خانه / داستان / داستان کوتاه”آبگرمکن” نوشته‌ی پرنیا ابهریان

داستان کوتاه”آبگرمکن” نوشته‌ی پرنیا ابهریان

خون شره می‌کند بین ران‌هایم. خیره‌ام به درجه آب گرم کن که گرم می‌شود یا نه، که ته زورش همان دو دقیقه اول حمام بوده که گرم بوده و بعدش سرما، سرما، سرما.  گردنم از نگاه کردن طولانی به درجه آبگرمکن درد گرفته، انگار که من هم کف باشم و آن بالاترین طبقه. تمیز کردن حمام دست‌شویی همیشه برایم خیلی سخت بوده. اینجا راه آب ندارند. خون بین ران‌هایم را حس می‌کنم ولی اصلا مهم نیست. برعکس همیشه برایم مهم نیست که پادری حمام خونی شود، که مجبور باشم طی بکشم. نگاهم را از روی درجه برنمی‌دارم ولی کم کم دارم ناامید می‌شوم و درد گردنم هم بیشتر و بیشتر می‌شود. سریع از حموم بیرون می‌پرم و می‌روم کتری را پیدا کنم که بگذارم جوش بیاید که حداقل با آن بتوانم حمام کنم. با رد پای صورتی از حمام به آشپزخانه می‌روم.از قبل کتری را گذاشته بودم پشت جا ظرفی که در آن یک‌ذره جا قابلمه هم جا شود. نصف مسیر را صورتی‌تر می‌کنم و صندلی را با خودم خرکش می‌کنم تا جاظرفی بالای کابینت. صندلی را بین کاشی‌ها محکم می‌کنم. تا می‌روم رویش می‌ایستم حوله از روی شانه‌ام می‌افتد و از دریچه کوچیک کنار کابینت باد سرد روی شانه‌ام می‌نشیند. یک نگاه می‌اندازم به دریچه بالای جاظرفی ولی برای برداشتن حوله پایین نمی‌آیم. انگار یک جانوری روی پایم وول بخورد، انگار که یکی نوک انگشتش را بکشد، یک ردی روی ران‌هایم حس می‌کنم. ظرف‌های خشک خنک را می‌خوابانم، قاشق‌های فلزی را  جابجا می‌کنم و کتری از آن پشت، به من سلام می‌کند. جوری سلام می‌کند که انگار بخواهد بگوید تو این همه وقت کجا بودی؟ و بعد بگوید از اونجا تا اینجا که راهی نیست. حمام بودم لعنتی. حمام. برش می‌دارم و پایین می‌آیم. حوله را دوباره دور خودم می‌پیچم و کتری را می‌برم که پر کنم. آب شیر سرده است.فکر می‌کنم یعنی اینجوری بیش‌تر طول می‌کشد گرم شود؟ نمی‌دانم. با دست مخالف حوله را نگه می‌دارم و با دست دیگر شیر قرمز رنگ را تا ته باز می‌کنم. پرش می‌کنم و می‌گذارم روشن شود. آن‌هم خراب است. مثل خونم، آب ازش شره می‌کند. فکر می‌کنم شاید زیادی پرش کرده‌ام؛ پس کمی خالی‌اش می‌کنم اما نه! هنوز  دارد شره می‌کند.در همان حال که دور خودم دریاچه صورتی استرالیا را بازسازی کرده‌ام؛ آب کتری را خالی می‌کنم. می‌روم طرف حمام و حوله‌ای که روی بدن سرد و موهای کفی‌ام کشیده بودم برمی‌دارم.دلم می‌خواهد گرمکن برقی یا آب گرمکن که هنوز بدنه‌اش گرم است ولی خیلی از من دور است را بغل کنم، یا شاید یک بطری آب جوش را. گریه می‌کنم و حوله روا برمی‌دارم. آویزانش می‌کنم و در دلم می‌گویم این هم مثل همان‌وقت‌هایی که چند دقیقه آخر حمام دوش آب سرد می‌گرفتی چون برای سلامتی خوب است. گول نمی‌خورم ولی می‌خواهم کار را یک‌سره کنم. کمرم و پاهایم از سرمای رفت و آمد لخت در خانه درد گرفته. کار را یک سره می‌کنم. آب دوش را باز می‌کنم، سرم را خم و با سرعت چنگ می‌زنم. فقط چنگ می‌زنم. چند تار مو بین شکستگی یک ناخنم گیر می‌کند، می‌کشم‌شان بیرون بی‌که مو کنده شود یا ناخن بشکند. یک دست کف سرم می‌کشم ببینم صدای تمیزی می‌دهد یا نه، که صدا می‌دهد و می‌گوید: تمیزم فقط برو بیرون. تمیز بود. تمیز است. همیشه در حمام گریه می‌کردم که کسی نشنود؛ الان هم در حمام گریه می‌کنم البته بی‌که دو زانو زیر آب داغ بشینم و با آهنگی که از گوشی‌ام پخش می‌شود عر بزنم. کسی نیست که بشنود پس زیر آب سرد، روی دو پا، با کمی جیغ و آه و ناله وسطش گریه می‌کنم. بیشتر از شستن کف سر، آب قابل تحمل نیست. شیر را می‌بندم و بیرون می‌آیم. خون‌های قبلی از راه آب رد شده‌اند و یکسری جدید خودشان را بین ران‌هایم رسانده‌اند. می‌خواهم حوله را بپیچم دورم که می‌بینم زیر بغلم هنوز بو می‌دهد. یک نگاه به درجه آبگرم کن که هنوز تغییری نکرده می‌کنم، قبل از اینکه گردن درد بگیرم سرم را پایین می‌اندازم و آب روشویی را باز می‌کنم. به همان سردی آب دوش است. مایع کف دستم می‌ریزم، دست‌هایم را کمی به هم می‌مالم تا کف کند و زیر بغلم را می‌شورم. قبل از اینکه تا پاهام شره کند باید با آب پاکش کنم و می‌کنم. حوله را در همان حال که از گریه قیافه‌ام عوض شده دور خودم و موهایم می‌پیچم. کمی خودم را خشک می‌کنم و بیرون می‌آیم. اول لباس زیر می‌پوشم و بعد حوله را دور خودم می‌پیچم و طبق سنت قدیمی‌ام می‌نشینم روی تخت و خیره می‌شوم به یک گوشه. گرم کن برقی که نمی‌دانم آخر ماه چه قدر قرار است پول برایش بدهم صدا می‌دهد. خس‌خس می‌کند انگار که بخواهد بگوید: زودتر یه چیزی بپوش، سرما می‌خوری ها! چیزی نمی‌گوید و من هم خس‌خسش را نشنیده می‌گیرم و حوله پیچ خیره می‌مانم. فکر می‌کنم. با خودم فکر می‌کنم که خانه به‌اندازه‌ی یک حمام کردن هم نمی‌ارزد و من هفتصدتا برایش داده‌ام. در واقع هزاروچهارصدتا اگر پول پیش را در نظر بگیرم. اگر کسی نداند فکر می‌کند پناهنده‌ای چیزی شده‌ام؛ نه که برایم مهم باشد خانه نوساز باشد، تک‌نفره باشد، نزدیک مترو و سوپر باشد ووو. نمی‌دانم آبگرمکن چه قدر طول می‌کشد کار کند و نمی‌دانم خوابی که به چشمم آمده برای داروهای سرماخوردگی است یا نورگیر خانه که شب و صبحش فرق نمی‌کند. نمی‌دانم باید به کسی بگویم که موهایم در حمام با من حرف می‌زنند و اینکه صدای گرمکن برقی اتاق را نشنیده می‌گیرم. نمی‌دانم به مامان بگویم یا نه. نمی‌دانم اگر به بابا بگویم چقدر ناراحت می‌شود. نمی‌دانم از حمام‌های بعدی باید بروم خانه دوستم که با یک مرد هم خانه است یا با آب سرد حمام کنم. نمی‌دانم. همین‌جوری که نشسته‌ام روی تخت چنگ می‌اندازم به گوشی و می‌آورمش نزدیک خودم. مثل قبل نیست که برای چک کردن پیام‌ها بعد یک حمام طولانی گوشی دست گرفته باشم. می‌روم توی شماره‌ها و شماره‌ی صاحب‌خانه را پیدا می‌کنم. کارلو. از اون طرف خط صدا می‌آید که بفرمایید؛ نمی‌دانم الان باید بهش فحش بدهم یا خیلی محترمانه بگویم چه شده. حالا پول پیش را بالا نکشد. من‌من می‌کنم تا دوباره می‌گوید: بفرمایید. یادم نمی‌آید کلمه‌اش چه می‌شد. چه بگویم؟ لعنتی کاش زودتر کلاس رفتن را شروع کرده بودم. بهش می:گویم: Help! Help! سینیور کارلو.. و قطع می‌کنم. ده دقیقه نشده صدای در خانه‌ام می‌آید. پس آن‌قدرها هم از طبقه چهار تا این جا راه نیست. در را از قبل باز گذاشته‌ام و دوباره رفته‌ام روی تخت برای راند دوم گریه. برعکس همیشه با لباس تو خانه‌ای و رنگ پریده و موهای ژل نزده می‌بینمش. از پله‌ها پایین می‌آید. حوله پیچ، با موهای خیس می‌پرم بغلش و می‌گویم آبگرمکن. آبگرمکن.

درباره‌ی تیم تحریریه آنتی‌مانتال

تیم تحریریه آنتی‌مانتال بر آن است تا با تولید محتوای ادبی و انتشار آثار همسو با غنای علمی، هرچند اندک در راستای ارتقای سطح فرهنگی جامعه سهیم باشد. امیدواریم که در این مسیر با نظرات و انتقادات خود ما را همیاری‌ کنید.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *