خانه / بایگانی/آرشیو برچسب ها : #ادبیات_معاصر (صفحه 5)

بایگانی/آرشیو برچسب ها : #ادبیات_معاصر

شعر «شیون» از «مهدی قاسمی شاندیز»

شیون شناسنامه‌ی من است که خاسته مثل قلب ویزا به‌پا کند تا سر بخوریم از جایی به قبری برای دنیای می‌آورد هنوز به پشتی نو می‌خوابم با صورتی از تا خدا روزی کند و مریم که پستان شده لبش را …

بیشتر بخوانید »

شعر «آینه» از «هلاله محمدی»

شورش را در آوردە لباسی کە نمی‌خورد بە من برمی‌خورد اما به ریختم تا بریزم از ترس آینه دست می‌کند دراز و زنی را بلند کە گوشەی لب‌هاش کسی نمی‌خندد _مردەای و من هرگز نیستم پنجرە می‌لرزد می‌ریزد از گردن …

بیشتر بخوانید »

مقاله «چرا هانا آرنت فیلسوفِ امروز است؟» از «لیندزی استون‌بریج»

فلسفۀ سیاسی آرنت، که زیر شکنجه و آزارِ نازی‌ها شکل گرفت، اکنون در دورۀ آشوب‌زده و ناآرامِ ما جانی تازه می‌گیرد. در ماه می ۱۹۴۰ زمانی که هانا آرنت در اردوگاه بازداشت‌شدگان گورس در جنوب غربی فرانسه به سر می‌بُرد …

بیشتر بخوانید »

نخستین شماره فصل‌نامه «از نو» منتشر شد

انتشار نخستین شماره فصل‌نامه «از نو» زمستان ۱۳۹۸ با نگاه ویژه به «ادبیات و زن» توسط انتشارات «آن» ادبیات به‌مثابه روشی برای زیستن و نیز خود زیستن است، متن زیست‌بومی است که نه‌فقط با واژه بلکه با عصاره‌ی روح، تفکر و نیز جان نویسنده آغشته است، ازاین‌رو ادبیات دیگر امری انتزاعی نیست که در نوشتن و خواندن خلاصه شود، اخلاق، فلسفه، مهربانی، صلح و نظرگاه‌های علمی که به علوم انسانی شناخته می‌شود درواقع در بستر ادبیات افت‌وخیز دارند و جولان می‌دهند. قلم آفریننده‌ی آن «دیگری» است که خواسته‌ی انسان است؛ آنچه در خوردن و نفس‌کشیدن خلاصه نمی‌شود. ادبیات جزو هستی است و خود هستی‌بخش؛ به معناها، نگاه‌ها، رویکردها و طرز زیستن. نگاه خطی به زمان که دیروز، امروز و آینده را شکل داده می‌تواند تجسم آنی یک‌لحظه باشد که هر سه را در خود دارد و آن اینک است. هستی در لحظه دچار تغییر و زایش خود است، همواره خود را از نو می‌سازد. از نو بودن تکراری است که تکراری نیست. پ.ن: _ «از نو» را می‌توان رویکردی انتقادی به سنت کلاسیک تکرار دانست. _ «از نو» نفی هر چیز و درعین‌حال ساختن دوباره‌ی همان چیز است اما به شکل دیگر. _ در «از نو» بودن است که بقای خود را تضمین کرده‌ایم؛ در زیستن، چگونه زیستن و در ادبیات. _ «از نو» یک سازوکار است نه صرف یک باور و عقیده، سازوکاری که به تولید و ارتقا منجر است. _ «از نو» تکیه بر پویایی دارد وگرنه «از نو» نیست و نخواهد بود. …

بیشتر بخوانید »

مقاله «پول در ازای کلمه؛ تاریخچۀ مختصرِ نوشتن برای پول» از «کولین دیکی»

چکیده بارها به ما گفته‌اند که نویسندگیِ خوب زادۀ عشق است نه آز. اما این تصویرِ رمانتیک از نویسنده‌ای که، بی‌چشم‌داشت به پول، سخت کار می‌کند داستانی بیش نیست، داستانی که ریشه‌های آن به چند هزاره قبل‌تر بازمی‌گردد و امروز …

بیشتر بخوانید »

شعر «در اینجا چار زندان است» از «احمد شاملو»

در اینجا چار زندان است به هر زندان دو چندان نقب در هر نقب چندین حجره در هر حجره چندین مرد در زنجیر…   از این زنجیریان یک تن، زن‌ش را در تب تاریک بهتانی به ضرب دشنه‌ای کشته است …

بیشتر بخوانید »

شعر “صندلی‌ در برف” از “جین هیرشفیلد”

سفید می‌شود صندلی در برف مثل هر چیز دیگری                                 فربه…  با این‌حال     حال‌ش گرفته همیشه بیش‌تر از‌ تختی کلاهی یا خانه‌ای حتی تنها برای این‌ست صندلی تا متوقف کند برای هرکس لحظات کمی را      که زودگذر‌ و منعطف‌ند …

بیشتر بخوانید »

شعر «نفیر زمستانی» از «بیژن الهی»

و آن پرنده اگر تن به باد نمی‌داد نمی‌دیدی باد از کدام سوست نمی‌دانستی آتشِ یاقوت بر انگشت‌ت از چه خاموش شده‌ست پس با همین خموشیده با همین نگین نامه را سر به مهر نما این نفیر زمستانی… این صدا …

بیشتر بخوانید »

مقاله “تناقض‌های پسامدرنیسم” از “تری ایگلتون”

چرا همه درباره‌ی فرهنگ حرف می‌زنند؟ آن‌هم زمانی که مسائل نسبتا مهم‌تری برای بحث هست. این ایده که همه چیز فرهنگی است، ایده‌ای که اینک در بینِ بخش‌هایی از جناحِ چپ غرب مُدِ روز است، به آموزه‌ای تعلق دارد که …

بیشتر بخوانید »

شعر “شرح‌حال‌نویسی” از “ویسواوا شیمبورسکا”

چه‌چیز لازم است؟ باید درخواست نوشت باید زندگی‌نامه را ضمیمه‌ی آن کرد. زندگی چه دراز باشد چه کوتاه زندگی‌نامه باید کوتاه باشد. انتخابِ رویدادها و ایجاز در آن‌ها ضروری است به جای مناظر باید به نشانی آن‌ها اکتفا کرد و …

بیشتر بخوانید »

داستان “اتفاقاتِ بی‌معنا” از “امیر علی‌پور”

“اتفاقاتِ بی‌معنا” اخبار صبح هنوز تمام نشده که با قیافه‌ی به هم ریخته روبروی او نشسته بودم. شوکه یا ناراحت؟ نمی‌دانم، شاید هر دو. نمی‌توانستم یا حتمن نمی‌خواستم به حمید نگاه کنم. حالا می‌فهمم چرا پشت آن تاریخ‌ و یادداشت‌ها …

بیشتر بخوانید »

شعر “مردن به وقتِ تیرآهن” از ” پگاه احمدی”

“مردن به وقتِ تیرآهن”  صورتم را به این مجسمه‌های سفید ببندم، کبوتران مرا بخورند از سینه‌ام نفت بیرون می‌زند و سینمایی که عاشقش بودم تیرباران شده  زخمت را از گیج‌گاه من بیرون نکش! ما انا‌رهای منفجری بوده‌ایم در مرزهای بی تسکین …

بیشتر بخوانید »