خانه / مصاحبه / دیکتاتوری، مفهومی شکل‌پذیرنده، پویا و متحرک است _ گفت‌وگوی «میشل اُنفره» با هفته‌نامه‌ی «ماریان»

دیکتاتوری، مفهومی شکل‌پذیرنده، پویا و متحرک است _ گفت‌وگوی «میشل اُنفره» با هفته‌نامه‌ی «ماریان»

اشاره:
«یک سوسیالیسم آزادی‌خواه، با تبدیل‌شدن به یک آیین، نمی‌تواند آزادی‌خواه باقی بماند» میشل اُنفره

میشل اُنفره «۱» فیلسوفِ شصت‌ساله‌ی خدا‌ناباورِ فرانسوی، یکی از چهره‌های بحث برانگیز در میانِ روشن‌فکرانِ این کشور است. از او بیش از هشتاد کتاب منتشر شده که پاره‌ای از آن‌ها به بگو‌مگو‌های فراوانی در میان مخالفین و موافقین او انجامیده است. او از طرفدارانِ پر‌و‌پا قرص نیچه فیلسوفِ آلمانی‌ست و گاهی نگاه و نظرش به میشل فوکو فیلسوفِ فرانسوی نزدیک است و از علاقه‌مندان آثار آلبر کاموست.
به‌تازگی از این فیلسوف پر‌کار و نامدار فرانسوی، کتابی به‌نام تئوری دیکتاتوری منتشر شده است که در آن، این پرسش را پیشِ روی خواننده‌ی کتاب می‌گذارد: آیا ما در یک جامعه‌ی دیکتاتوری زندگی می‌کنیم؟ در طرح و پاسخ به این مقوله، میشل اُنفره هم‌پای جورج اوروِل «۲» و با کمک وی، در جست‌و‌جوی پیدا کردنِ پاسخی‌ست تا بتواند باز هم به پرسش‌های بیش‌تری در این زمینه دست یابد. او می‌گوید:« بپذیریم که دو اثرِ اوروِ ل، ۱۹۸۴و مزرعه‌ی حیوانات، به ما اجازه دادند تا به دیکتاتوری در قرن بیستم، بیندیشیم. من حتی این فرض را مطرح می‌کنم که آن‌ها در عین حال به ما فرصت دادند تا دیکتاتوری را برای تمام دوره‌ها، باز‌شناسیم. «
با باز‌خوانی این دو اثر، و با بهره‌مندی ازآن‌ها به‌عنوان چراغِ راه، میشل اُنفره در کتابِ خود، توانسته است راهِ رسیدن و فهم‌کردنِ مفهومِ تئوری دیکتاتوری نوین را به خواننده‌ی آن نشان دهد. در نخستین صفحاتِ این اثرِ، ما با عاملِ این دیکتاتوری در اروپا آشنا می‌شویم: «امپراتوری ماستریشت « ۳» (ص۹ ). میشل اُنفره می‌گوید « فرض را بر این نهاده‌ام که جورج اوروِل یک اندیشمند، هم‌دوشِ ماکیاولی و یا دو‌لابواِسی «۴»است و در کتابِ ۱۹۸۴، چگونه‌گی دیکتاتوریِ پسا‌نازیسم و یا پسااستالینیسم را به ما می‌نمایاند، و من حضورِ این دیکتاتوری را در عصر خودمان، بازبینی می‌کنم. «
او می‌گوید: در اکثر موارد، ما دیکتاتوری را در هیتلر، لنین، استالین، مائو، پُل پُت، می‌بینیم و توان آن‌را نداریم که دیکتاتوری را در دوره‌های نزدیک‌تر به خود، نگاه کنیم. هنگامی‌که می‌خواهم در کار خود در این زمینه به سنتزی دست یابم، چهارچوبِ دیکتاتوری نوین را با برخی از هدف‌های ویژه‌ی آن، چنین خلاصه می‌کنم: نا بود‌کردن آزادی؛ فقیر‌کردن زبان؛ بر‌انداختن حقیقت؛ سر‌به‌نیست‌کردن تاریخ؛ چشم‌پوشی از طبیعت؛ رواج‌دادن نفرت؛ میلِ به سلطه گری.
