خانه / تیم تحریریه آنتی‌مانتال (صفحه 14)

تیم تحریریه آنتی‌مانتال

تیم تحریریه آنتی‌مانتال بر آن است تا با تولید محتوای ادبی و انتشار آثار همسو با غنای علمی، هرچند اندک در راستای ارتقای سطح فرهنگی جامعه سهیم باشد. امیدواریم که در این مسیر با نظرات و انتقادات خود ما را همیاری‌ کنید.

داستانک “شرکا” نوشته‌ی ریچارد براتیگان

خیلی خوشم می‌آید که بنشینم توی سینماهای ارزان آمریکا که مردمش با تماشای فیلم، الیزابتی زندگی می‌کنند و الیزابتی می‌میرند. توی خیابان مارکت یک سینما هست که آن‌جا با یک دلار می‌شود چهارتا فیلم دید. اصلاً اهمیتی برایم ندارد که …

بیشتر بخوانید »

داستان کوتاه “کلاس درس” نوشته‌ی غلامحسین ساعدی

همه ما را تنگ هم چپانده بودند داخل کامیون زوار در رفته‏‌ای که هر وقت از دست اندازی رد می‌‏شد، چهارستون اندام‏ش وا می‌‏رفت و ساعتی بعد تخته‌بندها جمع و جور می‌شدن دور ما، یله می‌شدیم و همدیگر را می‌‏چسبیدیم …

بیشتر بخوانید »

شعر «دکلمه‌ی یک انسان پوک» از «محمدعلی حسنلو»

می‌خواهی نخستین نفر باشی نخستین صدایی که فُرم صمیمانه می‌گیرد زنگ می‌زند وُ تبخیر نوروز را در فراگیری بیماری بَرملاء می‌کند می‌خواهی همیشه نخستین باشی دست از عادات‌ِ هزارساله بَرنَداری مُدام گوش‌اَت را از پیش‌بینی حوادث دِرو کنی از هوش …

بیشتر بخوانید »

شعر “سنگربندی” نوشته‌ی امین شیخی

“سنگربندی” وقتی که شانه‌هات زلزله می‌کند ویرانی‌ام حتمی‌ست چقدر و سنگری صورتت را مثل این شعر می‌کند سپید سی و دو سنگ به موازات چاهی که برآمده نفتش را کرده‌ام استعمار منی که دهانم در انهدام بود در جنگ تن‌به‌تن …

بیشتر بخوانید »

مقاله «بدنِ بدهکاران» از «علی هداوند» 

تا کنون هیچ‌ کس معلوم نکرده که یک بدن قادر به انجام دادنِ چه کار‌هایی است. _اسپینوزا، کتابِ اخلاق_      ماشینِ سرمایه‌داریِ جدید، سامانه یا دیسپوزیتیفی[۱] است مشتمل بر همه‌ی ابعادِ زیست_سیاسی که شکلِ جدیدی از سوبژکتیویته و نظمِ اجتماعی …

بیشتر بخوانید »

شعری از «یدالله رویایی»

سکوت، دسته‌گلی بود میان حنجره‌ی من ترانه‌ی ساحل، نسیم بوسه‌ی من بود و پلک باز تو بود. بر آب‌ها پرنده‌ی باد، میان لانه‌ی صدها صدا پریشان بود. بر آب‌ها، پرنده، بی‌طاقت بود. صدای تندر خیس، و نور، نورتر آذرخش،  در …

بیشتر بخوانید »

شعر “افسردگی” نوشته‌ی سونیا سانچز

۱) فرو رفته‌‌ام در چشم‌هام می‌خورم مدام به حدقه‌ها سوت می‌کشند… بو می‌کشم عصر را زیر آفتاب جایی که استخوان‌های خشک می‌جنبند به‌سمت رودخانه‌هایی غرق در عود نور کوچکی می‌خزد بالا و پایین و می‌نشیند آخر در گوشه‌ای مثل هوایی …

بیشتر بخوانید »

داستان کوتاه “رؤیت دخترِ صد‌درصد ایده‌ال در صبح‌گاه بهاری” نوشته‌ی هاروکی موراکامی

صبح زیبای آوریل در یکی از فرعی‌های تنگِ منطقه شیکِ ‌هاراجوکوِ توکیواز کنار دختر صددرصد ایده‌الم رد می‌شوم. راستش را بخواهید، آن‌قدر‌ها خوشگل نیست. هیچ ویژگی خاصی ندارد. لباس‌هایش به هیچ وجه استثنائی نیستند. از خواب بیدار شده و مو‌های …

بیشتر بخوانید »

شعر “تماس” نوشته‌ی مهدی قاسمی شاندیز

«تماس» من آدم خوبی نبودم، بودم؟ نااابودم و تا بودم هستی از لباس زیرم زیرتر شد تابوت بی‌وتنی در شماره‌ام خاک می‌شد و سکه‌ای که پاچه می‌گرفت از باجه بهای قبض روح بود «چه خوب بود سری که از پا …

بیشتر بخوانید »

شعر “یادت نرود” نوشته‌ی مهرداد فلاح

“یادت نرود” چشمی بفرست برای انگشتانم که مشت این سیب را باز کنم سیب زبان چاقو را خوب می‌فهمد با همین زبان دل ِ این دانه را می‌شکنم فریادش را می‌شنوم همراه این صدا به سفر می‌روم… به «نمی‌دانم» می‌دانم! …

بیشتر بخوانید »

داستان کوتاه “بیرون رانده” نوشته‌ی ساموئل بکت

از طرف دیگر، مقصودم از بالا به پایین است، عیناَ همین‌طور بود، اغراق نمی‌کنم. نمی‌دانستم از کجا شروع کنم و به کجا ختم کنم. این حقیقت امر است. بنابراین به سه رقم کاملاَ متفاوت می‌رسیدم و هیچ‌وقت هم نمی‌فهمیدم کدامش …

بیشتر بخوانید »

داستانک”فلاش” نوشته‌ی ایتالو کالوینو

این ماجرا یک روز، سر یک چهارراه اتفاق افتاد، درست وسط جمعیت؛ مردم می‌رفتند و می‌آمدند . من ایستادم، چشم‌هایم را باز و بسته کردم. یک دفعه احساس کردم هیچ حسی ندارم. هیچ. هیچ حسی نسبت به هیچ چیز. من …

بیشتر بخوانید »