خانه / نقد شعر / جستاری در خصوص مفهوم معارضه در شعر محمدصالح سوزنی/ پژوهش و خوانش: صفورا هاشمی چالشتری

جستاری در خصوص مفهوم معارضه در شعر محمدصالح سوزنی/ پژوهش و خوانش: صفورا هاشمی چالشتری

مقدمه

ژان فرانسوا لیوتار (۱۹۹۸-۱۹۲۵) در کتاب وضعیت پسامدرن از گفتمان‎‌های مختلف به عنوان بازی‎‌های زبانی یاد می‌‎کند. لیوتار در نقد فراروایت‌‎ها از دستاوردهای دو فیلسوف مشهور، لودویک ویتگنشتاین و توماس کوهن بهره گرفته است. او مفهوم بازی‎‌‎های زبانی را از ویتگنشتاین و نظریه‌‎ی پارادایم‌‎ها را از توماس کوهن می‌‎گیرد. از نظر لیوتار «چیزی که به آن نیاز داریم نه تنها نظریه‎‌ی ارتباط، بل‎که نظریه‎‌ی زبان‌ها است که جدل و قضا را به عنوان اصل بنیادین می‎‌پذیرد.»
هدف ویتگنشتاین از تشبیه تنوع کاربردهای زبانی به بازی‎‌های زبانی تأکید بر این معنا است که شرکت در بازی‎‌های زبانی، فعالیتی اجتماعی است که قواعد خاصی بر آن حاکم است و همان‎گونه که در مورد بازی نباید به جستجوی بنیادهای آن پرداخت، بازی‌‎های زبانی را نیز صرفاً باید فعالیتی اجتماعی و نه یک امر ذهنی و تجربی دانست و هرگز نباید درصدد یافتن بنیادهای آن بود.
به نظر لیوتار نیز جامعه، متشکل از حوزه‌‎های گوناگون و فعالیت‌‎های متنوعی است که هیچ قانون و معیار عامی بر این حوزه‎‌ها و فعالیت‌‎ها حاکم نیست و ویژگی اصلی جامعه پسامدرن همین تنوع و قیاس‎‌ناپذیری فعالیت اجتماعی متنوع در این جامعه است و روابط اجتماعی در چنین جامعه‌‎ای برآیند فرآیندی است که در آن فرآیند تعدادی نامعلوم از بازی‎‌های زبانی که هر یک تابع قانون ویژه‌‎ی خویشند تداخل دارند. به عبارت دیگر در جامعه‌‎ی پسامدرن هیچ روایت بزرگی یافت نمی‎‌شود و معرفت و فلسفه و علم و غیره از اعتبار خود به عنوان مرجع نهایی ساقط شده ‎اند و پذیرش یک چشم ‎انداز توسط افراد در چنین جامعه‌‎ای تابع دلایلی فرهنگی، تاریخی، اجتماعی و سیاسی است، زیرا از نظر عقلی هیچ چشم‌‎اندازی نمی‎‌تواند بر چشم‎‌‎اندازی دیگر ترجیح داده شود. لیوتار، از نظریه‌‎ی بازی‎‌های زبانی ویتگنشتاین استفاده می‎‌کند و معتقد است که منظور ویتگنشتاین از به کار بردن اصطلاح بازی زبانی اشاره به کاربردهای مختلف و متفاوت زبان (مانند جمله‎‌سازی – دستور دادن، ارایه یک توصیف ادبی، داستان‎‌سرایی – نقل حکایت و روایت و …) است.
لیوتار، در کتاب تعارض بر این نکته تاکید دارد که تمامی بی‎‌عدالتی‎‌ها و رفتارهای غیرانسانی از قبیل سرکوب و تبعیض در طول تاریخ بشری زمانی رخ می‎ دهند که یک بازی زبانی بر سایر بازی‎‌ها مسلط و چیره شود و یا آن که خواسته‎‌ها و اهداف سایر بازی‎‌های زبانی فقط از طریق آن بازی زبانی مسلط تفسیر و تبیین و ترویج گردد. بی‎‌عدالتی بنیادین در چنین شرایطی شکل می‎‌گیرد. پس بازی زبانی نباید مغلوب بازی زبانی دیگر باشد و یا توسط بازی دیگری بازگو گردد و در نقطه مقابل نیز، دوام عدالت مشروط به توجه ما به وضعیت‎‌های افتراق و ناسازگاری مطلق بازی‌‎های زبانی است.