می‌گویند که در کتاب ۱۹۸۴، اوروِل دیکتاتوری را کالبد‌شکافی و در مزرعه‌ی حیوانات، انقلاب را تئوریزه می‌کند. میشل اُنفره در کتابِ تئوری دیکتاتوری می‌نویسد: «انقلاب یک دگرگونی کامل در تمام ارگان‌های یک جامعه است؛ قبل ازبازگشت همان جامعه به نقطه‌ی آغازین خود (ص ۱۲۱). در این راستا‌ست که او پرسش‌های بی‌پاسخی را به چالش می‌کشد:« به چه دردی می‌خورد شعاری را که از انقلاب فرانسه جاودانه شده است: آزادی، برابری، برادری؟ که در سر درِ ساختمان‌ها و اداره‌های دولتی می‌بینیم؟ آزادی ِ نبودِ نان، برای آن‌ها که ندارند؟ برابری با آن‌هایی‌که فقدان ِ نان دارند؟ و برادری تنها در میان آن‌هایی‌که نان ندارند؟ (ص ۱۲۳) در این‌جاست که اُنفره می‌خواهد با نزدیک‌شدن به اوروِل بگوید که، انقلاب چیزی جز تبدیل دوباره آن به دیکتاتوری نیست.
اُوروِل خاطر‌نشان می‌کند که چگونه در قالبِ مارکسیسم– لینینیسم، انقلاب توانست سلطه‌گرانِ دیروز را برکنار کند تا بتواند سلطه گرانِ تازه‌ای‌را که همان اندازه ستم‌گر و تشنه‌ی خون‌ریزی بودند، به قدرت برساند. و این همه، در بهبود بخشی به حال و روز تهی‌دستان، دگرگونی چندانی نیافرید. ولی اگر دیکتاتوری امری اجتناب‌ناپذیر و محتوم باشد، و انقلاب صرفان یک واگذاری اختیارات، آیا همه‌ی آن‌چه را که رخ داده، باید بیهوده شمرد؟ این دو کتاب، دور‌نمایی سیاه و چشم‌اندازی تیره و تار را پیش رو ی ما می‌گذارند و هر عمل سیاسی را برای تغییر اوضاع به‌نفع تهی‌دستان، غیر‌ممکن می‌دانند. با این‌همه، میشل اُنفره یاد‌آور می‌شود که اوروِل لحظه‌ای از مبارزه برای دفاع و پشتیبانی از تهی‌دستان و شورش‌های‌شان دست بر‌نداشت و به‌عنوان یک اندیشمند، روزنامه‌نگار، و نویسنده، در اسپانیا، لندن و پاریس، همواره در این راه گام برداشت. شاید اگر از پیش، درهر نبردی بُرد با ما نیست، اوروِل می‌خواهد بگوید که شایستگی و منزلت ما، به‌درستی در این نبرد ِ بی‌برنده‌ است.
در کتاب تئوری دیکتاتوری، میشل اُنفره، نگاهی نو به دو اثرِ اورول، ۱۹۸۴ و مزرعه‌ی حیوانات، می‌اندازد و معتقد است که فرانسه از سالِ۱۹۷۴ به‌سوی یک نوع از توتالیتاریسمِ «ماستریشت»زده پیش‌رفته است : هم‌اکنون ما با یک دولت ماستریشت، با پرچمش، با قانونِ اساسی‌اش، با نمایندگان و مجلس‌اش و با ایدئولوژی ِ لیبرالِ نیهیلیست‌اش مواجه‌ایم. کمبود اساسی این دولتِ خودکامه این است که مردم‌ش با او هم‌صدا نیستند و در نتیجه مشروعیت دموکراتیک ندارد و تنها راه‌‌حل برای مقابله با آن، توسل به زور است (ص ۲۸). در زیر گفت‌و‌گوی این فیلسوف و اندیشمند پُر سر‌و‌صدا و معترض را با کِوین یوکو– ویکتوآر «۵»که در هفته نامه‌ی ماریان به تاریخ ۲۴ مه ۲۰۱۹ منتشر شده است، می‌خوانید. ع . ش
***
*چرا «امپراتوری ماستریشت» یک دیکتاتوری‌ست؟ همین‌که شما توانستید کتاب‌تان را منتشر کنید و یا جلیقه‌زردها در فرانسه توانستند ماه‌ها تظاهرت کنند، خلاف آن‌را ثابت نمی‌کند؟

