خانه / مقاله / مقاله «دوقطبی‌های سیاسی چطور شکل می‌گیرند؟» از «ویلیام پارک»

مقاله «دوقطبی‌های سیاسی چطور شکل می‌گیرند؟» از «ویلیام پارک»

فرض کنید معلمی دارید که همه از او ناراضی‌اند. یک روز بحثی جمعی در می‌گیرد دربارۀ اینکه چطور باید نارضایتی خودتان را ابراز کنید. اکثر بچه‌ها معتقدند باید به مدیر مدرسه بگوییم، اما ناگهان، یک نفر با قاطعیت می‌گوید که تنها راه‌حل این است که ماشین او را آتش بزنیم. بعد از چند دقیقه، می‌بینید که کل بحث‌ها رفته است به سمت اینکه آیا آتش‌زدن ماشین معلم کار درستی است یا نه. این نمونه‌ای است از اینکه چطور عقاید افراطی کل جامعه را به سمت دوقطبی‌های لاینحل هدایت می‌کنند.

ویلیام پارک، بی‌.بی‌.سی — آیا شما هم احساس می‌کنید که بحث‌های سیاسی دارد بیشتر و بیشتر دوقطبی‌ می‌شود؟ در بریتانیا، کشوری که ساکنش هستم، سیاست جداً به بن‌بست رسیده است. احساس می‌کنم دارودسته‌هایی که فرقی با هم ندارند، بحث‌هایی یک‌نواخت را، بدون کوچک‌ترین مصالحه‌ای، پشت سر هم تکرار می‌کنند. وضعیتی ناامیدکننده و بسیار ملال‌آور که از نقطه‌نظر علوم اجتماعی، کمی گیج‌کننده است.

اما اگر قطبی‌شدن در مجموع پیش‌بینی‌پذیر باشد چه؟ و اگر این قطبی‌شدنْ نه نتیجۀ نادانی و کوته‌بینی، که واکنشی کاملاً انسانی در برابر نقص‌ها و خطاهایمان باشد چطور؟ برخی از تازه‌ترین پژوهش‌ها نشان می‌دهند که یکی از دلایل قطبی‌شدنی که این روزها شاهدش هستیم در اقلیت‌های معدودی نهفته است که فوق‌العاده تأثیرگذارند.

دانشمندان علوم اجتماعی برای مدت‌ها قطبی‌شدن را نتیجۀ افکار غیرمنطقی دانسته‌اند. آن‌ها معتقد بودند که شکی در این نیست که هر انسان عاقلی، هرچه هم اطلاعات نادرست داشته باشد، اشتباهش را می‌پذیرد و بحث و مجادله تمام می‌شود. ولی کسی که لجوجانه به باورهای نادرستش چسبیده، اگر هم شواهدی نشانش دهند، واکنشی آشکارا غیرمنطقی نشان خواهد داد.

بااین‌حال، نتایج مطالعه‌ای که تازه منتشر شده خلاف این فرضِ عقل سلیم است. در حقیقت، اگر محدودیت‌های مغز انسان را در نظر بگیریم، قطبی‌شدن ممکن است میان جمعیتی از افراد کاملاً منطقی نیز بروز پیدا کند.

یکی از مشکلات مطالعۀ باورهای عقلانی و غیرعقلانی این است که دربارۀ هیچکسی نمی‌توان گفت که کاملاً عاقل است. علاوه‌براین، دشوار است که حدس بزنیم آدم‌ها چه وقت ممکن است واکنش عقلانی یا غیرعقلانی داشته باشند و کنترل این رفتار در آزمایش‌ها آسان نیست. برای همین، گروهی از محققان آمریکایی، ژاپنی، بلژیکی و کره‌ای بر مدل‌هایی کامپیوتری از عامل‌ها تکیه کرده‌اند و این عامل‌ها را طوری برنامه‌ریزی کرده‌اند که رفتار عاقلانه یا غیرعاقلانه داشته باشند.

جین یونگ، یکی از نویسندگان این مقاله و پژوهشگر دانشگاه کلرمونت در کالیفرنیا، می‌گوید: «برای هر کدام از این عامل‌ها عقیده‌ای در نظر گرفته شده، ولی می‌توانند پس از تعامل با عامل‌های دیگر عقیده‌شان را عوض کنند». اگر رفتار همۀ این عامل‌ها عقلانی بود، می‌شد انتظار داشت که عقایدشان را در اختیار یکدیگر بگذارند و اگر استدلال بقیه را قوی‌تر از استدلال خودشان یافتند، گاهی عقیده‌شان را تغییر بدهند.

