خانه / مقاله / مقاله‌ی «مفهوم دیگر بودن» نوشته‌ی ساحل نوری

مقاله‌ی «مفهوم دیگر بودن» نوشته‌ی ساحل نوری

میخائیل میخائیلویچ باختین فیلسوف روسی ادبیات بود که آثار تأثیرگذاری در حوزه‌ی‌ نقد و نظریه‌ی ادبی نوشته است. اصطلاحات «گفت‌وگویی» و «گفت‌وگوگرایی» اغلب به مفاهیمی مرتبط است که میخائیل باختین از آن در اثرش در بابِ تئوری ادبی (تخیّل گفت‌وگویی) بهره برده‌ است. باختین اثر ادبی گفت‌وگویی را در مقابل اثر تک‌گویانه قرار می‌دهد. اثر گفت‌وگویی بر پایه‌ی‌ گفت‌وگوی پیوسته با آثار ادبی دیگر پیش می‌رود و تنها پاسخ، تصحیح، سکوت در برابر یا گسترشِ اثر قبلی نیست، بلکه ارتباط آگاهانه برقرار کردن با اثر قبلی و به همان‌سان پیوسته آگاه شدن از سوی اثر پیشین است. ادبیات گفت‌وگویی در ارتباط و مراوده با آثار گوناگون و متعدّد است. این موضوع تنها تأثیرگذاری صرف نیست؛ چراکه گفت‌وگو در هر دو سو ادامه پیدا می‌کند و اثر ادبیِ پیشین، به اندازه‌ی اثر حاضر تغییر می‌یابد و دگرگون می‌شود. ارائه‌ی نظریه‌ی (رابطه‌ی من و تو) باختین و راه‌گشایی افکار او، در کنش متقابل ضروری و غیرقابل اجتناب ذهن آدمی و جهان، تحت تأثیر «نظریه‌ی کانت» مبنی بر ادراک پدیده‌ها توسط ذهن آدمی که شرایط زمانی و مکانی خود را بر پدیده‌ها تحمیل می‌کند، بود و موجب پدید آمدن این نظریه شد. براساس گفته‌های باختین، پایه و اساس گفت‌وگوگرایی بر همین رابطه‌ی بین خود و دیگری نهاده شده است و آگاهی نسبت به مفهوم دیگر بودن، لازمه‌ی برقراری مکالمه است. یک کار زیبایی‌شناسانه، شکل تکامل یافته‌ای از رابطه‌ی خود و دیگری را ارائه می‌دهد. اثر ادبی زیبایی‌شناختی، نه بازنمایی واقع‌گرایانه‌یِ زندگی توسط نویسنده است و نه یک انگاره‌ی قراردادی تحمیلی بر واقعیت زندگی از جانب نویسنده، بلکه نتیجه‌‌ای نهایی‌ست که از پیچیده‌گی‌های رابطه‌ی بین این دو به دست می‌آید.
بدین معنا که هنرمند واقعی، از طرفی با «منیّت خود» که متمایل است برداشتی خاص را به اطراف خود دیکته کند، روبه‌روست و از طرف دیگر، دست در گریبان «غیرخودی بودن» یا «دیگر بودنِ» واقعیات اطراف خود است، در صورتی کارش در زمره‌ی آثار هنری زیبایی‌شناسانه رقم خواهد خورد که پس از رویارویی این دو روند و به تعادل رسیدن نهاییِ این دو نیروی جدلی، کاری مکالمه‌ای ارائه شود. مفهوم دیگر بودن شامل غیر بودنِ شخص، مکان و نقطه‌نظر می‌شود و این مفهوم در صورتی در کار ادبی القا می‌شود که نویسنده از نقطه‌نظرِ یک بیگانه، خود را به منصه‌ی ظهور برساند. هر یک از ما زبان، نقطه‌نظر و نظام مفهومیِ متفاوت از دیگری داریم. برقراری ارتباط انسانی با شکستن مرزها، رها کردن قالب خودی و خود را جای دیگر فرض کردن، محقق می‌شود. باختین سعی دارد نشان دهد که حتا در به‌ظاهر خصوصی‌ترین و شاخص‌ترین گفتار یا سخن، سخن یا طرف گفت‌وگویِ دیگری وجود دارد، به نظر او سخن‌گویی که یک‌سره بر یک موضوع عینی تمرکز دارد، همواره به مخاطبان بالقوه در چپ و راست خود هم نظری می‌اندازد. زبان از این حیث در سرشت خود «گفت‌و‌گویی» است و صرف نظر از این‌که چه پاسخی به صورت بالفعل ارائه خواهد شد، درگیر نوعی گفت‌وگوست. باختین گفت‌و‌گویی را به تصویر می‌کشد که سخنان سخنگوی دوم از آن حذف شده است. سخنگوی دوم حضوری نامرئی دارد! سخنان‌اش را نمی‌شنویم ولی در عمق، این سخنان تأثیرِ تعیین‌ کننده‌ای بر کُل سخنان حاضر و مرئی سخنگوی نخست دارد. باختین بیش‌تر درباره‌ی مفاهیم گفت‌وشنودی بحث می‌کند و می‌گوید همه‌ی واژه‌ها یا گفته‌ها، در پاسخ یا واکنش به امری ادا می‌شوند. در رفتار روزمره، واژه‌ها درون نظام ادراکی خودِ نویسنده که پُر از اشیای خاص و حالات احساسی و مرتبط با آن‌هاست، درک می‌شود، بنابراین تمام گفتار به سمت چیزی گرایش دارد که باختین آن را «افق درک» شنونده می‌نامد. باختین بنیانِ مکالمه‌گری یا گفت‌وشنودی را بر رابطه‌ی بین خود و دیگری بنا می‌نهد، آگاهی نسبت به مفهوم دیگر بودن را لازمه‌ی برقراری مکالمه می‌داند و حتا آن را به جنبه‌ی زیباشناختیِ اثر ادبی تعمیم می‌دهد؛ بدین صورت که رابطه‌ی خود و دیگری منجر به پدید آمدنِ شکل تکامل یافته‌ی عصر می‌شود که از بُعد زیباشناختی حائز اهمیت است. هنرمند واقعی از طرفی با «من بودن خود» که تمایل به برداشت شخص از اطراف دارد، مواجه است و از طرف دیگر، با «غیرخودی بودن» یا دیگر بودن واقعیات اطراف‌اش روبه‌روست. توان واژه‌ها و سایر نشانه‌های لفظی در حملِ بیش از یک معنا، مطابق با بافتی‌ست که در آن به‌کار می‌رود. در این نقد «مارکسیسم و فلسفه‌ی زبان» به این متهم شده است که به نشانه‌ها معانی ثابت می‌دهد، در صورتی‌که عملن معنی واژه‌ها به تعریف مجدد مداوم، در چارچوب مبارزه بین طبقات و گروه‌های اجتماعی بستگی دارد. نظریه‌های باختین در وهله‌ی نخست بر مفهوم گفت‌وگو (دیالوگ) و این‌که زبان (هر شکل سخن و یا نوشته) همواره گفت‌وگویی است، متمرکزاند. این مفهوم گفت‌وگو با مفهوم مارکسیستی دیالکتیک یکسان نیست. اگرچه با آن در توجه به خصلت اجتماعی گفت‌وگو و نیز کش‌مکشِ ذاتی درون آن، مشابه است. گفت‌وگو از سه جزء تشکیل می‌شود. سخنگو، شنونده یا مخاطب و… رابطه‌ی میان این دو! در نتیجه زبان و آن‌چه زبان بیان می‌کند یعنی اندیشه‌ها، شخصیت‌ها و اَشکال حقیقت، همواره محصول تعامل میان حداقل دو نفر است. باختین مفهوم گفت‌وگو را در تقابل با مفهوم مونولوگ (تک صدایی) قرار می‌دهد که توسط یک شخص و یک نهاد گفته و بیان می‌شود. در نظریه‌ی باختین گفت‌وگو در مفهوم عام و گستره‌ی آن به معنای هرگونه ارتباط زبانی به هر شکل ممکن است. بنابراین می‌توان گفت تمامی ارتباطات و فعل و انفعالات زبانی به‌صورت تبادل گفتارها، یعنی به‌صورت گفت‌وگو انجام می‌پذیرد. اما گفت‌وگو در معنای خاصِ آن، فقط یک گفت‌وگوی ساده بین دو شخص نیست، بلکه نوعی هستی‌شناسی است که از رهگذرِ وجود «دیگری»، «خود» معنادار می‌شود. به نظر باختین، در تعامل با دیگران آگاهی ما شکل می‌گیرد و به‌واسطه‌ی این تجربه از دیگری‌ست که آگاهی ما صیقل می‌خورد. او هم‌چنین تک‌گویی یا مونولوگ را در نقطه‌ی مقابل گفت‌وگو قرار می‌دهد