– اگر دیکتاتوری را در چهار‌چوبِ قرن بیستم تعریف کنید، در‌واقع ما در شرایط دیکتاتوری به سر نمی‌بریم! ما نمی‌توانیم دیکتاتوری را به‌صورتِ یک پدیده‌ی غیر‌متحرک در یک عصر و دوره‌ی مشخص ببینیم، مثلن آن‌چه‌را که در دورنِ لنین و استالین و یا هیتلر گذشته است. قرن بیستم به‌سر‌آمده و ما در قرن بیست‌و‌یکم هستیم! دیکتاتوری مفهومی شکل‌پذیرنده، پویا و متحرک است. دُلوز «۶» و فوکو «۷»، در پژوهش‌های پر‌ارزشِ تئوری سیاسی خود در‌همین زمینه به‌روشنی نشان می‌دهند که فاشیسم همیشه خود را با دندان‌های تیزو چکمه و اسلحه نشان نمی‌دهد زیرا به شکلِ مولکولی ظاهر می‌شود تا بتواند به‌نحوی مفهوم فاشیسم و واقعیت خود‌را به میکرو‌فاشیسم‌ها(فاشیسم‌های‌کوچک) بدهد. درست همان‌هایی‌که امروزه ما با آن‌ها روبرو می‌شویم. در‌حال‌ حاضر باید دیکتاتوری را در‌این پیکربندی دید، یعنی در شکلِ مولکولی‌اش نه با چکمه و نظامی‌گری.
دیکتاتوری نظامی‌گرا انتشار یک کتاب را ممنوع می‌کند؛ ولی در دیکتاتوری مولکولی، کتاب اجازه‌ی نشر می‌گیرد و بعد یا با نقد‌های آن‌چنانی درب‌و‌داغان‌ش می‌کنند، و یا طوری وانمود می‌شود که کتاب حاصل کار آن‌هاست تا به فروپاشی‌اش کمک کنند. رویه‌ی دیگر این است که با به‌کارگیری طعنه و کنایه و یا تمسخر و ریش‌خند از آن انتقاد می‌کنند.
و اما در موردِ «جلیقه‌زردها »، یقینن به آن‌ها اجازه‌ی تظاهرات داده می‌شود، و بعد به آن‌ها افترا می‌زنند، تحقیرشان می‌کنند، به سر‌و‌کله‌شان می‌زنند، فحش‌شان می‌دهند، بازداشت موقت‌شان می‌کنند و سر‌انجام به آن‌ها می‌گویند که خواسته‌هایشان هیچ‌و‌پوچ است.

*آیا فکر نمی‌کنید که بیش از کتاب ۱۹۸۴، کتاب « بهترین‌های‌جهان» اثرِ آلدوس هوکسلی « ۸» بیان‌گر شرایط کنونی ماست؟ و جامعه‌ی مصرفی به ما آموخته که به بنده‌گی خو کنیم؟