محققان حافظۀ این عامل‌ها را دستکاری کردند تا رفتارشان عقلانی یا غیرعقلانی شود. به بعضی از این عامل‌ها حافظه‌ای بی‌نقص عطا کردند و برای بقیه حافظه‌ای خطاپذیرتر در نظر گرفتند. جین یونگ می‌گوید: «عامل‌هایی که حافظه‌ای نامحدود داشتند می‌توانستند هر جور استدلالی را از هر زاویۀ دیدی به خاطر بیاورند. عامل‌هایی هم که امکان فراموشی‌کاری داشتند به دو دسته تقسیم شدند: عامل‌هایی که به‌ صورت تصادفی فراموش می‌کردند و آن‌هایی که استدلال‌های ضعیف یا قدیمی را از خاطر می‌بردند. عامل‌هایی که حافظۀ نامحدود داشتند قطبی نشدند». اما هیچ انسانی حافظه‌ای کاملاً خطاناپذیر ندارد. وقتی این نکته را در نظر بگیریم که بازه‌های توجه، یادآوری‌ و توان‌ ما برای بحث‌کردن می‌تواند تغییر کند، به نتایج جالب‌تری هم می‌رسیم.

جین یونگ می‌گوید: «اگر انسان‌هایی عاقل با اندازۀ حافظۀ۱ محدود باشیم، این مسئله باعث دوقطبی شدن عقاید در یک گروه می‌شود. حتی اگر کاملاً عاقل باشیم، باز امکان دارد جامعه‌مان قطبی شود، زیرا استدلال‌های دیگران را فراموش می‌کنیم».

به نظر یونگ، این مطالعه می‌تواند راهنمایی برای گفت‌وگو راجع به گروه‌هایی باشد که قطبی شده‌اند. وقتی با کسانی مواجه می‌شویم که عقاید متفاوتی دارند، باید بکوشیم که آن عقاید را به دلیل غیرعقلانی‌بودن کنار نگذاریم. به جای اینکه بخواهیم طرز فکرشان را «تصحیح» کنیم یا از نو آن‌ها را تربیت کنیم، می‌توانیم به این بیندیشیم که چه چیزی ممکن است بر داوری آن‌ها تأثیر گذاشته باشد. حافظۀ ضعیف، فشار عصبی، تردید و تبعیض از جمله چیزهایی‌اند که چه بسا آدم‌ها را از حد وسط دور کنند.

غریبه‌ها

گاهی ممکن است تقصیر ما باشد که انگیزه یا انرژی کافی برای آزمودنِ باورهایمان را نداریم. اما، اگر اندیشه‌ورانِ تقریباً عقلانی نیز در برابر قطبی‌شدن آسیب‌پذیر باشند، چه چیزی آن‌ها را در این مسیر به جلو می‌راند؟ امبر گافنی، استاد روانشناسی اجتماعی در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا در هامبولت، بر این باور است که اقلیت‌های کوچکی که دیدگاه‌های مستحکمی دارند قادرند نقشی مهم و چشمگیر ایفا کنند. اما این تأثیرگذاری به شیوه‌ای نیست که انتظارش را دارید.

گافنی می‌گوید: «بیشتر مردم خودشان را رادیکال به حساب نمی‌آورند. ولی احتمال دارد که نقاط اشتراکشان با افراطی‌ها بیش از آن باشد که فکرش را می‌کنند. در گذشته که تی پارتی۲ نفوذ بیشتری داشت، پیام‌های افراطی‌اش ورای تحمل محافظه‌کاران میانه‌رو بود. اما محافظه‌کاران میانه‌رو از جهاتی دیگر به تی پارتی نزدیک شدند».

در آمریکا، اعضای تی پارتی و محافظه‌کاران میانه‌رو را جمهوری‌خواه به حساب می‌آورند. در نتیجه، محافظه‌کاران میانه‌رو خودشان را به تی پارتی نزدیک‌تر می‌بینند تا دموکرات‌ها، گرچه ممکن است محافظه‌کاران میانه‌رو اشتراکات بیشتری با دموکرات‌های میانه‌رو داشته باشند. در چنین وضعیتی، دموکرات‌ها به دایرۀ خودی‌ها تعلق نداشتند؛ آن‌ها غریبه‌ محسوب می‌شدند.

گافنی می‌گوید: «برگزیدنِ عقایدِ حاشیه‌ای گروهتان اجازه می‌دهد که کلِ گروه را از چیزی که دوست ندارید دور کنید. دموکرات‌ها غیرخودی بودند و جمهوری‌خواهان از تی پارتی استفاده کردند تا از آن‌ها دور شوند».

