خانه / تیم تحریریه آنتی‌مانتال (صفحه 16)

تیم تحریریه آنتی‌مانتال

تیم تحریریه آنتی‌مانتال بر آن است تا با تولید محتوای ادبی و انتشار آثار همسو با غنای علمی، هرچند اندک در راستای ارتقای سطح فرهنگی جامعه سهیم باشد. امیدواریم که در این مسیر با نظرات و انتقادات خود ما را همیاری‌ کنید.

مقاله “مازوخ و ادبیات” نوشته‌ی ژیل دلوز

مازوخ نه دستاویزی برای روان پزشکی یا روانکاوی است، و نه حتا فیگور برجسته و خاص مازوخیسم. چراکه فاصله‌ی خود با تمامی تفاسیر بیرونی را حفظ می‌کند. نویسنده بیشتر یک پزشک است تا بیمار، او یک تشخیص پزشکی را ارئه می‌دهد، …

بیشتر بخوانید »

شعر “همین دیشب خودم را که می شد غرق در شن های روان دیدم” نوشته‌ی روبرتو آماتو

همین دیشب در شن‌های روان خودم را که می‌شد غرق دیدم تخت ‌‌می‌افتاد به یک سو مدام جای امنی نبود حتی روی عرشه ی بالشی که دختری مثل درختی با دست‌های مصلوب ایستاده بود روی پنجه‌ی پاهاش و گذاشته بود …

بیشتر بخوانید »

داستان کوتاه “گم شد” نوشته‌ی ساحل نوری

دقیقن همان روزی که سرما روی سر و کول آدم چمبره می‌زد و سوز می‌شد توی صورت و برف، رد خیسی روی یقه جا می‌انداخت و در خیالِ کبوتر، سرِ رهگذر جایی برای ریدن بود و اگزوز تمام ماشین‌ها غِرغِر …

بیشتر بخوانید »

مقاله “راه و رسمِ لرزاندن جورج اورول در گور” نوشته‌ی نیک اسلیتر

اگر می‌خواهید آزاداندیش و مخالف استبداد باشید، یکی از لوازم اصلیِ کارتان نقل‌قول از جورج اورول است. باید اینجا و آنجا، مظاهر ۱۹۸۴ را بیابید و یکی دو نفر را هم برادر بزرگ‌تر بدانید. درواقع خیلی از سیاست‌مداران فعلی هم …

بیشتر بخوانید »

شعری از «مهتاب محمدی راد»

تلفن زنگ می‌زند سلام می‌کند پیراهنم گیج می‌شود هفت بار می‌دواندَم.. زیر پوستم جوی خون خیابان‌ها تا قلبم قلبم تا خیابان ها.. دستم فرار می‌کند تا باغچه پایم را از دست داده‌ام و اصلاً عجیب نیست.. ابری جیغ می‌کشد! گوش …

بیشتر بخوانید »

شعری از صنم احمدزاده

پس من کجا نشسته‌ام بر داغداری تن‌های چوبی که در غارتِ نیزار خواب پنج‌هزار پرنده روشن می‌بینند چیزی از آتش بر گلوی تو نشسته است صدا که می‌زند ببین صدا که می‌زند بیا مُشت کوچک پرنده‌ای از جیب‌هاش بیرون می‌ریزد …

بیشتر بخوانید »

داستانک “شرکا” نوشته‌ی ریچارد براتیگان

خیلی خوشم می‌آید که بنشینم توی سینماهای ارزان آمریکا که مردمش با تماشای فیلم، الیزابتی زندگی می‌کنند و الیزابتی می‌میرند. توی خیابان مارکت یک سینما هست که آن‌جا با یک دلار می‌شود چهارتا فیلم دید. اصلاً اهمیتی برایم ندارد که …

بیشتر بخوانید »

داستان کوتاه “کلاس درس” نوشته‌ی غلامحسین ساعدی

همه ما را تنگ هم چپانده بودند داخل کامیون زوار در رفته‏‌ای که هر وقت از دست اندازی رد می‌‏شد، چهارستون اندام‏ش وا می‌‏رفت و ساعتی بعد تخته‌بندها جمع و جور می‌شدن دور ما، یله می‌شدیم و همدیگر را می‌‏چسبیدیم …

بیشتر بخوانید »

شعر «دکلمه‌ی یک انسان پوک» از «محمدعلی حسنلو»

می‌خواهی نخستین نفر باشی نخستین صدایی که فُرم صمیمانه می‌گیرد زنگ می‌زند وُ تبخیر نوروز را در فراگیری بیماری بَرملاء می‌کند می‌خواهی همیشه نخستین باشی دست از عادات‌ِ هزارساله بَرنَداری مُدام گوش‌اَت را از پیش‌بینی حوادث دِرو کنی از هوش …

بیشتر بخوانید »

شعر “سنگربندی” نوشته‌ی امین شیخی

“سنگربندی” وقتی که شانه‌هات زلزله می‌کند ویرانی‌ام حتمی‌ست چقدر و سنگری صورتت را مثل این شعر می‌کند سپید سی و دو سنگ به موازات چاهی که برآمده نفتش را کرده‌ام استعمار منی که دهانم در انهدام بود در جنگ تن‌به‌تن …

بیشتر بخوانید »

مقاله «بدنِ بدهکاران» از «علی هداوند» 

تا کنون هیچ‌ کس معلوم نکرده که یک بدن قادر به انجام دادنِ چه کار‌هایی است. _اسپینوزا، کتابِ اخلاق_      ماشینِ سرمایه‌داریِ جدید، سامانه یا دیسپوزیتیفی[۱] است مشتمل بر همه‌ی ابعادِ زیست_سیاسی که شکلِ جدیدی از سوبژکتیویته و نظمِ اجتماعی …

بیشتر بخوانید »

شعری از «یدالله رویایی»

سکوت، دسته‌گلی بود میان حنجره‌ی من ترانه‌ی ساحل، نسیم بوسه‌ی من بود و پلک باز تو بود. بر آب‌ها پرنده‌ی باد، میان لانه‌ی صدها صدا پریشان بود. بر آب‌ها، پرنده، بی‌طاقت بود. صدای تندر خیس، و نور، نورتر آذرخش،  در …

بیشتر بخوانید »