–آری، حق با شماست. باید هر‌دو ‌اثر را خواند. اوروِل روی آن‌چه‌که امروزه مساله‌ی تولید‌ فرابشری خوانده می‌شود، تکیه نمی‌کند. ولی توتالیتاریسم (خودکامگی) و فرا‌بشری (transhumanisme) دو پروژه‌ای‌ست که باید هم‌زمان به آن‌ها پرداخت. و آن‌چیزی جز ویران‌کردن طبیعت به‌منظورِ فروشِ بیش‌تر و اشاعه‌ی یک کاپیتالیسم فراگیر، نیست. و بدن انسان نخستین نشانه و هدف برای به ثمر‌رساندنِ این پروژه است. اما تن‌دادن به بنده‌گی و دوست‌داشتن و عادی‌شدن آن؛ چیزی نیست که برآیندی از جامعه‌ی مصرفی باشد. لا بواِسی در قرنِ شانزدهم این پدیده را در گفتارهای بنده‌گی داوطلبانه، فراکاوی می‌کند و نشان می‌دهد که گرایشی بر‌آمده از ساختار‌ها ی طبیعیِ موجود زنده است. رفتار‌شناسیِ این موجودات نشان می‌دهد که آن‌ها سر‌مستِ از خود‌رها‌شدن هستند، و گله‌وار خود را به شادی گله‌ها می‌سپارند. در‌این‌جاست که انسان به خود‌فراموشی روی می‌آورد و از آزاد بودن خود، شانه خالی می‌کند.

* زبان ِ نو، با ادعای ساده‌سازیِ واژه‌ها و به‌کارگیریِ دستور‌زبانِ آسان که در آن نشانه‌های هراس‌ها (phobies) را می‌توان دید، بسیار متداول شده است. آیا ما بر‌عکس شاهدِ یک دشواری و پیچیدگی در زبان نیستیم؟

–امروزه، نوشته‌های فراگیر، شبیه زبان گفتاری کودکان است. نوشتاری که برای به‌زبان‌آوردن، قابلِ فهم نیست. چون کودکانِ دوازه تا شانزده‌ماهه، هنگامی‌که زبان باز می‌کنند، خود را قدرت‌مند می‌بینند.همان‌طوری‌که ساده‌اندیشان چند‌سالی‌ست که در فرانسه از به‌کارگیری واژه‌ی آدم‌های بی‌خانه‌مان و در‌کوچه‌مسکن‌گزین (clochard )پرهیز می‌کنند، به این اعتبار که با حذف این کلمه، خود‌به‌خود در جامعه‌ی فرانسه، دیگر نشانی از آن‌ها نخواهد بود. در‌واقع آن‌ها، با‌ به‌کارگیری عباراتی چون بی‌سر پناهان، می‌خواهند از شرشان، خود را خلاص کنند. حتی این‌ها تا آن‌جا پیش‌رفته‌اند که می‌خواهند کلمه‌ی نژاد (Race) را به‌کار نبرند تا شاید با حذف آن در گویش‌وری، ریشه‌ی نژاد‌پرستی، برانداخته شود. ولی همین‌ها هستند که خود را «ضدِ نژاد‌پرست» اعلام می‌کنند و از به‌کارگیری آن‌چه‌را که منعش کرده‌اند، اِبایی ندارند. باور‌داشتن به این‌که با تهی‌کردنِ کلمه ها‌ از مفهومی که در ذهن آدمی به‌وجود می‌آورند، می‌توان تغییری در معنای آن‌ها ایجاد کرد، کارِ بیهوده‌ای‌ست. این روش آفریننده‌ی پیچیدگی در زبان نیست، بلکه برعکس، به سیاسی‌کردن ساختگی زبان، و به‌سیاست زدایی واقعی جامعه می‌انجامد.