شعارهای تی پارتی فوق‌العاده محافظه‌کارانه است. در خطابه‌ای در یک مجمع بزرگ از هواداران این جنبش، یکی از رهبران تی پارتی چند نمونه از دغدغه‌های مشترکشان را بازگو کرد: «این وضع از آن وقتی که به اوباما رأی دادیم شروع نشد. از وقتی شروع شد که به حذف دعای اجباری در مدارس رأی دادیم، از آن وقتی که سقط جنین را قانونی کردیم، از وقتی که زن و شوهرها اجازه پیدا کردند طلاق بگیرند و از عشقشان به یکدیگر و سوگند ازدواج در محضر خدا چشم بپوشند. این‌ها فقط چند نمونۀ معدود از پشت‌کردن ما به خدا و فرمان‌های اوست».

محافظه‌کاران میانه‌رو احتمالاً با این مواضع موافق نیستند. اما مطالعات نشان می‌دهند که اگر با اقلیت‌های افراطی مشارکت داشته باشید، ممکن است باورهایتان دچار تغییرات شگفت‌انگیزی شود. مطالعۀ گافنی بر مبنای کارهای ویلیام کارنو است، کسی که نشان داد پیام واضح، حتی اگر موافقش نباشید، می‌تواند برای تغییر موضوع بحث کافی باشد.

ویلیام کارنو در یکی از مطالعاتش، به بررسی گروه‌های اقلیتی از دانشجویان مشغول شد که با خدمت همجنس‌گرایان در ارتش مخالف بودند. اکثریت دانشجویان با این سیاست همراه نشدند، ولی راجع به مسائل دیگری از قبیل اصلاح قانون کنترل اسلحه محافظه‌کارتر شدند.

گافنی می‌گوید: «معمولاً دوست نداریم با عقاید حاشیه‌ای همراه شویم؛ دلمان نمی‌خواهد با مواضع گروه اقلیت کنار بیاییم، زیرا شکافی در افکارمان ایجاد می‌کند». اما به باور کارنو، عقاید افراطی بر کل نظام فکری‌ ما فشار می‌آورد. در مواجهه با عقاید افراطی، احتمالاً رفتارتان را بی‌درنگ عوض نمی‌کنید، ولی باورهای دیگرتان تضعیف می‌شوند و چه بسا در آینده تغییر کنند.

به‌تازگی اسکات مان، از اعضای پارلمان انگلیس که پیش از این چندان شناخته‌شده نبود، این جملات را توییت کرده است: «هر چاقویی که در انگلیس فروش می‌رود باید توی دسته‌اش ردیاب جی‌پی‌اس داشته باشد. وقت آن رسیده که مانند سلاح گرم، برای چاقو هم پایگاه دادۀ ملی داشته باشیم. اگر کسی با خودش چاقو حمل کند، باید دلیل موجهی برای این کار داشته باشد. معافیت‌های بدیهی برای ماهیگیری و غیره». بهانه‌ای برای اینکه صدها نفر سرگرم برشمردنِ مشکلات این ایده شوند.

اگرچه احتمالاً ایدۀ تجهیز چاقوها به ردیاب جی‌پی‌اس هرگز عملی نمی‌شود، اما مثال خوبی است از چیزی که گافنی و کارنو درباره‌اش حرف می‌زنند. چه بسا عقیدۀ بیشتر مردم این باشد که ردیاب جی‌پی‌اس قادر نیست جلوی جرایم مرتبط با چاقو را بگیرد، ولی آیا این توییت نمی‌تواند نقش اسب تروا را بازی کند و ذهن مردم را به سوی مسائلی همچون جرایم خیابانی و نظارت پلیس معطوف سازد؟

اندک قدرتمند است

ثبات و مقاومت در حمایت از عقاید اقلیت کلید تأثیرگذار بودن است. یونگ می‌گوید: «اقلیت‌هایی که شیوۀ رفتار‌شان ثبات دارد یا نفع شخصی‌شان را به پای عقایدشان به خطر می‌اندازند بیشترین نفوذ را دارند. راهب‌های تبتی را در نظر بگیرید که خودشان را آتش می‌زنند، جوهر افراطی کارشان برای آدم‌های محافظه‌کارتر تکان‌دهنده است. اگر عقیده‌ای داشته باشم که چندان هم محکم نباشد و ببینم که کسی چنان رفتاری دارد، به‌یک‌باره به این فکر می‌افتم که شاید در اشتباه باشم و لازم باشد که نظرم را عوض کنم».

اندازۀ گروه هم اهمیت دارد. کوچک‌بودن گروه می‌تواند بسیار سودمند باشد. گروه کوچک در مقایسه با گروه‌های بزرگ‌تر شخصیت بیشتری دارد. چه بسا گروه‌های کوچک پیامی واحد و روشن داشته باشند، در حالی که گروه‌های بزرگ‌تر صداهای متعدد و پیام‌های مختلف دارند. این تمایز سبب می‌شود گروه‌های کوچک نفوذ بیشتری داشته باشند، به‌ویژه اگر عقاید قاطعی داشته باشند. همچنین اگر تردید بیشتری میان مردم وجود داشته باشد، تأثیر و نفوذ گروه‌های اقلیت افزایش می‌یابد.

