مادر بزرگ من در تاریخ طوفانی آمریکا برای خودش یک پا فانوس دریایی است. توی یکی از شهرستانهای کوچک ایالت واشنگتن قاچاق مشروب می کرد. غیر از این خیلی هم زن خوش قوارهای بود، نزدیک صد و هشتاد قد داشت …
بیشتر بخوانید »داستان کوتاه “مسیح” نوشتهی ماریا فرناندا آمپوئرو/ برگردان: شایان جوادی
ماریا فرناندا آمپوئرو (اکوادور، ۱۹۷۶) ماریا فرناندا آمپوئرو نویسنده و روزنامهنگار اکوادوری (زادهی ۱۴ آوریل ۱۹۷۶ در گوایاکیل) است. تمام کارهایی که تا کنون از وی منتشر شده، در ژانرهای داستان کوتاه یا ناداستان است. موضوع عمدهی کارهای او خشونت …
بیشتر بخوانید »داستان کوتاه “شوالیه، مرگ و شیطان” نوشتهی ولادی کوسیانسیچ/ برگردان: یاشین آزادبیگی
ولادی کوسیانسیچ (آرژانتین، ۱۹۴۱) Vlady Kociancich دانشجوی خورخه لوئیز بورخس بود و اولین مجموعه داستانش با عنوان شجاعت را در سال ۱۹۷۰ منتشر ساخت. رمانش هشتمین شگفتی (۱۹۸۲) با استقبال خوبی در اسپانیا و آرژانتین روبهرو شد. بعد از آن …
بیشتر بخوانید »داستان کوتاه “عشق اول” نویسنده: ایساک بابل/ برگردان: نیلوفر آقاابراهیمی
ده سالم بود که عاشق زنی به اسم گالینا اپولانُونا شدم. نام خانوادگیاش رابتسوا بود. شوهرش افسری نظامی بود که به جنگ روسیه با ژاپنیها اعزام شده و در اکتبر ۱۹۰۵ بازگشته بود. او با خودش تعداد زیادی صندوق آورده …
بیشتر بخوانید »نمایشنامه “روزهای خوشی(قسمت دوم)” نوشتهی ساموئل بکت/ برگردان: صفورا هاشمی چالشتری
برای خواندن پردهی اول به لینک زیر مراجعه کنید. پردهی اول پردهی دوم صحنه مانند قبل است. وینی تا گردن در تپه فرو رفته است. کلاه بر روی سرش و چشمهایاش بسته است. سرش را نه میتواند بچرخاند و نه …
بیشتر بخوانید »نمایشنامه “روزهای خوشی(قسمت اول)” نوشتهی ساموئل بکت/ برگردان: صفورا هاشمی چالشتری
ترجمهی این نمایشنامه تقدیم به پدرم مردی سرشار تنها او به من آموخت که چهگونه زندگی کنم و چهگونه دوست بدارم و مادرم که داستانهای همهی عالم را در سینه دارد. ___________________________ شخصیتها وینی: زنی حدودن پنجاهساله ویلی: مردی حدودن …
بیشتر بخوانید »داستانک “به دست گرفتن اوضاع” نوشتهی جین هامونز/ برگردان: مهدی قاسمی شاندیز
جین هامونز (Jane Hammons) دارای مدرک کارشناسیارشد در مطالعات آمریکا از دانشگاه نیومکزیکو، و برندهی جایزهی آموزگار برجستهی دانشگاه برکلیست. علاوه بر تدریس، او به نویسندگی نیز علاقه دارد. داستان معروفش “سرزمین بیهوا”۱ در کتاب “نکته-داستان: مجموعه داستانهای ۲۵ کلمهای …
بیشتر بخوانید »داستانک “شرکا” نوشتهی ریچارد براتیگان
خیلی خوشم میآید که بنشینم توی سینماهای ارزان آمریکا که مردمش با تماشای فیلم، الیزابتی زندگی میکنند و الیزابتی میمیرند. توی خیابان مارکت یک سینما هست که آنجا با یک دلار میشود چهارتا فیلم دید. اصلاً اهمیتی برایم ندارد که …
بیشتر بخوانید »داستان کوتاه “رؤیت دخترِ صددرصد ایدهال در صبحگاه بهاری” نوشتهی هاروکی موراکامی
صبح زیبای آوریل در یکی از فرعیهای تنگِ منطقه شیکِ هاراجوکوِ توکیواز کنار دختر صددرصد ایدهالم رد میشوم. راستش را بخواهید، آنقدرها خوشگل نیست. هیچ ویژگی خاصی ندارد. لباسهایش به هیچ وجه استثنائی نیستند. از خواب بیدار شده و موهای …
بیشتر بخوانید »داستان کوتاه “بیرون رانده” نوشتهی ساموئل بکت
از طرف دیگر، مقصودم از بالا به پایین است، عیناَ همینطور بود، اغراق نمیکنم. نمیدانستم از کجا شروع کنم و به کجا ختم کنم. این حقیقت امر است. بنابراین به سه رقم کاملاَ متفاوت میرسیدم و هیچوقت هم نمیفهمیدم کدامش …
بیشتر بخوانید »داستانک”فلاش” نوشتهی ایتالو کالوینو
این ماجرا یک روز، سر یک چهارراه اتفاق افتاد، درست وسط جمعیت؛ مردم میرفتند و میآمدند . من ایستادم، چشمهایم را باز و بسته کردم. یک دفعه احساس کردم هیچ حسی ندارم. هیچ. هیچ حسی نسبت به هیچ چیز. من …
بیشتر بخوانید »داستان کوتاه “باران تابستان” نوشتهی مارگریت دوراس
سروکلهی معلم پیدا میشود. به طرف ارنستو نمیرود، میرود کنار خبرنگار. همه ساکتاند. در این سکوت طولانی که همه ساکتاند، مادر شروع میکند به زمزمهی آواز نوا، بیکلام، آهسته، درست مثل اوقاتی که تنها است یا در کنار امیلیو، درآن …
بیشتر بخوانید »