“کشیده” به دردی که دارم نخورد لباسی که لخت کردم نپوشید تا دست کشیدم کشید مشتی برداشت برای دستی بالاتر از اجازه کلاس گذاشت و حرفی که نگفت فرقی نداشت با اشاره ای که هدف گرفتم آشنا نبود و با …
بیشتر بخوانید »مقاله «سوسور میپرسید: زبانها چگونه تغییر میکنند؟» از «جان جوزف تی.ال.اس»
زبانشناسها میدانند که تغییرات بسیار کوچک میتواند نظام یک زبان را زیر و رو کند و زبانی بدیع و بیسابقه پدید آورد. فردینان دو سوسور عاشق پژوهش دربارۀ همین تغییرات بود. اما از خلال بررسیِ جزییاتِ ناچیز نکتههایی بیرون میکشید …
بیشتر بخوانید »داستانک “صدای تو” نوشتهی لیلا بالازاده
درست همان لحظهای که با چشمهای بسته ایستادهای جلوی دیوار و میخواهند تیربارانت کنند، میپرم جلو و داد میزنم: مگه از رو نعش من رد بشین! سربازها هول میشوند و فرمانده را نگاه میکنند، او هم کنترل تلویزیون را از …
بیشتر بخوانید »شعر «شیون» از «مهدی قاسمی شاندیز»
شیون شناسنامهی من است که خاسته مثل قلب ویزا بهپا کند تا سر بخوریم از جایی به قبری برای دنیای میآورد هنوز به پشتی نو میخوابم با صورتی از تا خدا روزی کند و مریم که پستان شده لبش را …
بیشتر بخوانید »شعر «آینه» از «هلاله محمدی»
شورش را در آوردە لباسی کە نمیخورد بە من برمیخورد اما به ریختم تا بریزم از ترس آینه دست میکند دراز و زنی را بلند کە گوشەی لبهاش کسی نمیخندد _مردەای و من هرگز نیستم پنجرە میلرزد میریزد از گردن …
بیشتر بخوانید »داستان کوتاه “دلتنگیهای سهشنبهای” نوشتهی مهری پاشافامیان
دلتنگی مرض مسری نیست تا دلی که بیقرارش کرده را درگیر خود کند. مرضی هست مزمن که علائمش همان بخار پشت پنجره چشمان است و آه عمیق که انتهای هر سکوت معنا دار مینشیند، عوارض آن هم چشم انتظاریهای بیپایان …
بیشتر بخوانید »نقدی بر شعر لولیا قهرمانی نوشتهی ساحل نوری
“شتر” همیشه پای دار اشک میبافتم و تا سپیده دم روی هر رج چشم میگذاشتم گلیم خانه کوتاه پای من اما بلند بود باید از آب میگرفتم گلیم دیگری ولی پدر با لگد فرمان ایست میداد و نمیدانست که من …
بیشتر بخوانید »مقاله «چرا هانا آرنت فیلسوفِ امروز است؟» از «لیندزی استونبریج»
فلسفۀ سیاسی آرنت، که زیر شکنجه و آزارِ نازیها شکل گرفت، اکنون در دورۀ آشوبزده و ناآرامِ ما جانی تازه میگیرد. در ماه می ۱۹۴۰ زمانی که هانا آرنت در اردوگاه بازداشتشدگان گورس در جنوب غربی فرانسه به سر میبُرد …
بیشتر بخوانید »نخستین شماره فصلنامه «از نو» منتشر شد
انتشار نخستین شماره فصلنامه «از نو» زمستان ۱۳۹۸ با نگاه ویژه به «ادبیات و زن» توسط انتشارات «آن» ادبیات بهمثابه روشی برای زیستن و نیز خود زیستن است، متن زیستبومی است که نهفقط با واژه بلکه با عصارهی روح، تفکر و نیز جان نویسنده آغشته است، ازاینرو ادبیات دیگر امری انتزاعی نیست که در نوشتن و خواندن خلاصه شود، اخلاق، فلسفه، مهربانی، صلح و نظرگاههای علمی که به علوم انسانی شناخته میشود درواقع در بستر ادبیات افتوخیز دارند و جولان میدهند. قلم آفرینندهی آن «دیگری» است که خواستهی انسان است؛ آنچه در خوردن و نفسکشیدن خلاصه نمیشود. ادبیات جزو هستی است و خود هستیبخش؛ به معناها، نگاهها، رویکردها و طرز زیستن. نگاه خطی به زمان که دیروز، امروز و آینده را شکل داده میتواند تجسم آنی یکلحظه باشد که هر سه را در خود دارد و آن اینک است. هستی در لحظه دچار تغییر و زایش خود است، همواره خود را از نو میسازد. از نو بودن تکراری است که تکراری نیست. پ.ن: _ «از نو» را میتوان رویکردی انتقادی به سنت کلاسیک تکرار دانست. _ «از نو» نفی هر چیز و درعینحال ساختن دوبارهی همان چیز است اما به شکل دیگر. _ در «از نو» بودن است که بقای خود را تضمین کردهایم؛ در زیستن، چگونه زیستن و در ادبیات. _ «از نو» یک سازوکار است نه صرف یک باور و عقیده، سازوکاری که به تولید و ارتقا منجر است. _ «از نو» تکیه بر پویایی دارد وگرنه «از نو» نیست و نخواهد بود. …
بیشتر بخوانید »شعر “کیست از من خستهتر؟” از عبداللە پَشِو/برگردان:هلاله محمدی
کیست از من خستهتر؟ من معشوقهای داشتم مانند قطره اشکی در مردمک چشمهایم گیر کردە بود در روزی بهاری از سال هفتاد از چشمهایم جدا شد از آن روز تا به امروز من دیوانهای آن قطره اشک بینام و نشانم …
بیشتر بخوانید »نقد شعری از «هیوا باجور» نوشتهی «محمد مروج»
یک پام که روی میز افتاده آقا آن یکی هم مثل بام، هوا دارد برای شام فردا این پا و آن پا «بکنم یا نه؟» از کجا دارد آب میخورد این بغض سری دارم که دل میکند «یادم نمیرود» هم …
بیشتر بخوانید »مقاله «پول در ازای کلمه؛ تاریخچۀ مختصرِ نوشتن برای پول» از «کولین دیکی»
چکیده بارها به ما گفتهاند که نویسندگیِ خوب زادۀ عشق است نه آز. اما این تصویرِ رمانتیک از نویسندهای که، بیچشمداشت به پول، سخت کار میکند داستانی بیش نیست، داستانی که ریشههای آن به چند هزاره قبلتر بازمیگردد و امروز …
بیشتر بخوانید »