گافنی توضیح می‌دهد: «وقتی مردم در تردید باشند، برای تعریف خودشان، از ارزش‌های نیرومند بهره می‌گیرند. اگر آدم‌ها تردیدهای عمیقی دربارۀ خود و انگیزه‌هایشان داشته باشند، انواع گوناگون رهبری جذابیت بیشتری پیدا خواهد کرد. مثلاً ممکن است در جوامع دموکراتیک، رهبران خودکامه مقبولیت یابند». به گفتۀ گافنی، رهبران خودکامه بر این تردید سوار می‌شوند و شعارهایی از این قبیل سر می‌دهند: «داریم هویتمان را از دست می‌دهیم».

یونگ می‌گوید: «تأسف‌برانگیز است، زیرا وقتی مردم نسبت به جایگاهشان در جهان مردد باشند، می‌کوشند گروهی را پیدا کنند که بسیار رادیکال باشد و رهبر خودکامه‌اش هنجارها و محدودیت‌های روشنی ترسیم کند. وقتی آدم‌ها نسبت به هویتشان تردید داشته باشند، اهمیت مثبت و منفی کاهش می‌یابد و افراد لزوماً به فکر خوب یا بد بودن کارهایشان نخواهند بود. گروه‌هایی که به حاشیه رانده شده‌اند چنین وضعیتی دارند. سرکوب‌شدگان اکثریت را بد می‌دانند و در نتیجه از نظرشان اقلیت باید خوب باشد».

اما خوب است به یاد بیاوریم که می‌شود از همین فرض‌ها برای ایجاد تغییرات مثبت اجتماعی بهره گرفت. به نظر گافنی، بعضی از مهم‌ترین تغییرات مثبت اجتماعی دستاورد اقلیت‌هایی بوده است که انسجام قوی و هویت واضح داشته‌اند.

گافنی می‌گوید: «وقتی تغییرات مثبت اجتماعی را می‌بینیم، پی می‌بریم که بسیاری از آن‌ها از اقلیت‌ها آغاز شده‌اند. برای نمونه، جنبش‌های حقوق اجتماعی یا حق رأی زنان را در نظر بگیرید. این‌ها فوق‌العاده مثبت بوده‌اند و از گروه‌های اقلیت آغاز شده‌اند، اقلیت‌هایی غریبه که علیه هنجارها فعالیت می‌کرده‌اند».

همۀ ما عضوی از زیرگروه‌های کوچکی هستیم که در دل شبکه‌های پیچیده‌ای در جامعه جا دارند. اقلیت‌های افراطی می‌توانند بر جمعیت بزرگ‌تر تأثیر مثبت یا منفی بگذارند. حتی وقتی هم که ایده‌های رادیکال کسی را به حساب یاوه‌گویی می‌گذارید و از کنارش رد می‌شوید، یادتان باشد که چه بسا این ایده‌های افراطی طرز فکرتان را پیشاپیش تغییر داده باشند.

پی‌نوشت‌ها:
• این مطلب را ویلیام پارک نوشته است و در تاریخ ۱۲ آگوست ۲۰۱۹ با عنوان «How the views of a few can determine a country’s fate» در وب‌سایت بی‌.بی‌.سی فیوچرمنتشر شده است. وب‌سایت ترجمان آن را در تاریخ ۱۷ مهر ۱۳۹۸ با عنوان «دوقطبی‌های سیاسی چطور شکل می‌گیرند؟» و ترجمۀ حسین رحمانی منتشر کرده است.
•• ویلیام پارک (William Park) نویسنده و روزنامه‌نگاری ساکن لندن است که برای بخش‌های مختلف بی‌.بی‌.سی می‌نویسد.

[۱] memory span: در روانشناسی و علوم اعصاب، اندازهٔ حافظه به تعداد فقره‌های بلندترین فهرستی گفته می‌شود که شخص بتواند در نیمی از دفعات انجام آزمایش، بلافاصله پس از ارائه با ترتیب درست تکرار کند. این فهرست می‌تواند شامل کلمه، عدد یا حرف باشد [مترجم].
[۲] جنبشی اجتماعی در آمریکا که خود را طرفدار قانون اساسی آمریکا معرفی می‌کنند و عقایدی محافظه‌کارانه و پوپولیستی دارند [مترجم].

درباره‌ی تیم تحریریه آنتی‌مانتال

تیم تحریریه آنتی‌مانتال بر آن است تا با تولید محتوای ادبی و انتشار آثار همسو با غنای علمی، هرچند اندک در راستای ارتقای سطح فرهنگی جامعه سهیم باشد. امیدواریم که در این مسیر با نظرات و انتقادات خود ما را همیاری‌ کنید.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *