“آلزایمر عشقی” مترو یا ذهن تو اصلا چه فرق میکند فرق از وسط باز یا که موهای جلویت را کوتاه کرده باشی مرغها زودتر از خروسها بیدار میشوند اما خروسخوان صبح مهم است که بیدار میشود مترو یا ذهن تو …
بیشتر بخوانید »داستان کوتاه “دوشیزه” نوشتهی ماریو بارگاس یوسا
همسن و سال ژولیت شکسپیر است، چهارده سال دارد و مثل ژولیت سرگذشتى فاجعهبار و رمانتیک. زیباست، بهخصوص اگر از نیمرخ تماشایاش کنى. صورت کشیده و زیبایاش با گونههاى برجسته و چشمهاى درشت و کم و بیش بادامى نشان از …
بیشتر بخوانید »شعر “اگر برای تو رخ دهد” نوشتهی ماریکه لوکاس ریج نولد
“اگر برای تو رخ دهد” چطور به خواب میروی وقتی گوسفندی را گرفتهای زیر؟ نشسته بر لبهی تخت دستهای سردت را مثل استیکی خام گذاشتهای بر چشم و میلرزی به خودت دستش نصف پرتقالی که زانویت را فشار میدهد محکم …
بیشتر بخوانید »نقد شعری از هیوا باجور/ منتقد: پویان فرمانبر
افتادهام روی لم با دیکتاتورترین آغوش دنیا و در من که دستهام دمکرات کشیده حرفها زده مرا برده از من با آن یکی را هم یکی در این خطها که داری به بردهها میزنی هر روز پاهات را برداشته قدم …
بیشتر بخوانید »مقاله”لنین و الکتریسیته” نوشتهی ژان لوک نانسی
شاید نظرگیرترین جمله لنین، جملهای که مقدر بود پشت سر هم نقل و تفسیر شود و حتی دستمایه برخی آثار هنری قرار گیرد، همان است که به صورت ذیل شهرت یافته: «کمونیسم عبارت است از حاکمیت شوراها به اضافه برقرسانی». …
بیشتر بخوانید »سخنرانی با عنوان «جوانمرگی در نثر معاصر فارسی» از «هوشنگ گلشیری»
متن سخنرانی در ده شب شعر کانون نویسندهگان ایران در انجمن فرهنگی ایران و آلمان (۱۸تا ۲۸ مهر ۵۶) امشب میخواهم گزارشی بدهم از نثرِمعاصر و اینکه چه بوده است،پس از این یا هم اکنونش. با من نیست، تکلیفش را …
بیشتر بخوانید »شعری از عبدالرضا مولوی/برگردان کوردی: هلاله محمدی
پدربزرگم مردی آزادیخواە بود پیش از انکە تیر بارانش کنند تمام شعرهایش را پای درخت انار باغچە چال کرد من هیچ وقت شعرهایش را نخواندم اما از انارهای باغچە میشود فهمید آزادی باید سرخ و شیرین باشد! شاعر: عبدالرضا مولوی …
بیشتر بخوانید »داستان کوتاه “مهمانی خدا به صرف چای” نوشتهی سزار آیرا/برگردان: مهدی قاسمی شاندیز
سزار آیرا (Cesar Aira) در سال ۱۹۴۹ میلادی در کرنلپرینگلس آرژانتین به دنیا آمد و از سال ۱۹۶۷ میلادی تا کنون در بوئنوسآیرس زندگی میکند. او علاوه بر نویسندگی و ترجمه، در دانشگاههای بوئنوسآیرس و روزاریو نیز تدریس کردهاست. آیرا …
بیشتر بخوانید »داستانک “جنایت بدون مکافات!” نوشتهی لولیا قهرمانی
تمام وقت بر در مغزم میکوبد و مثل بچهای در شکم مادر، برای تولدش عجله دارد! احتمالن اگر فرصتی برای زندگی در بیرون از عالم خیال به او بدهم، ممکن است خلاف رای من فکر کند و تمام معادلاتم بههم …
بیشتر بخوانید »نقدشعر “فرم علیه رسانه” نوشتهی مهدی نادری
در تلویزیون شما حتی نمیتوانید به چیز متفاوتی فکر کنید؛ دشمن این است. ژان لوک گدار آگوستین قدیس (که سدهها پس از ارسطو میزیست) در کتاب اعترافها نوشته بود: تا وقتی کسی از من نپرسیده باشد که زمان چیست، گمان …
بیشتر بخوانید »شعر “کوی هزارتو” نوشتهی میشل گرانگو
“کوی هزارتو” سرم را بلند کرده میبینم فرا رسیده شب چراغ روشن بیشک خودم روشناش کردهام امّا به یاد ندارم کار کردهام تمام روز مانند گاوی در زمانی که کار میکردند گاوها نگاهام میخورد به سیاهیِ شیشه در بازگشت به …
بیشتر بخوانید »شعری از خالد بایزیدی(دلیر)
بیآنکه زانویت را روی گلویم بفشاری من ازبدو تولدم سیاهی رنگم آویزهی گلوبند خورشید است و فریادم هراس هرروزهتان است که سیاهیام از سپیدی نشان دارد و دریچهای است رو به نور و روشنایی برای سیاهان و جورج فلوید
بیشتر بخوانید »