خانه / بایگانی/آرشیو برچسب ها : ادبیات ایران (صفحه 2)

بایگانی/آرشیو برچسب ها : ادبیات ایران

شعری از “ساناز مصدق”

هرچه جان‌ می‌کَنَد باران رساناتر نمی‌شود اقیانوسِ میان‌مان و نمی‌رساند لب‌هات به من که مثل یک بطری کانادا‌ دِرای افتاده‌ام وسط این‌همه برف نارساناست اینهمه سیمِ لخت که میانِ ماست میانِ ما اینهمه گوشت‌ پلاستیکیِ با استخوان سفید‌ که مثل …

بیشتر بخوانید »

چت‌فیکشن “سفر” از “هلاله محمدی”

فاطمه: سلام هلی خوبی؟ هلاله: سلام فاطی جون تو خوبی عشقم؟ فاطمه: مرسی بخوبیت، فردا چند شنبهس؟ آوات: سلام فاطی آوات: هیلو هلی آوات: ٱه منم نمیدونم چند شنبه س😁 هلاله: درود خوبی؟ دوشنبه‌س فاطمه: آوات آخه تو میدونی دیشب …

بیشتر بخوانید »

نقد مجموعه شعر “بوی استروژن سوخته” از “هانیه بختیار”/ منتقد: “لیلا بالازاده”

یافتن معنا برای زندگی و تعریف چیستی هستی، از بزرگترین چالش‌های انسان هوشمند بوده است. او با ساخت و پرداخت اساطیر و مذاهب، سعی در سامان‌دهی به سیستم‌ دال‌ و مدلول‌های پیدا و ناپیدای اطراف خود داشته است. اصول موضوعه‌ای …

بیشتر بخوانید »

داستان کوتاه “گم شد” نوشته‌ی ساحل نوری

دقیقن همان روزی که سرما روی سر و کول آدم چمبره می‌زد و سوز می‌شد توی صورت و برف، رد خیسی روی یقه جا می‌انداخت و در خیالِ کبوتر، سرِ رهگذر جایی برای ریدن بود و اگزوز تمام ماشین‌ها غِرغِر …

بیشتر بخوانید »

شعری از صنم احمدزاده

پس من کجا نشسته‌ام بر داغداری تن‌های چوبی که در غارتِ نیزار خواب پنج‌هزار پرنده روشن می‌بینند چیزی از آتش بر گلوی تو نشسته است صدا که می‌زند ببین صدا که می‌زند بیا مُشت کوچک پرنده‌ای از جیب‌هاش بیرون می‌ریزد …

بیشتر بخوانید »

داستان کوتاه “کلاس درس” نوشته‌ی غلامحسین ساعدی

همه ما را تنگ هم چپانده بودند داخل کامیون زوار در رفته‏‌ای که هر وقت از دست اندازی رد می‌‏شد، چهارستون اندام‏ش وا می‌‏رفت و ساعتی بعد تخته‌بندها جمع و جور می‌شدن دور ما، یله می‌شدیم و همدیگر را می‌‏چسبیدیم …

بیشتر بخوانید »

شعر “سنگربندی” نوشته‌ی امین شیخی

“سنگربندی” وقتی که شانه‌هات زلزله می‌کند ویرانی‌ام حتمی‌ست چقدر و سنگری صورتت را مثل این شعر می‌کند سپید سی و دو سنگ به موازات چاهی که برآمده نفتش را کرده‌ام استعمار منی که دهانم در انهدام بود در جنگ تن‌به‌تن …

بیشتر بخوانید »

شعر “تماس” نوشته‌ی مهدی قاسمی شاندیز

«تماس» من آدم خوبی نبودم، بودم؟ نااابودم و تا بودم هستی از لباس زیرم زیرتر شد تابوت بی‌وتنی در شماره‌ام خاک می‌شد و سکه‌ای که پاچه می‌گرفت از باجه بهای قبض روح بود «چه خوب بود سری که از پا …

بیشتر بخوانید »

شعر “یادت نرود” نوشته‌ی مهرداد فلاح

“یادت نرود” چشمی بفرست برای انگشتانم که مشت این سیب را باز کنم سیب زبان چاقو را خوب می‌فهمد با همین زبان دل ِ این دانه را می‌شکنم فریادش را می‌شنوم همراه این صدا به سفر می‌روم… به «نمی‌دانم» می‌دانم! …

بیشتر بخوانید »

داستان کوتاه “از سئول تا کالیفورنیا” نوشته‌ی محمود اشرف‌زارعی

قرارشان این بود که عبداله بیرون بایستد و رضا توی کیوسک بنشیند. کیوسک کوچک بود. به‌زور یک نفر تویش جا می‌گرفت. رضا بلیت را می‌داد دست مردم و پول را می‌گرفت. عبداله دم ورودی درها مراقب بود کسی بدون بلیط …

بیشتر بخوانید »

شعر “عکس خانوادگی” نوشته‌ی مانی آذرمهر

«عکس خانوادگی» چشم‌های مادرم دودی‌ست اشک‌هاش خانه‌ را همیشه می‌کند خاموش خواهرم آن‌قدر کوچک که همیشه گم می‌شود لای رگ‌های پدر این دست‌های پاره را ما پدر صدا می‌زنیم صورتی‌ست که خنده را سر بریده این در خانه‌ی زخمی من …

بیشتر بخوانید »

داستان کوتاه “مه دره و گرد راه” نوشته‌ی مهشید امیرشاهی

چند پرنده سفید، به سفیدی مهی که در چین تپه‌ها و لابه‌لای برگ‌ها جا کرده بود، در هوا بال زدند و چرخیدند. زن به بهانه دنبال کردن یکی از آن‌ها به طرف مرد برگشت. مرد جاده را نگاه می‌کرد. زن …

بیشتر بخوانید »