معارضه در شعر سوزنی

«معارضه» یکی از کلیدی‎‌ترین مفاهیم در آثار لیوتار است. لیوتار تلاش می‌کند تا معارضه را به مثابه امری بیان‎‌ناپذیر بیان کند؛ یا امری که در برابر بیان‌‎پذیری مقاومت می‌‎کند. لیوتار می‎‌خواهد به این پرسش پاسخ بدهد که آیا می‎‌توانیم معارضه را رفع کنیم؛ یا در ذات این مفهوم عنصر یا مولفه‎‌ایی وجود دارد که در برابر رفع شدن هم مقاومت می‎‌کند تا معارضه پابرجا بماند؟!
محور اصلی کتاب «تعارض» مساله‎‌ی چگونگی پیوند جملات به یکدیگر است و این مساله که معانی ضمنی رابطه‌‎ها و مواجه‎‌های مختلف با یک جمله چه می‎‌توانند باشند.
جمله‎‌ها به رژیم‌‎های مختلفی مثل اشاره، پرسش و دستور تقسیم می‎‌شوند و ژانرهای گفتمانی مختلفی مثل علم و ادبیات را به وجود می‎‌آورند که بر اساس آن‎‌ها پیوند بین جمله‎‌ها به شکل خوب یا بد ارزیابی می‎‌شود. از نظر لیوتار، معارضه در ژانرهای مختلف، فضایی است که در آن تصمیم‎‌های سیاسی گرفته می‎‌شود، زیرا فرد از بین امکان‎‌های مختلف و مجازها برای جمله‎‌سازی و سکوت‎‌هایی که تحمیل می‎‌شود دست به انتخاب می‎‌زند. لیوتار معارضه را لحظه‎‌ایی می‎‌داند که در آن طرفین معارضه در موقعیتی قرار می‌‎گیرند که صحبت کردن برای آن‎ها غیرممکن می‎‌شود و این معارضه‎‌ها هستند که نقاط شروع نقد را تعیین می‌‎کنند.
وقتی در شعر صالح سوزنی با این متن مواجه می‎‌شویم که «رو.. آن.. شناسه.. می.. سناسمس.. تویی.. برای رای خیس.. لیس می”ذن” ی.. زنی که کاف را به کافه می‎‌برد..» یا در این متن که «ستایش را دو-ست داشتم.. یکیش یش ش ریخت.. و این تو هم که اس-لارجی.. با هم او را.. را.. ران را در شعر قبلی گفتم.. راش هم که بی معنی است.. راه.. خوب است.. راهتم.. ی تا.. به کجا می روی.. » برای طرف مقابل متن صحبت کردن یا همان خواندن غیرممکن می‎‌شود و این‎جا درست در بین هر دو نقطه‎‌ی فاصله‌‎گذاری شده، نقطه‎‌ی شروع نقد است.
پیدا کردن رابطه‎‌ی بین دو جمله‌‎ی «همین که باخ.. می‎‌سرود.. میوه را بس است..» و یا بین این جملات که «قرص‌هایت آماده است.. روزی سه تا بپر.. ماه را بشور.. شعر می‎‌شود.. » یا در جایی دیگر بین جملات «بادا مبارک که چ عرض کنم.. همان باد خالی را داشتم می‌‎مردم که مار.. نه دیگه.. تارم آمد ولی نزدم.. بناگوشش عجیب نرم بود..» دشوار است. مخاطب متن یا خوانش‌‎گر که من او را طرف دیگر متن و متن را خود میدان معارضه‌‎ایی می‎‌دانم که صالح سوزنی آن را به راه انداخته است، این پیوند را در ارزیابی اولیه‎ پیوندی ضعیف، بد و ناخوانا می‌داند.
معارضه وضعیت ناپایدار زبان است؛ وضعیتی که در آن چیزی که باید قابل گنجاندن در قالب جملات باشد، نمی‌‎تواند به این قالب دربیاید. هنگامی که سوزنی می‌‎نویسد: «فقط آب را روان‎تر سازید تا با واژگان سرخ شوند و سیب را رنده کردن‌تان چ سود.. بهار نارنج هم نم پس نمی‎‌دهد.. کافی‌ست جوشانه را سرد کنید تا گرم شود..»، زبان وضعیتی بسیار ناپایدار به خود می‎‌گیرد به طوری که هر لحظه و هر آن ممکن است در کلمه‎‌ی بعدی یا حتی واج بعدی ساختمان خود را از دست داده و فرو بریزد که این اتفاق هم می‌‎افتد و معنا و مفهوم رخداد (Event) را هم به همراه می‎‌آورد.
معارضه، لحظه‎‌ی سکوت است؛ لکنتی در جریان زبان است؛ جایی است که کلمه‌‎های درست نمی‌‎توانند جاری بشوند. معارضه اشاره دارد به لحظه‌‎ایی از درد کشیدن؛ لحظه‎‌ایی که ناعدالتی جایی برای رساندن صدای خودش پیدا نمی‎‌کند؛ جایی که آسیبی مسکوت می‎‌ماند و تبدیل به ظلم می‌‎شود. صالح سوزنی از سکوت‌‎ها و لکنت‎‌ها استفاده می‎‌کند تا این لحظه‎‌ی مسکوت مانده را فریاد بزند. باید پرسید که او در زبان‌‎پریشی‎‌ها و لکنت‎‌هایی شبیه به این که «هم.. هم.. همدانت باد.. در بوعلی.. نا.. علیا.. خانم.. مستم.. مشت می‎‌کند.. و مشتم.. مست را هم قبلا گفته‌‎ام..» کدام مستی را مشت کرده است و به دنبال کدام ناعدالتی است که چنین بین سکوت نقطه‎‌ها و پریشانی زبان دست و پا می‎‌زند و مخاطب یا خوانش‎‌گر متن را به ورطه‎‌ی گیجی می‎‌کشاند. این جاست که صالح سوزنی در مقابل دیکتاتوری زبان دست به طغیان می‌‎زند. شاعر چه چیزی را می‎‌خواهد به مخاطب بفهماند که قادر به بیان آن در قالب جملاتی که هر لحظه فرو می‎‌ریزند نیست؟!
معارضه زمانی رخ می‌‎دهد که یک بازی زبانی، قوانین و ارزش‎‌های خودش را بر بازی زبانی دیگری تحمیل کند و آن زبان دوم که مورد ستم قرار گرفته از داشتن نحوه‌‎ی سخن‎گویی عادی و مستقل‌‎اش باز ماند. در نهایت همه‎‌ی آن چیزی که در چنین شرایط بی‎‌زبانی‌‎ایی باقی می‎‌ماند حسی از بی‎‌عدالتی و ظلم است. صالح سوزنی معارضه‌‎ایی می‎‌سازد که در آن مخاطب نمی‎‌تواند قواعد دستوری تحمیلی خودش را به آن دیکته کند. هدف سوزنی یافتن قواعد جدیدی برای ساختن و به هم پیوستن جملاتی است که قادر باشند معارضه را بیان کنند؛ معارضه‌‎ایی که بتواند از آن حس بی‌‎عدالتی پرده بردارد. به عبارت دیگر جملات قادر به بیان معارضه‌‎ایی هستند که حس ظلم و ستم‎گری و دیکتاتوری زبان در آن‌‎ها واقع شده و جملات می‎‌خواهند آن را برملا کنند. اگر مخاطب بخواهد این معارضه را در تاویل‌‎ها و تفسیرهای خود خفه کند، زنگ خطری را که آن احساس ستم به صدا درآورده بدون استفاده رها می‎‌کند.
سوزنی می‎‌نویسد: «- می‎‌ترسی از “مال” ت کلفت.. نیستم/ هوا طی ما.. با ما سر ستیز معلق داشت.. کرد.. ها.. ترک‎ هااا.. عرب‌‎ها.. آب‎شان را.. ببخشید.. شهامت‌شان را بلند گل می‎‌کردند.. چ گلی.. سیب.. تلخ.. بادام.. کوه.. سیمینه‎‌رود.. کونه‌‎کون.. این میوه‎‌ها را از کجا دزدیده‌‎ای.. نه.. دماغت را چرا عمل نکرده‌‎ایی.. » و مخاطب در هر کجای این متن، حتی در بین فاصله‎‌گذاری‎‌ها به وسیله‎‌ی نقطه که شاعر در آن‎ها سکوت می‌‎کند و خواننده را هم به سکوت وادار می‌‎کند و حتی در پارودی‌‎های متن، بخواهد دست به تاویل آنی بزند، فریادی را خفه کرده است؛ چرا که متن و در واقع اگر جسارت کنم و به خودم این اجازه را بدهم که بگویم شاعر، نمی‌‎خواهند به راه حل واحدی دست بیابند. مکانیزم غلبه و سلطه یک بازی زبانی بر انواع دیگر آن توسل به اجماع کلی و همگانی بودن آن و نیز اعمال قهر و خشونت علیه منافع طرف ضعیف‌‎تر است. سوزنی با اصرار و با پافشاری بر زبان‌‎پریشی‎‌ها، لکنت‎‌ها و بی‌‎‎معنایی‌‎ها این سلطه و غلبه را می‎‌شکند تا تمامی طرفین‎‌های این میدان نزاع و تمامی راه حل‎‌های طرفین را، هم بپذیرد و هم رد کند؛ زیرا استدلال‌‎ها و شیوه‎‌های زبان که به یکدیگر یا به یکی از طرفین این میدان معارضه تقلیل‎‌پذیر نیستند، در این معانی گوناگون با همدیگر تلاقی پیدا می‌‎کنند.
در جای دیگر شاعر می‎‌نویسد: «من از تمام بار.. ها.. سراب شسته‌‎ام.. ولی.. مه‎‌هاا.. کجا.. به جاش آوری.. نیاوری.. ر ی م.. بازی قسنگی اشت.. با ورق.. و آن عکس‌‎های باحال.. حالیته.. » و ورق‌‎های توی دست‎اش را بر می‎‌زند؛ ورق‎‌هایی که مشخص نیست چه کسی و چگونه آن‎‌ها را بازی خواهد داد. سوزنی در حالی که همچنان ناپایداری زبان، لکنت و زبان‎‌پریشی و سکوت‎‌ها را حفظ می‌‎کند، مدام معنا را گوناگون و متفاوت کرده و به تعویق می‌‎اندازد تا خوانش متن در هر طرفی از این معارضه که باایستد پاسخ‎گو باشد و نباشد و هیچ راه حلی را هم برای رسیدن به معنای نهایی به طرفین (خوانش‌گران) این میدان پیشنهاد نمی‎‌دهد.
از نظر لیوتار، تفکری که به مساله‌‎ی معارضه معطوف است، نقاط مناقشه‌‎برانگیزی را تعیین می‌‎کند که هیچ راه‎‌حلی نمی‌‎توانیم برای آن‎‌ها بیابیم. بنابراین تفکری که به مساله‌‎ی معارضه می‌‎پردازد از تفکری که به تضادها و تفاوت‎‌ها می‎‌پردازد و می‎‌توانیم در آن یک سویه‌‎ی را مد نظر قرار بدهیم، متمایز است و از چیزی صحبت می‌‎کند که هیچ راه‌‎حلی ندارد؛ از چیزی صحبت می‌‎کند که از طریق هیچ تغییر و صلحی به جنگ پایان نمی‎‌دهد. در معارضه بحث ما درباره‎ ی نوع خاصی از دیدگاه است که در برابر هر نوع تصوری از راه حل می‎‌ایستد؛ تصوری که مبتنی بر اجماع و صلح و در مقابل‎‌اش خصومت و جنگ باشد. راه حل معارضه نه مبتنی بر اجماع و نه مبتنی بر خصومت و جنگ است؛ بل‎که زیستن در لحظه‎‌ی معارضه است. میدان معارضه‌‎ایی که صالح سوزنی به وسیله‎‌ی متن آن را می‌‎سازد، راه را بر هرگونه تاویل نهایی و پایانی، هرگونه نتیجه‌ و معناپذیری نهایی می‌‎بندد تا هم در لحظه زیست کند و هم اجتماعی از تفکرات را از طرف دیگر متن‌‎اش که مخاطب و خوانش‌‎گر است به رسمیت بشناسد.
لیوتار بیان می‎‌کند که معارضه نوعی نزاع میان حداقل دو طرف است که نمی‎‌شود به صورت مناسب برای آن‌‎ها حکم داد، زیرا یک قاعده‎‌ی حکم که بتواند در مورد هر دو طرف یک استدلال قابل اطلاق داشته باشد وجود ندارد. مشروعیت یک استدلال به این معنا نیست که استدلال طرف دیگر مشروع نیست. با این حال از نظر لیوتار اگر قاعده‎‌ی حکم را هم‌‎زمان برای دو طرف به کار بگیریم برای این که معارضه‌‎ی آن‎‌ها را به عنوان نوعی نزاع خاتمه بدهیم، حداقل به یکی از این طرف‎‌ها ظلم کرده‌‎ایم، زیرا هیچ‎کدام از این طرف‎‌ها این قاعده را معتبر تلقی نمی‌‎کنند.
صالح سوزنی در شعری می‎‌نویسد: «این رقص م.ااا که ریم دریم را را نمی‌‎توان ما همین “ن” ون را با آب خورشی در کار شدن را دریم درام که فقط فیلم “که چه عرض کنی” غرض همان بادام کوهی بود و تو نمی‌‎نوشید کسی می را می می کردن که سرخ نمی شود.. » و هیچ قاضی‌‎ایی نمی‌‎تواند در این‎جا حکمی قطعی بدهد. مخاطبان این متن که طرفین این معارضه هستند با هر قاعده‌‎ایی که وارد آن شوند، مورد پذیرش هستند و می‌‎توانند در شعر زیست کنند. قاعده‌‎ایی وجود ندارد که بخواهد قوانین خود را به مخاطبین متن اعمال کند و معارضه در عدم توانایی در اثبات معنایی نشان داده می‎‌شود، زیرا هر مخاطبی، هر فردی که با متن مواجه شود گفتمان و منطق متفاوتی دارد. صالح سوزنی در این معارضه به دنبال حقانیت هم نمی‌‎گردد زیرا حقانیت یک مخاطب مستلزم عدم حقانیت مخاطبی دیگر نیست. در همین شعر سوزنی این‎گونه ادامه می‎‌دهد که «باری شهرزاد بازی می ‎داد گستری چ تورا-زویی می‎‌جنباند وقتی تو طاهی را با تا می‌‎نوشیدی تا تمام شود تمام می هایت که فقط یکیش همان می م ممه بود و حاکم هی می بخشید تا تاهی هی بگوید.. قربانت شوم دیگر بس است.. کدام شاهی.. ». هر مخاطب در شعر سوزنی به تعبیر لیوتار «رژیم‎ عبارتی متفاوت»ی دارد که اهداف‌‎اش با بازی زبانی دیگری قابل مقایسه نیست و هیچ‎کدام از طرفین این حق اخلاقی را ندارد که طرف دیگر را با خواسته‎‌های خودش مطابقت بدهد. سوزنی با چنین میدان‎‌های معارضه، با زبانی که زبان نیست، با سکوت‌‎ها، قاضی را با بازی‎‌های زبانی غالب و سلطه‎‌گرش حذف می‎‌کند تا به صداهای ضعیف، صداهایی که به تعبیر لیوتار لب ندارند، صداهای ضعیفی که شنیده نمی‎‌شوند هم مجال حضور بدهد و آن‎‌ها را در محضر متن حاضر کند.

شعرهای آمده در متن

رو.. آن.. شناسه.. می.. سناسمس.. تویی.. برای رای خیس.. لیس.. می “ذن” ی.. زنی که.. کاف را به کافه می‎‌برد.. و “داف” را به سب.. ش..
– چرا روان.. شناست..
شنا شبی گولم زد.. زدم به زیر زاب‎‌هااا.. به ساخسارهااا.. به کوهشارهااا.. به دست و در.. دری نبود وا.. کن.. د.. به مهر راه.. کارهااا..
همین که باخ.. می‎‌سرود.. میوه را بس است.. م.ن از تمام بار.. هااا.. سراب شسته‌‎ام.. ولی.. مه‎‌هااا.. کجا.. به جاش آوری.. نیاوری.. ر ی م.. بازی قسنگی اشت.. با ورق.. و آن عکس‌‎های با حال.. حالیته…
– عوزی.. ضی.. ضی.. ضیاد سخت نگیر
گفتم آبمدرامد.. گفتا عجب کمالی …
(محمدصالح سوزنی)

شهرزاد؛
این رقص م.ااا که ریم دریم را را نمی‎‌توان ما همین “ن” ون را با آب خورشی در کار شدن را دریم درام که فقط فیلم “که چه عرض کنم” غرض همان بادام کوهی بود و تو نمی نوشید کسی می را می می کردن که سرخ نمی شود.. باری شهرزاد بازی می داد گستری چ تورا-زویی می جنباند وقتی تو طاهی را تا می نوشیدی تا تمام شود تمام می هایت که فقط یکیش همان می م ممه بود و حاکم هی می ببخشید تا هی هی بگوید.. قربانت شوم دیگر به‎‌س است.. کدام شاهی.. که بیست شود می شود یک ریال را دو ریال کرد تا برای خواننده بیفتد.. افتاد ولی شکست و شهرزاد همش دروغ و لنگ می داد.. تا شا خر شود.. و خوش خوشان‌شان می شد شب‌ها گاز می گرفت و حتا یک خق—آیت را در گوشش نرفت.. در واقع ما را داشت خر خره مان را آخرش گرفت و .. چی شد داشتم معر می پیچیدم که.. گه خوردم.. من را چ به حاکم جان.. دریم درام بود و تماشا یی در کار شدن بودیم و نشدیم سی مرغ بیچاره بریان شدند.. چشم.. می نویسم سیمرغ شدند و قاف همان چیزها دیگر.. توران.. جان رستم و تمام… ما بقی را بعدا کردند و او که شاعر بود مردند…
(محمدصالح سوزنی)

شیر را که کردیم.. کاسه‎‌ای داغ‎تر از ماست کافی‎‌ست تا
“باورتان شود”
سیر در کلمات حل رود و بیت را به هم‌زنی کنید تا شری به پا شود یا نشدنش مهم نیست.. پیاز را خرد کنید و با دیر دعا کنید.. یادتان هم یا نا هم باشد بهتر است توضیح ندهید.. فقط آب را روان‎‌تر سازید تا با واژگان سرخ شوند و سیب را رنده کردن‎‌تان چ سود.. بهار نارنج هم نم پس نمی‌‎دهد.. کافی‌‎ست جوشانه را سرد کنید تا گرم شود.. شعرتان آماده است آن را کمکی فرم دهید بدون عشق لذت‎‌اش کمتر جوش می‌‎آورد.. چرب ترش نوشا شود و از بار معنایی‌‎اش خواهد خواست وافر را با ق بنوسد بهتر است.. د کلمه هم به آن بیفزایید با قیر اندودش کنید و بگذارید خوب مست یا مشت شوید..
شعرتان آماده است.. می توانید با کنایه استعمال کنید و چه‌چه بزنید…
حالا به پشت بخوابید سل وارتان را پایین بکشید… و تا می‎‌توانید؛
سفت کنید
کمی کروات لازم است
با ته ریشی پروفسوری.. و اندکی دیگر شیر.. بستان‌تان نرم است.. عوضش کنید.. چاپ می‎‌شود مطمئن نیستم.. کمی بچرخ.. باسن‎‌ات هم بد نیست.. عاشقتم می‎‌شوم.. شعر می‎‌شوی.. و می‎‌پیچی در همین فراسپید.. جلوتر بیا
چ ماهی را حصار داده‎‌ای.. به رقص آر یک به یک سطرهایت را.. همان قر بیت چپت هم خوب است.. که شیر را چرا نکردی.. خم تر شو تا شعرت خمین شود.. در کمان شهر و مدرن باشد بی تاکسی یا در ما چ خوب خر.. ببخشید.. آهویی می‌‎روی خرام.. ما را ببین رقص برای که می‌‎کنیم…
– مدادت را در آر
ره‎نگی نمی‎‎‌خواهم… شعر بی رنک کلاسیکش نرم‎‌تر است
قرص‌هایت آماده است.. روزی سه تا بپر.. ماه را بشور.. شعر می‎‌شود.. نترس بوسه یادت نرود.. در هتل جا نماند است.. باز هم بیا که شعرتان از آب بگذرد…
(محمدصالح سوزنی)

دال زمان
دال زمان.. دوس.. چرا.. می‎‌روی.. امر کن.. ی.. نهی.. کنی.. می‎‌دوی…
– دو.. نفری.. سه نفری.. ری که نزدیک است.. استراحت حتما امن نیست…
ستایش را دو-ست داشتم.. یکیش یش ش ریخت.. و این تو هم که اس-لارجی.. با هم او را.. را.. ران را در شعر قبلی گفتم.. راش هم که بی معنی است.. راه.. خوب است.. راهتم.. ی تا.. به کجا می‎‌روی…
زهره ندارم که ببویم ترا.. را.. را.. ن…
خجالت بکش بکش.. مت.. با پت.. خراب می.. کن.. ند.. و خوب می کنند.. ما.. هم.. هم.. هم.. همدانت باد.. در بوعلی.. نا.. علیا.. خانم.. مستم.. مشت می کند.. و مشتم.. مست را هم قبلا گفته ام….
زهر مار.. ژه‌‎هرت باد بی من اگر دوش.. گرفتم.. آبمان سرد.. بود.. کجا.. جایت را بنوازم.. خوب است.. درم.. درامت.. نه.. لنگ.. منگان.. قدمی بر می کاشت.. هر کلم… شانه‌‎ی “مرز” ی را داشت…
(محمدصالح سوزنی)
خب
مار که فقط بار نیست
خار.. زار.. کار.. هم هست
باور که نمی‌‎کنی به درک؛
قاموسم “سم” سم مار نوشش بادا.. بادا مبارک که چ عرض کنم.. همان باد خالی را داشتم می‎‌مردم که مار.. نه دیگه.. تارم آمد ولی نزدم.. بناگوشش عجیب نرم بود.. مارم لعزید.. بی آنکه از مارمان بترسد سیب را چید و نرفت رفت ش را می‎‌توانی خودت بنویسی یا تو نیز دست به آب ادان کجا می‎‌روی عوضی.. مار ندیده‌‎ای ” مادر پیاله” بداد که می‌‎رسی؟
تاویلت را ول کن.. م.ن را باش!
باور
می.. کن ی.. بکن.. من هیچی نگفته‌‎ام…
واژه‌‎هایم همه ریخت
که ریخت ت را نبینم
“حالی نه‌‎بوویت، یا بوویت”
(محمدصالح سوزنی)

هرگز نمی ره.. آنکه سرش رنده شد به فسق.. سرد است در سریدن “مالم”.. قوام مااارا به دوایت.. سر و بر تار وجودت.. شدت گرفت.. فطرت شاهی مقام را.. بر در سر در ته و معشوق چ رام است..
– مهری سریده در دل…
ماکار.. خانه را سپردیم به دستت.. به نار نسوزد.. اجاق‌هاااا.. گازی‌ست.. آیفون را بر ندار.. بیرون و نگا نکن.. پرده را بکش…
دردی است قدیمی.. نوستالژی‌مان کور شده در هیبت «نالی» که ککش هم نمی گذید.. گزینش کردند و رد نشده بودم که خوردم به شرم تو در زیر سقف ماه.. چهارده دزد بودیم منهای یک تا نحس نپرد.. بر هوای ماااا.. تاااا.. قبیله‌‎ی مغمووم.. تو در شلیل کره‌‎وی شمالی.. پایتخت اتمی می ساختن.. ندارد.. بیا “باشور” هوایش شمالی است.. بلیط فروش را بگو.. او گفته کنار شیشه.. آسمان زیر پایمان.. سل دارد.. نه سل آمت است.. امت چ امتی.. با گاو بازی‌شان خر را هم می خندانند…
– می ترسی از “مال”ت کلفت.. نیستم
هوا طی ما.. با ما سر ستیز معلق داشت.. کرد.. ها.. ترک‌‎هاااا.. عرب‌‎هاااا.. آبشان را.. ببخشید.. شهامت‌شان بند گل می کردند.. چ گلی.. سیب.. تلخ.. بادام.. کوه.. سیمینه رود.. کونه‎‌کون.. این میوه‌‎ها را از کجا دزدیده.. نه.. دماغت را چرا عمل نکرده‌‎ای.. کارخانه مان کار می کند.. هوا خوب می لنگد.. آسمان آپارتمانش خون.. ببخشید.. خوب است تار می کند.. بمب‌ها.. به بمب ئی نمی روند.. م.ن نیز نه.مرد.ه ام.. قطع کرده‎اند.. لیلا جان.. عاشقانه.. پولم.. در بنز.. نه بنر.. چاپ نمی سود.. سقوت.. کردیم.. کردند.. کردنمان… تمام.. “خودکار سرخ نبود” خونت.. نه خونمان می آمد بسان دشت.. موشک‌ها دیوس ن.. فکر می کنند ما آبی هستیم.. سرخ‌مان کردند…
– غزا.. حازر.. است.. د پرت کن اون گوشی لعنتیط رو..
بیچاره‌‎ی املاپرست خر.. شرم آن کند رام، برادر.. که در نداشت…

(محمدصالح سوزنی)
– فعالیت‎های ادبی محمدصالح سوزنی
محمدصالح سوزنی شاعر و نمایشنامه‌‎نویس و منتقد کرد، در سال ۱۳۳۸ در شهر سقز کردستان ایران به دنیا آمد. او مدت هشت سال به شغل معلمی مشغول بود و در سال ۱۳۶۲ انفصال دائم از خدمات دولتی گردید. سوزنی ادبیات را به صورت جدی از سال ۱۳۵۷ شروع کرد. شعر محمدصالح سوزنی پس از نوگرایی «سواره ایلخانی‌‎زاده»، دومین رخداد شعر کردی محسوب می‌شود. در کارنامه‌‎ی شعری او مجموعه شعرهای «سمفونیا»، «دیاری»، «هزار دیوان بلند قامت»، «دروغ‌های مقدس»، «شعر لحظه‌‎ها»، «به شماره تلفن‌های عالم»، «یک قرص عسلی»، «توهم عشق» و «تابوهای ماسک»، «با ادا اطوار.. چه شهر»، و چاپ ده‎ها شعر دیگر در مجلات و هفته‌‎نامه‌های کردی دیده می‌شود و شش مجموعه شعر سوزنی در یک دیوان به نام «سرتان همچنان می‌سیبد» توسط شاعر معاصر کرد، «قباد جلیزاده» منتشر گردیده است. سوزنی همچنین دو نمایش‎نامه به نام‎‌های «بازی» و «دوران دوران» را در کارنامه‎‌ی هنری خود دارد. محمدصالح سوزنی در حوزه‌‎ی نقد نیز کتاب‌های «نالی و خوانش‌های نوین» و «زیر اشعه‎‌ی نقد» را به چاپ رسانیده است. کتاب «زیر اشعه‌‎ی نقد»، کتابی سه جلدی است که دو جلد آن در سلیمانیه و اربیل‎ منتشر شده و جلد سوم آن هنوز منتشر نشده است. شیزوفرنی زبانی، چند فرمی، چند ساختی، چند زبانی، چند لحنی، ایرونی و پارودی از فاکتورهای شعری سوزنی محسوب می‎‌شوند. سوزنی مدت شش سال عضو شورای نویسندگان و مسئول بخش نقد ادبی مجله‌ی «سروه» بوده و داوری چندین جشنواره را نیز در کارنامه‌ی خود دارد. محمدصالح سوزنی با انتشار شعر بلند «شعر لحظه‌ها» سردرمدار شعر آوانگارد کردستان محسوب می‎‌شود.

– منابع

– لیوتار، ژان فرانسوا، ( ۱۳۸۱ )، وضعیت پسامدرن: گزارشی درباره‎‌ی دانش ، ترجمه حسینعلی نوذری، تهران: گام نو، چاپ دوم.
– لیوتار، ژان فرانسوا، (بی تا)، “وضعیت پسامدرن “، ترجمه کامران ساسانی، مندرج در کتاب از مدرنیسم تا پسامدرنیسم، تهران.
– نوذری، حسینعلی، ( ۱۳۷۹ )، نگاهی به زندگی و آرای فرانسوا لیوتار ، مجموعه مقالات، چاپ اول ، تهران: نقش جهان.

[با سپاس از درس‎گفتارهای صوتی استاد حسین مصباحیان درباره‎‌ی فلسفه‎‌ی پست‎‌مدرن.]

درباره‌ی تیم تحریریه آنتی‌مانتال

تیم تحریریه آنتی‌مانتال بر آن است تا با تولید محتوای ادبی و انتشار آثار همسو با غنای علمی، هرچند اندک در راستای ارتقای سطح فرهنگی جامعه سهیم باشد. امیدواریم که در این مسیر با نظرات و انتقادات خود ما را همیاری‌ کنید.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *