آدمهای لعنتی. آدمهای لعنتی یک عمر نفس کشیدن به من بدهکارند. انقدر هی زیرچشمی نگاه میکنند و ادا اطوار درمیآورند که از ترسشان نمیتوانم تکان بخورم. بدبختی این است که جرئت ندارند صاف توی چشمهایم نگاه کنند ولی بیخیال دزدکی …
بیشتر بخوانید »مقاله ” هابز علیه روسو: آیا ما ذاتا خوب یا بد هستیم؟” نوشتهی رابین داگلاس
سال ۱۶۵۱، توماس هابز، فیلسوف انگلیسی، نوشت که زندگی در حالتِ طبیعی ـــ یعنی وضعیتِ طبیعیِ ما خارج از سیطرۀ یک دولتِ سیاسی ـــ یک زندگیِ «منزوی، فقیرانه، حیوانی و کثیف، و کوتاه» است. کمی بیش از یک قرن بعد، ژان ژاک روسو در مخالفت با …
بیشتر بخوانید »شعر “آزادی” نوشتهی پل الوار/ برگردان کوردی: هلاله محمدی
آزادی برای پرنده ی در بند برای ماهی در تُنگ بلور آب برای رفیقم که زندانی است زیرا، آن چه میاندیشد را بر زبان میراند. برای گُلهای قطع شده برای علف لگدمال شده برای درختان مقطوع برای پیکرهایی که شکنجه …
بیشتر بخوانید »فراخوان جشنوارهی الکترونیکی کارگاهی چتفیکشن
فراخوان جشنوارهی الکترونیکی کارگاهی چتفیکشن ((در راستای حمایت از ادبیات الکترونیک، آنتیمانتال برگزار میکند.)) چتفیکشن به عنوان ژانر جدیدی از روایت داستانی محسوب میشود که در خانوادهی چندرسانهایها جای میگیرد. این ژانر ادبیات را با تکنولوژی پیوند میدهد و اثری …
بیشتر بخوانید »شعر «قرمز» از «داوود کلهری»
لحظهای چند پیش از چکاندن ماشه بر تپشهای پرهراس خویش مرد به خاطر آورد: – آه… تلخ… تلخ… شیرش حرام بود مادرم و پدر هیچ نسبتی با من نداشت! دایهتم پیرزنی بود چروکیده با سینههای خشک و دستانی زمخت و …
بیشتر بخوانید »نقد شعر «لیلاو» از «محمد مروج»
«لیلاو» هزاران حرف دارد هر قطره اشک زن مى شود زبان وقتى که اشک مى بارد از تنهائىِ لیلا زمان به آدم وفا نکرد وگرنه لیلا که شیطان بشو نبود زیبائىِ دخترِ بعدى؟ نه! معشوق من بعدِ صد هزار سال؟ …
بیشتر بخوانید »شعر «قطع نامه» از «رضا شنطیا»
فکر میکردم بچهی خوبی برای شعرهای تو هستم نبودم؟ فقط کمی با سطرهای برجستهات ور رفتم و دستم را روی نقطهی حسّاس اسمت گذاشتم از بنفش بدش میآمد! نه؟ تو اما دختر خوبی برای دستهای من بودی دستهای من دستهای …
بیشتر بخوانید »مقاله “چتفیکشن” نوشتهی مهدی قاسمی شاندیز همراه با چتفیکشنی از ساحل نوری
چت فیکشن: سبک جدیدی از روایت در عصر پسامدرن میتوان گفت که داستان به نوعی زاییدهی تخیل و دارای جهانی ساختمند است که در قلمرو خود واقعی مینماید. هر داستان بهعنوان یک مؤلفهی بارز از روابط انسانی دارای قدمت دیرینهای …
بیشتر بخوانید »داستانک “سازش” نوشتهی حمید سلیمانی رازان
پدرم به ما توصیه میکرد که دولت را جدی بگیریم و به هیچ چیز دولت نخندیم، حتا در شرایطی که موردی مضحک و تمسخرآمیز از جناب دولت سر میزند. چرا که ممکن است متحمل هزینههای جبرانناپذیری شویم. مصداقش هم داستانی …
بیشتر بخوانید »شعر «آب همانقدر که میبخشد، شبیه مرگ است» نوشتهی پویان فرمانبر
«آب همانقدر که میبخشد، شبیه مرگ است» تاوان بیگناهی ماست آتش نه اثبات آن و آنچه دارد هنوز میسوزد اسب سیاه سیاوش است که به اندازه کافی به اندازه بود آتش چون سوال کوتاهی که از روی آن نمیتوان پر …
بیشتر بخوانید »داستان «حصیرآبادیها و یک نفر دیگر» از «ایمان مسگرزاده»
آفتاب کمرمق صبحگاه مه آلود که از پس تپهی انبار باروت روی زاغههای حلبی و بلوکی حصیرآباد نشست، تقریباً کارش تمام شده بود. هنهن کنان و عرق ریزان به دستهی موریانه زدهی بیلش تکیه زده بود و داشت به چرخ …
بیشتر بخوانید »مقاله «رمانتیک بودن یا نبودن؛ پرسشهایی از تئوری روانکاوانه هنر» از «پوریا جهانشاد»
مقدمه همه ما بارها و بارها این جمله را شنیدهایم که هنرمندان [۱]حساساند. این جمله را طی سالهای اخیر احتمالاً بیش از همه در برابر واکنش هنرمندان به مرگ و رویدادهای تراژیک شنیدهایم؛ جاییکه هنرمند در برابر دوربینهای تلویزیونی اشک در …
بیشتر بخوانید »