* بنا به گفته‌ی شما، درسی را که باید از مزرعه‌ی حیوانات آموخت این است که « انقلاب فرزندانش را می‌خورد» و «آن‌چه را که وعده می‌دهد، عملی نمی‌کند.» در حالی‌که اوروِل در نامه‌ای به دِوایت ماکدونالد « ۹» درباره‌ی این رُمان می‌نویسد:«به نظر من، اخلاق حکم می‌کند که انقلاب‌ها، تندرو و بنیادی نباشند تا توده‌ها بتوانند به‌محض این‌که دیدند سردم‌داران‌شان دارند کار هایی را که جزء وظایف‌شان نیست انجام می‌دهند، برکنارشان کنند. و نیز در، « من چرا می‌نویسم» تاکیدش بر ضدیت با خودکامگی (توتالیتاریسم) و جانب‌داری از سوسیالیسم دموکراتیک است. آیا طرحی نو از انقلابِ پیشنهادی اوروِل، میسر است؟

– من بار دیگر همان‌هایی‌را که گفته بودم، می‌گویم و همواره تکرار می‌کنم! در هیچ‌جای قصه‌ی مزرعه‌ی حیوانات، گفته‌نشده است که خر باید خوک‌ها و سگ‌ها را که انقلاب کرده‌اند، برکنار کند تا بتواند سوسیال‌دموکراسی را برقرار نماید: حتی یک کلمه از آن‌چه را که مطرح کرده‌اید، در آن دیده نمی‌شود. زیرا به‌خوبی می‌دانید که خودِ من به‌دنبال تمام نشانه‌ها و شاخص‌های این کتاب بوده‌ام ولی نتوانستم نتیجه‌‌ی دیگری جز از آن‌چه را که گفته‌ام، بگیرم. و بی‌تردید نمی‌توانم آن‌چه‌را که اوروِل نگفته است، به او نسبت دهم. ولی این‌که بعدن در یک مقاله، یک نامه، و یا در یک بیانیه اوروِل می‌توانسته چیز دیگری بگوید، کاملان ممکن است و حتمن آن‌چه را که شما بدان اشاره کردید، گفته و یا نوشته شده و حقیقت دارد. اما من این کتاب را روی افکار و آثار او ننوشته‌ام و قصد آن‌را ندشته ام … اوروِل، در مزرعه‌ی حیوانات با آن‌چه‌را که در کتاب «بزرگ‌داشتِ کاتالون» نوشته بود، برخورد جدی می‌کند! زیرا مبارزانِ جبهه‌ی حزب متحد کارگری مارکسیست « ۱۰» اسپانیا ( (P.o.u.m که از مسکو حمایتِ مالی می‌شدند، همان‌هایی نیستند که در افسانه‌ی آزادی‌خواهانه‌ی حیوانات مطرح می‌شوند.
باید با نگاه به دورهای گوناگون و با گاه‌شناسی، به زندگی اوروِل پرداخت: از گروهبان اوروِل در پلیس سلطنتی تا روزنامه‌نگاری که سعی می‌کند خود را با سر‌و‌وضع آدم‌های در‌به‌در و فقیر جا بزند ولی پلیس دستگیرش می‌کند چرا که لهجه و طرز حرف‌زدنش به او خیانت می‌کنند. و یا همان اوروِل که در صفِ مارکسیست‌ها در جنگ اسپانیا‌ست که بعدن روزنامه‌نگار می‌شود. همه‌و‌همه‌ی این دوره‌ها، نا‌همگن و نامتجانس‌اند و مزرعه‌ی حیوانات ِ اوروِل، بعد از همه‌ی این ماجرا‌هاست.
در‌واقع او از «سوسیالیسم» و «نزاکتِ عادی»، هم‌زمان سخن به میان می‌آورد و سرانجام می‌بینیم که توضیحی درباره‌ی سوسیالیسم و «نزاکتِ عادی» نمی‌دهد! افزون بر‌این، به چپِ ضدمارکسیسم‌بودنش، به سوسیالیسمِ با‌نزاکتش، و به میهن‌پرستیِ انقلابیش، باید دستور‌العمل‌های «آنارشیستِ محافظه‌کار»را افزود که در موردِ اوروِل، خالی از یک محتوای روشنِ تئوریک است. دریغا بر من که خود را در هریک از این دسته‌بندی‌ها می‌بینم. برای کسی چون من که خود را سوسیالیستِ آزادی‌طلب می‌بیند، همه‌ی این‌ها آشکارا دلسردی‌آفرینند. همان حالتی‌که پس از خواندن تمامی آثارِ کامو به من دست داد، که همواره در جستجویِ پیدا کردنِ اِکسیری بودم برای آن‌چه را که پرودُن « ۱۱» آنارشی سازندهanarchie) (positive می‌نامد.
مرگِ کامو در یک تصادفِ اتومبیل و مرگِ اوروِل به‌خاطرِ ابتلا به بیماری سل، دو سکوتِ بحث‌برانگیز را در این تضاد و دوگانه‌گی سیاسی به ما نشان می‌دهند: یک سوسیالیسمِ آزادی‌خواه، با تبدیل‌شدن به یک آیین، نمی‌تواند آزادی‌خواه باقی بماند.
در این‌جاست که سخن‌گفتن از مزرعه‌ی حیوانات که خوانشی تراژیک ولی واقع‌گرایانه از انقلاب است، نویسنده‌ی آن، راه گریزی جز اندیویدوآلیسم (فردگرائی) آزادی‌خواهانه بر پایه‌ی اخلاق را پیش روی ما نمی‌گذارد: همان‌گونه که خرِ جوان می‌خواهد به ما نشان دهد که گول نمی‌خورد زیرا می‌تواند بخواند و زیر بارِ بسته‌شدن به درشکه نمی‌رود و اسارت نمی‌‌پذیرد…..
***