و می‌گوید‌: تک‌گویی در نهایت انکار می‌کند که بیرون از آن، آگاهیِ دیگری با همان حقوق و قادر به پاسخی با همان درجه‌ی اعتبار وجود دارد. تک‌گویی به انکار غیر و استقلال و کفایت آن به‌عنوان یک «من» با حقوق مساوی برمی‌خیزد. برای دیدگاه تک‌گویانه (در شکل افراطی و یا ناب آن)، غیر صرفن «موضوع» آگاهی باقی می‌ماند و نمی‌تواند در بطن خود یک آگاهی را متشکل کند. پاسخی که قادر به ایجاد تغییری در دنیای آگاهیِ من باشد، از غیر انتظار نمی‌رود؛ تک‌گویی به خودی خود کامل و کافی است و از این‌ رو نسبت به پاسخ غیر، ناشنواست و به انتظار چنین پاسخی نمی‌نشیند و هیچ توان مؤثری برای آن قائل نیست. تک‌گویی از غیر، صرف‌نظر می‌کند و تلاش می‌کند تمامی واقعیت را به عینیت درآورد. تک‌گویی وانمود می‌کند که کلامِ آخر است. باختین همچنین سه عرصه‌ی گفت‌وگوی سقراطی، کارناوال و رمان را تجلی‌گاه گفت‌وگو در معنای خاص و هستی‌شناسانه‌ی آن می‌داند. بنابراین با توجه به تعریف باختین از گفت‌وگو و همچنین ویژه‌گی‌های موجود در این سه عرصه، می‌توان گفت که از نظر باختین، گفت‌وگو گونه‌ای کندوکاوِ جمعی و نقادانه برای یافتن حقیقت است که در نهایت به خودآگاهی و خوداصلاحی می‌انجامد. از جمله ویژه‌گی‌های دیالوگ که از نظر باختین آن را از یک ارتباط ساده متمایز می‌کند عبارت‌ست از: مستقیم بودنِ رابطه؛ به این معنا که هیچ‌گونه ساختار اجتماعی یا ذهنی نباید منجر شود که افراد از هم دور شده و یک‌دیگر را به‌مثابه‌ی ابژه تلقی کنند. آگاهی و خودشناسی محصول گفت‌وگوست. به‌نظر باختین آگاهی و شناخت، پدیده‌ای دو سویه است و ذهنیت‌های مختلف، تنها در روابط گفت‌وگویی میان افراد ایجاد می‌شود. باختین در نظریه‌های ادبی خود، به‌خوبی نشان داده که دیالوگ اساس زبان است، ولی همواره امکان تبدیل آن به مونولوگ وجود دارد. دیالوگ به روی تفکر و آزادی گشوده است، در حالی‌که مونولوگ واجد خصلتی استبدادی و سرکوب‌گرانه است. باختین از اصطلاح «موقعیت‌مندی» در تعریف گفتار استفاده می‌کند. به نظر او، گفتارها موقعیت‌مند هستند و معنای اصیل آن‌ها را باید در موقعیت رخدادشان درک کرد. همه‌ی گفتارها در پاسخ به گفتارهای پیشین بیان می‌شوند و معطوف به مخاطب هستند، به این معنا، زبان از طریق تعامل اجتماعی در زمینه آموخته می‌شود. گفتار پدیده‌ای اجتماعی است و خصلت آن از دو چیز ناشی می‌شود: اولن گفتار خطاب به کسی ادا می‌شود و ثانین گوینده خود موجودی اجتماعی است. این ارتباط و عمل متقابل گفتاری و کلامی به نظر باختین بنیادی‌ترین خصیصه‌ی زبان است. مفهوم دیالوگ و صفت ممیزه‌ی آن، یعنی دگرآوایی در تقابل مستقیم با مفهوم مونولوگ یا تک‌گویی قرار می‌گیرد و تک‌گویی لاجرم به نوعی دگماتیسم و اندیشه‌ی جزمی منجر می‌شود. از نظر باختین، چندصدایی ویژ‌گیِ گفت‌وگومندی است. چندصدایی به‌معنای توزیع مساوی صداها در یک متن است، چنان‌که تمام صداها حق حضور داشته باشند، بدون این‌که یکی بر دیگری مسلط باشد. گفت‌وگومندی عنصر اساسی آرای باختین در مورد روابط میان متون محسوب