«وقتی که پیر شدهای.» وقتی که پیر و خاکستری شدهای و خوابآلود، سرجنبان کنار آتش، این کتاب را بردار و آرام بخوان، خیال کن نگاه لطیفی را که چشمانت زمانی داشت، و تاریکای عمیقش را؛ چه بسیاران عاشق شدند به …
بیشتر بخوانید »شعری از پوریا آرمانفرد
به مادرم گفتم هنوز میتوانی کِل بکشی؟ میتوانی آنوقت که بند کفشم را سفت میکنم صورتم را میپیچم و جوانیم را به سینه ی خیابان میزنم پشتم بایستی و هلهله کنی؟ بایستی و خیابان را برایم امن کنی بایستی و …
بیشتر بخوانید »کنشهای اجرایی و جنسیت برساخته: مقالهای درمورد پدیدارشناسی و نظریهی فمینیستی نوشته: جودیت باتلر/ مترجم: صفورا هاشمی چالشتری
[جودیت باتلر، استادیار فلسفه در دانشگاه جورج واشنگتن و نویسندهی کتاب «سوژههای میل: بازتاب هگلی در فرانسه قرن بیستم» است. او مقالاتی در زمینهی نظریهی پساساختارگرایی و جنسیت منتشر کرده است.] فیلسوفان به ندرت به بازیگری در معنای نمایشی آن …
بیشتر بخوانید »شعری از ژوزفین بیکن/ مترجم: مهشید وطندوست
ژوزفین بیکن (Joséphine Bacon) شاعر بومی کبک است که در سال ۲۰۱۹ کتابش پرفروش شد. ژوزفین بیکن همچنین مستندساز، ترانهسرا، مترجم و معلم از قوم اینو (Innu) در کبک کانادا نیز هست. او در ۲۳ آوریل ۱۹۴۷ در پِسامی متولد …
بیشتر بخوانید »شعر بلندی از زکریا رشیدی
پروانهای آبی بیرون پریده از دهان تو نامت را بر من تکرار میکنی و در اقیانوسی دوردست دزدان دریایی فیروزههایشان را برایت هدیه میآورند رویاهایم از دهان سگی وحشی آویزان شده بود و خون تا انتهای بلوار را با من …
بیشتر بخوانید »داستان کوتاه “منم، پدرم!” نوشتهی نسترن سوادکوهی
در یک صورت میتوانم بیرون بیاورمش. یک صورت نامعلوم. یک صورتی که حالا بر من پوشیده است، اما عریان میشود حتماً. خودش که عریان است و دارد زیر تن من عرق میریزد. روسری را به دندان گرفته. عریان است اما …
بیشتر بخوانید »داستان کوتاه”لته زفاف” نوشتهی آیه اسماعیلی
خانه را از عمد خلوت کردهام. توی باشگاه، همان وقتی که مهمانها داشتند شام میخوردند، رودربایستی را گذاشتم کنار، صاف توی چشمهایشان نگاه کردم و سنگهایم را باهاشان واکندم”همینجا آخر عروسی است؛ یا قبل عروسکشان بروید سر زار و زندگی …
بیشتر بخوانید »داستان کوتاه”سحابی چشم او ” نوشتهی سیاوش انصاری
بعضی وقت نگاه کردن به نور آفتاب، بعضی هم اگر بوی شدید چاشنی و ادویه بهشان بخورد و یا وقتی موی ابرو و بینیشان را بکنند عطسهشان میگیرد. گلستان –مادرم- با بوی چوب، عطر گل، نور خورشید، بوی قهوه و …
بیشتر بخوانید »دو شعر از مهشید وطندوست
روزنامه گاهی به من بخند به زنی که روزنامهای قدیست گاهی به زن بخند به روزنامهای قدی که ستون حوادث است گاهی از ته دل بخند به من به زن و به روزنامهای که توقیف شد! …………………………………………………….. مردان انقلاب زن …
بیشتر بخوانید »داستان کوتاه “قضای حاجتِ قضا و قدری” نوشتهی امیرشایان قندی
صفحه وبلاگ سعید برنا سه هفته پیش خبر مرگ غلامرضا بافتی در سن هفتاد و هشت سالگی تحت عنوان « آیا او به راستی یک قهرمان بود یا خرابکار؟» در بسیاری از رسانهها منتشر شد. درست مثل هشت سال پیش …
بیشتر بخوانید »چرا ساکیهها میخندند؟! نویسنده: صفورا هاشمی چالشتری (خوانشی بر داستان کوتاه «چرا ساکیه نخندید؟» از مجموعه داستان «یک سوم چپ چشم چپ» نوشتهی ساحل نوری)
اگر شعر، آیینهی تاریخ ادبیات کشورهاست، رمان و داستان بازتاب دردها، رنجها، بیمها، امیدها وشور و شوق انسانهاست. هر نویسنده در بیان دیدگاه فکری خود از روشهای کارآمدی در حیطهی ادبیات بهره میگیرد. داستان، چشماندازی از زندگی را پیشروی خواننده …
بیشتر بخوانید »داستان کوتاه”اجاره خانه برای کلاس پیانو” نوشتهی مهشید پارسایی
امروز سومین روزی است که زنم برایمان دنبال خانه میگردد. فقط روز اول همراهش بودم و دیگر نخواست که بروم. نظر من توی چیزهای مهم آنقدرها هم مهم نیست. نه برای خودم نه برای زنم. بدم نمیآید تمام تصمیمهای بزرگ …
بیشتر بخوانید »