پا‌نویس‌ها :
۱٫ – Michel Onfray فیلسوف و نویسنده‌ی فرانسوی، شصت سال پیش از پدری که کارگر کشاورزی و مادری که شغلِ نظافت‌چی را برگزیده بود، دیده به‌جهان گشود. وی بنیان‌گذارِ دانشگاهِ مردمی در شهری به‌نامِ کان در شمال فرانسه است، و سیزده‌سال در این دانشگاه به تدریس پرداخت و سپس آن‌را در رادیوی فرانس کولتور ادامه داد. او بیش از هشتاد کتاب و رساله را در کارنامه‌ی خود دارد. آخرین کتاب او تئوری دیکتاتوری‌ست که ماه مه ۲۰۱۹ منتشر شده است.

۲٫ – Georg Orwell جورج اوروِل نویسنده‌ی انگلیسی، سالِ ۱۹۰۳ در هند متولد شد و در سالِ ۱۹۵۰در انگلیس چشم از جهان فرو بست. دو اثرِ این نویسنده‌ی متعهد و مبارز به‌نام‌های مزرعه‌ی حیوانات و ۱۹۸۴ به‌اکثرِ‌زبان‌های گوناگون در جهان ترجمه شده است.
۳٫ – Mastricht پیمانِ ماستریشت در شهری به همین نام در هلند در سالِ ۱۹۹۲ بینِ چند دولتِ اروپایی از‌جمله فرانسه به امضاء رسید. پایه‌های اصلی آن بر‌اساس سیاستِ خارجی و امنیت مشترک و همکاری‌های ارگان‌های‌پلیسی، سیاسی و اقتصادی بنا شده بود. در سالِ ۲۰۰۵ عهدنامه‌ی تاسیسِ اروپا که به آن قانونِ اساسی اروپا هم می‌گویند، به رفراندوم گذاشته شد و فرانسوی‌ها به آن رای منفی دادند ولی سرانجام به اجرا گذاشته شد. امروزه این عهد‌نامه و مشتقات آن، مورد انتقادِ بسیاری از روشن‌فکران و صاحب‌نظرانِ اقتصادی در کشورهای اروپایی‌ست.
۴٫ – Etienne de la Boétie نویسنده و شاعر فرانسوی که در سال ۱۵۳۰ در جنوب غربی فرانسه متولد شد و در ۱۵۶۳ چشم از جهان فرو‌بست. کتاب کوچک او به‌نام گفتمان‌های بنده‌گی داوطلبانه، شهرتی جهانی دارد.
۵٫ – kévine Boucaud-victoire سر‌دبیرِ بخشِ بحث‌و‌گفت‌و‌گو‌ی هفته‌نامه‌ی ماریان است. او آثاری چون، جنگ میان چپ‌ها، جورج اوروِل نویسنده‌ی آدم‌های معمولی و چهره‌ی یک آنارشیست محافظه‌کار را در کارنامه‌ی خود دارد.
۶٫ – Michel Foucault فیلسوف فرانسوی، در سال ۱۹۲۶ متولد شد و در ۱۹۸۴ درگذشت. او از سر‌شناس‌ترین متفکران قرن بیستم است که درباره‌ی جامعه، سیاست، و تاریخ، دیدگاه‌های ژرف و انقلابی عرضه کرده است. از مشهور‌ترین آثار او می‌توان به، دیرینه‌شناسی‌دانش، مراقبت‌و‌تنبه و تاریخ جنون، اشاره کرد.
۷٫ – Giles Deleuze فیلسوف سرشناس فرانسوی که در سالِ ۱۹۲۵ زاده شد و در نوامبر ۱۹۹۵ در‌گذشت. دوستی پایدار وی و فوکو در دانشگاهِ سوربنِ پاریس شکل گرفت. از میان آثار او می‌توان از، اسپینوزا، منطقِ معنا، نیچه، و پروست و نشانه‌ها نام برد. او پیش از مرگش، کتابی به‌نامِ عظمت مارکس را در دست نوشتن داشت که هرگز به پایان نرسید و با پرتاب خود از پنجره‌ی آپارتمانش خود‌کشی کرد.
۸٫ – Aldous Huxley از نویسندگان نامدار انگیسی که در سالِ ۱۸۹۴ در انگیس به‌دنیا آمد و در ۱۹۶۳ در لوس‌آنجلس درگذشت. از او بیش از چهل کتاب به‌جا مانده است که مشهور‌ترین آن‌ها، با نامِ دنیای قشنگ‌نو، به فارسی ترجمه شده‌است.
۹٫ – Dwight Macdonald سالِ ۱۹۰۶ در نیویورک به‌دنیا آمد و در ۱۹۸۲ درگذشت. این نویسنده، روزنامه‌نگار و منتقدِ مسائل سیاسی و اجتماعی آمریکایی از تند‌رو ها در موردِ مسائل سیاسی به‌شمار می‌آید.
۱۰٫ – Parti ouvrier d’unification marxiste یک سازمانِ انقلابی‌ست که در اسپانیا در ۱۹۳۵ بنا نهاده شد و در سالِ ۱۹۳۷ غیر‌قانونی اعلام شد. این جریانِ سیاسی، فعالانه در جنگِ اسپانیا علیهِ فرانکو حضور داشت.
۱۱٫ Pierre-Joseph Proudhon_ جامعه‌شناس، روزنامه‌نگار، فیلسوف، و اقتصاد‌دانِ فرانسوی که از متفکرانِ سوسیالیسمِ آزادی‌خواه و پیشگامِ آنارشیسم بود، در دوره‌ی عمر کوتاه‌ش ( ۱۸۶۵–۱۸۰۹) بیش از شصت اثر از خود به‌جا گذاشت که معروف‌ترین آن‌ها، مالکیت چیست؟ نام دارد که هنوز هم به‌عنوان یک کتاب قابل استناد به‌حساب می‌آید.

کِوین بوکو–ویکتوآر
ترجمه از: علی شبان

منبع:

تریبون زمانه

درباره‌ی تیم تحریریه آنتی‌مانتال

تیم تحریریه آنتی‌مانتال بر آن است تا با تولید محتوای ادبی و انتشار آثار همسو با غنای علمی، هرچند اندک در راستای ارتقای سطح فرهنگی جامعه سهیم باشد. امیدواریم که در این مسیر با نظرات و انتقادات خود ما را همیاری‌ کنید.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *