خانه / داستان

داستان

جولای, 2024

ژوئن, 2024

  • 20 ژوئن

    مجموعه داستان یک‌سومِ چپِ چشمِ چپ نوشته‌ی ساحل نوری

    مردک کم بود، آن‌قدر که وقتی از حیاط رد می‌شد، سایهٔ عصرش هم بلند نبود. آن‌قدر کوتاه که انگار از سر و پا گرفته و فشارش داده بودند. روی کلهٔ گردش جاده‌ای داشت که دورتادورش را موهای کم‌پشت خاکستری گرفته …

می, 2024

آوریل, 2024

  • 13 آوریل

    داستان کوتاه”یک جفت تیله‌ی سبز” نوشته‌ی مریم سعیدی

    شب‌هایی که بی‌خوابی به سرش می‌زد شروع می‌کرد به شمردن فاصله بین دم و بازدم‌های احمد. خر و پف‌هایش گاهی صدای ریختن آوار می‌داد. یک وقت‌هایی هم انگار که نفسش گیر کند توی شش‌هایش، یا که یادش رفته باشد نفس …

مارس, 2024

  • 28 مارس

    داستان کوتاه”آبگرمکن” نوشته‌ی پرنیا ابهریان

    خون شره می‌کند بین ران‌هایم. خیره‌ام به درجه آب گرم کن که گرم می‌شود یا نه، که ته زورش همان دو دقیقه اول حمام بوده که گرم بوده و بعدش سرما، سرما، سرما.  گردنم از نگاه کردن طولانی به درجه …

فوریه, 2024

  • 24 فوریه

    داستان کوتاه”کشتارگاه” نوشته‌ی عرفان طبیب‌چی

    مورچه‌ها از زیرِ درِ توالت بیرون میان، سوسکِ‌ مرده، کاندوم، پاکت وینستون آبی، سناتور شرابی و خشاب ژلوفن رو رد می‌کنن و زیر مبل می‌رسن. هر ۵ دقیقه یه‌دونه خرس پاستیلی رو از زیر مبل بیرون می‌کشن. خرسا بعد مرگ …

  • 22 فوریه

    داستان کوتاه”در جستجوی مکان از دست رفته” نوشته‌ی محمد اسعدی

    زبانِ زرد و چسبناکِ آفتاب، آخرین تریشه‌های سایه را از پای دیوارهای حیاط  لیسیده. روی لبه‌ی سیمانیِ داغِ حوض نشسته‌ای. خیسِ عرق سیگاری آتش می‌زنی. چشمت راه برمی‌دارد به چهارانگشت لجنِ زیتونی رنگِ ته حوض. فرو می‌روی. مسیر آمده را …

  • 16 فوریه

    داستان “عبور” نوشته‌ی هانیه سلطان‌پور

    سه روز پس از طلاق‌مان فهمیدم که تنهاتر نشده‌ام. و این همان‌چیزی بود که خوشحالم کرد اما هنوز حزن تنهایی مزمن سال‌های گذشته روی سینه‌ام سنگینی می‌کرد و وزنش را روی استخوان‌های قفسه‌ی سینه‌ام حس می‌کردم.  آدم‌ها معمولا درباره تنهایی …

  • 10 فوریه

    داستان کوتاه “اعوجاج” نوشته‌ی سارا سمیع‌زاده

    من همسر پادشاه بودم. از او فرزندی در شکم داشتم. جنگ بود و کاخ در محاصره دشمن. خاطرم نیست پادشاه کشته شده بود یا اسیر. فرصت تنگ بود. دالان‌های پیچ‌درپیچ کاخ را به سرعت پیمودم. سوار بر آسانسوری مخفی به …

سپتامبر, 2023

  • 17 سپتامبر

    داستان “نباشی چه می‌شود” نوشته‌ی ساحل نوری

    امروز رفتم‌ سراغ آینه‌ی توی هال، یک‌هفته‌ی پیش آینه‌ی اتاق را شکستم، دستم را که تکان می‌دهم هزار دست شکسته زیر پایم تکرار می‌شود. فکر می‌کنم، اگر پرسید چرا شکسته می‌اندازم گردن گربه سیاهه که باز حوصله‌اش از کوچه سر …

دسامبر, 2022

  • 11 دسامبر

    داستان کوتاه “کلاف سردرگم” نوشته‌ی بهرام صادقی

    یک چیز نامرئی هست مثل دست که نمی‌بینمش اما احساسش می‌کنم و ادراکش می‌کنم. مرا هُل می‌دهد این طرف و آن طرف… – آهان! کمی سرتان را بالا بگیرید. ابروهاتان را از هم باز کنید. بخندید. چشم‌تان به دوربین باشد. …

آگوست, 2022

  • 8 آگوست

    داستان کوتاه “آدم شدم” نوشته‌ی ساحل نوری

    آنقدر در خود فرو رفته‌ام که تنم کوچک شده، لباس‌ها روی بدنم عزا گرفته‌اند، هرچه انتظار از خودم داشتم ته‌ کشیده، تنم شورش کرده توطئه می‌چیند، جدایی طلب شده پاهام یکسو می‌روند و دست‌هام سر از یک‌جای دیگر درمی‌آورند، زمان …