«به سلامتی باغهای معلق انگور» خدا کند انگورها برسند جهان مست شود تلوتلو بخورند خیابانها به شانهی هم بزنند رئیسجمهورها و گداها مرزها مست شوند و محمّد علی بعد از هفده سال مادرش را ببیند و آمنه بعد از هفده …
بیشتر بخوانید »داستان کوتاه “میخواهم قلقش بیاید دستم! “نوشتهی جی. دی. سلینجر
توضیح: این داستان یکی از کارهای جی. دی. سلینجر است که در سال ۱۹۴۲ در یکی از نشریات ادبی آمریکا چاپ شده است. * * * این کشور یکی از آیندهدارترین مردان جوانی را که تا به حال در بازی …
بیشتر بخوانید »مقاله «نقش مخاطب در زوال هنر» از «بنیامین دیلم کتولی»
شاید اگر میخواستیم چند دههی قبل این مسئله را مطرح کنیم که بخش اعظمی از آسیبهای هنری یک جامعه میتواند به حوزهی مخاطبان هنر برگردد قول جازم ما در مبحث ریتوریک اثر قابل پذیرش نبود. اما از رولان بارت به …
بیشتر بخوانید »یادداشت «نوروز فقط نوروز نیست» از «پویان فرمانبر»
نوروز امسال آغشته به مرگ و خون است. آغشته به تردیدی که نمیداند برای چه باید هنوز بأیستد، هنوز بجنگد! نوروز امسال تنهاست و ما که طبق معمول فقط دل خوش میکنیم، دل خشک کردهایم به بودن و سادهلوحانه تنهاتر …
بیشتر بخوانید »شعر «ترجیح میدهم» از «ویسلاوا شیمبورسکا»
سینما را ترجیح میدهم گربهها را ترجیح میدهم درختانِ بلوطِ کنارِ رود وارتا را ترجیح میدهم دیکنز را بر داستایوفسکی ترجیح میدهم خودم را که آدمها را دوست دارد بر خودم که بشریت را دوست دارد، ترجیح میدهم ترجیح میدهم …
بیشتر بخوانید »مقاله «جی.ال.آستین میپرسید: با کلمات چهکار میکنیم؟» از «گای لانگورث»
حرفهای روزمرهای که به همدیگر میزنیم، یا توصیفی که از تجربههای معمولیمان ارائه میدهیم، در ظاهر ساده و روشناند. به همسرمان قول میدهیم که برای شام خانه خواهیم بود. یا به همکارمان میگوییم که روز قشنگی است، و احساس میکنیم …
بیشتر بخوانید »شعر “دستگاه فتوکپی” نوشتهی واشنگتن کوکورتو
فردا که بمیرم دست میکشم از سیاه و کمی بعد جدا از سیاهیام بر میگردم به جهان به شکلِ دستگاه کپی دقت کنید! نه زیراکس کانن یا ناشواس فقط جنون ژاپنیست که میتواند دستگاهاش را پرنده بنامد و من دستگاه …
بیشتر بخوانید »داستان کوتاه “زیر باران” نوشتهی احمد محمود
هوا که تا چند لحظه قبل تاسیده بود، رنگی نیمه روشن گرفت. خورشید پریده رنگ، از شکاف ابرها سرک کشید و تراکم ابرها را در هم ریخت. از شب قبل یک رگبار شدید پاییزی در شرف باریدن بود. گاهی گستره …
بیشتر بخوانید »شعر “صندلی در برف” نوشتهی جین هیرشفیلد
صندلی در برف سفید میشود صندلی در برف مثل هر چیز دیگری فربه… با اینحال حالش گرفته همیشه بیشتر از تختی کلاهی یا خانهای حتی تنها برای اینست صندلی تا متوقف کند برای هرکس لحظات کمی را که زودگذر و …
بیشتر بخوانید »مقاله «انسان در سایه معنا» از «ارشیا طاهری»
نیاز به معنا در تمام پسزمینهی سیر تکاملی بشر سایه افکنده است. مفهومی که پیشران تمام فعالیتهای انسان از ابتداییترین نیازهای زیستی تا کرامات و ارزشهاست و جریان زندگی ما را بهطور اثرگذاری کنترل میکند. معنا معمولن با “هدف” اشتباه …
بیشتر بخوانید »نقد شعر “خمپاره” اثر هیوا باجور/ منتقد: لیلا بالازاده
خمپاره افتاده ام تخت مثل یک خمپاره لخت که هی گود می شود در خود من غمی بزرگم که هیچ کلمه ای نام کوچکم را نمی گوید اما تو صدایم کن جنگ تا از یاد ببرم همه را این سطرهای …
بیشتر بخوانید »شعر «سطر قبلی» نوشتهی پویان فرمانبر
«سطر قبلی» کسی که در سطرهام پىِ نبود میگشت برگشت و موهاش را به باد داد تا بگردم پی چیزی که نیست برگشتم کسی اما نبود جز من نبودم و در موهام… در من همیشه چیزی هست که چیزی …
بیشتر بخوانید »