سپید و …
بیشتر بخوانید »شعری از “سحر یحییپور”
زاری در محلههای قدیمی یک طرف ترک آجرها جوانی چه کسیست؟ که گیاهان بر مزارهای شریف خودسر میرویند _لای درزها_ تا هر کجا که مرزی نباشد مثل تهران که از هر طرف حصارهایش را انداخته است و پوستکلفتیاش را میشود …
بیشتر بخوانید »داستان کوتاه “شوالیه، مرگ و شیطان” نوشتهی ولادی کوسیانسیچ/ برگردان: یاشین آزادبیگی
ولادی کوسیانسیچ (آرژانتین، ۱۹۴۱) Vlady Kociancich دانشجوی خورخه لوئیز بورخس بود و اولین مجموعه داستانش با عنوان شجاعت را در سال ۱۹۷۰ منتشر ساخت. رمانش هشتمین شگفتی (۱۹۸۲) با استقبال خوبی در اسپانیا و آرژانتین روبهرو شد. بعد از آن …
بیشتر بخوانید »داستان کوتاه “باز هم داستان بنویس” نوشتهی سمیرا مسعودی
حتماً باید راهی باشد تا بتوانم در داستانم چروکهای روی پیشانیات را عمیقتر نشان دهم. موهایت بلوند نیست قهوهای کمی روشن است، اما خودت یک بار گفتی موهایت را که بلوند میکنی چروکهای روی پیشانیات بیشتر خودشان را نشان می.دهند. …
بیشتر بخوانید »شعری از “رامین سفاریان”
زنِ در چشمهای کافکاخواندهای بود خام نمیشد خم نمیشد روی تختی که وا کرده بودم در لَکان تا لکلکی برای من بچهای بیاورد پر از لک آنقدر پیچیده بود سارا یا آنا یا همان که مرجان میزدم صداش که گفتم …
بیشتر بخوانید »مقاله” «روزهای خوشی» غرق در وجود: ساموئل بکت و جنس دوم (نگاهی به «روزهای خوشی» از منظر سیمون دو بووار)” نوشتهی سوزان هنسی (Susan Hennessy )/ برگردان: صفورا هاشمی چالشتری
روشن است که همواره متون مردانهی اگزیستانسیالیست فرانسوی برای رمزگشایی از ابهام آثار ساموئل بکت [Samuel Beckett] به کار آمدهاند. ساموئل بکت، نویسندهایی که اسم و رسماش با فلسفهی اگزیستانسیال مارتین اسلین [Martin Esslin] و «تئاتر ابزورد» گره خورده است. …
بیشتر بخوانید »دو شعر از باب هیکاک (شاعر آمریکایی)/ برگردان: سینا کمالآبادی
باب هیکاک در سال ۱۹۶۰ در میشیگان متولد شد. سالها یک کارگاه ریختهگری اتوماتیک موفق را اداره میکرد. سال ۱۹۹۵ اولین کتابش «افسانهی روشنایی» را منتشر کرد، در حالی که هیچ مدرک دانشگاهی نداشت. همزمان با انتشار چهارمین کتابش در …
بیشتر بخوانید »