می‌شود. باختین براساس چگونگی و میزان برخورداری متن‌ها از گفت‌وگومندی، آن‌ها را به دو گونه یا فراگونه‌ی کلی تقسیم می‌کند: فراگونه‌ی تک‌گویی و فراگونه‌ی چندگویی. البته برای تعمیم افراطی، باید گفت که هیچ متنی بی‌بهره از متن‌های دیگر نیست و تفاوتی که میان آن‌ها وجود دارد، تفاوت بر سر میزان گفت‌وگومندی است. باختین مفهوم گفت‌وگو یا گفت‌وگویی را، بیش‌تر بسط می‌دهد و استدلال می‌کند که تمام کلمات و یا گفته‌ها به‌سوی پاسخی و واکنشی جهت دارند. در مکالمات روزمره، کلمات از طریق قرار گرفتن در نظام مفهومیِ شنونده درک می‌شوند و سرشار از اهداف معین و تأثرات احساسی‌اند و با آن‌ها مرتبط‌اند. در نتیجه فهم یک گفته از پاسخ شنونده به آن جدایی ناپذیر است. به‌همین خاطر تمام سخن‌ها به‌سوی آن‌چه باختین «افق مفهومی» شنونده می‌خواند جهت دارند که این افق شامل زبان‌های متعدد اجتماعی است، که شنونده از آن ها استفاده می‌کند. «دیالوگیسم» گرایشی به ‌سمت تعامل میان زبان‌های مختلف سخنگو و زبان‌های شنونده است و به این دلیل است که باختین می‌گوید: «سخن‌ها در مرز میان زمینه‌ی خود و زمینه‌ی دیگری و بیگانه زندگی می‌کنند».
در بحث ساختار رشد شخصیت، باختین به تمایز بین دو مفهوم اصرار می‌ورزد: مفهوم (من برای خودم) و مفهوم (من برای دیگری) یا دیگری برای من. او احساس و درکی را که انسان از خصوصیات و توانایی‌های درونی خویش، توسط ضمیر خودآگاه دارد با مفهومی که دیگران به‌عنوان افراد بیگانه از شخصیت او دارند، مقایسه می‌کند. باختین همواره بین مفهوم «خود» و «دیگری»، فاصله‌ای قائل می‌شود. این نظر اهمیت نیاز به دیگران را گوش‌زد می‌کند. (خودِ) سالم همواره توانایی خویش را برای گفت‌وگو و مکالمه با دیگران حفظ می‌کند. اگر «من بودن» یا «دیگر بودن» بر طرز فکری یا کاری حاکم شود، نتیجه آن است که در خزانه‌ی واژه‌گان باختین، تک‌گفتاری نامیده می‌شود و از ارزش زیبایی‌شناختیِ کار می‌کاهد. تفاوتی محسوس بین «مرکز» یا «خود» و هرآن‌چه غیرمرکز یا «دیگری‌ست» وجود دارد، که همین تفاوت، منشاء ایجاد مکالمه است. عقاید باختین با نظرات «ژاک دریدا» در مورد عدم وجود مرکز یا حضور معنا در کار ادبی در تناقض است، اما نمی‌توان این حقیقت را کتمان کرد که نظرات باختین بازگشاییِ گرهِ کوری شد که نظریه‌ی حضور خودمعنای دریدا در نقد ادبی، ایجاد کرده بود. این‌که تا چه اندازه باختین در ارائه‌‌ی یک الگوی عملی برای حل مشکلاتی که منتقد در بحث‌ کارهای ادبی در دیدگاه زیبایی‌شناختی با آن‌ها روبه‌روست، موفق بوده یا نه، امری بحث‌انگیز است و موافقان و مخالفان فراوانی داشته است.
برای نمونه:
تحلیل شعر کالباس «علی عبدالرضایی» از دیدگاه گفت‌وگوگرایی:

کالباس

دست‌هایش را که در عکس افتاده بود دو دستی گرفتم
وقتی که پا شد تشکّر نکرد
«می‌توانم با شما قدم بزنم؟»
نگفت نه
دست‌های او را می‌گیرم
و بر عکس راه می‌رویم
«کسی را که در چشم‌های تو مخفی کردند
هر چه می‌گردم بیشتر گم می‌کنم
راستی شما عروسی نکرده‌اید؟»
نمی‌گوید
«نمی‌کنید؟»
نگفت نه!
کردیم!
روزها مثل باد می‌گذشت
و شب چند ثانیه بیشتر نبود
ما دو عکس تنها بودیم
که دنیا می‌خواست از آلبوم بیرون‌مان کند
کرد!
باور نمی‌کنید!؟
امشب که بر عکس دیگری خوابیده‌ام
سری به آن آلبوم بزنید
و از یخچالی
که درش را درعکس باز می‌کنید
هرچه می‌خواهید
ببخشید!
فقط کالباس داریم!

علی عبدالرضایی

هرچند تئوریِ باختین درباره‌ی رمان به‌عنوان نمونه‌ی ادبیات مکتوب ارائه شده است، ولی همان‌طور که «علی عبدالرضایی» در مبحث «پاشنه‌ی آشیلِ باختین» ذکر می‌کند، دیدگاه کلاسیک باختین منجر به این شده که شعر را تک‌صدایی فرض کند. در صورتی‌که در این‌جا با شعر چندصدایی مواجهیم که ساختار روایی و داستانی دارد و از منطق گفت‌وگوگرایی بهره گرفته است.
به اعتقاد باختین هیچ گفتاری خنثا و بی‌مخاطب نیست، بلکه بر آن منطق مکالمه حکم‌فرماست.
برای درک تجربی بهتر به بررسی جز‌‌ء به جزء شعر می‌پردازم:
اپیزود ۱٫
دست‌هایش را که در عکس افتاده بود دو دستی گرفتم
وقتی که پا شد تشکّر نکرد
«می‌توانم با شما قدم بزنم؟»
در سطر اول این شعر دو اتفاق زبانی (در عکس افتادن) رخ می‌دهد: ۱) در عکسش افتادم. ۲) دست‌هایش که در عکس افتاده است.
در تعبیر این سطر راوی از یک عکس سخن می‌گوید که راوی دست‌هایش را درون عکس کرده و شخصیت درون عکس را از جا بلند کرده است. در سطر بعدی از شخصیت درون عکس می‌گوید؛ زمانی که او را بلند کرده تشکر نکرده است. در سطر بعدی صداها وارد شعر شده و مکالمه درون عکس شکل می‌گیرد:
«می‌توانم با شما قدم بزنم؟»

در تعبیر کلی این اپیزود می‌توان گفت شاعر فضایی را می‌سازد که یک آقا، خانمی را از روی زمین بلند کرده و از او درخواست می‌کند با او قدم بزند.
اپیزود ۲٫
نگفت نه
دست‌های او را می‌گیرم
و بر عکس راه می‌رویم

در سطر اول این اپیزود، صدای درونیِ راوی وارد شعر می‌شود و بیان می‌کند که زن درون شعر مخالفتی نمی‌کند. سطر بعدی ساختاری چندتأویلی دارد که از آن دو تعبیر برداشت می‌شود: ۱) برعکس راه رفتن. ۲) بر روی آن قاب عکس راه رفتن.
اپیزود ۳٫
«کسی را که در چشم‌های تو مخفی کردند
هرچه می‌گردم بیشتر گم می‌کنم
راستی شما عروسی نکرده‌اید؟»
نمی‌گوید
“نمی‌کنید؟”
نگفت نه!
کردیم!
در این اپیزود مکالمه‌ی دوم شکل می‌گیرد؛ مردِ شعر از زن می‌پرسد عروسی نکرده‌اید؟ که صدا‌ی درونی می‌گوید که زن پاسخ نمی‌دهد و مرد می‌پرسد ازدواج نمی‌کنید؟ و باز صدا می‌گوید که زن نه نمی‌گوید، در سطر بعدی صدای دیگری وارد می‌شود و می‌گوید باهم ازدواج کرده‌اند!
اپیزود ۴٫
روزها مثل باد می‌گذشت
و شب چند ثانیه بیشتر نبود
ما دو عکس تنها بودیم
که دنیا می‌خواست از آلبوم بیرون‌مان کند
کرد!
در این اپیزود زمان ورق می‌خورد و فضا تغییر می‌کند و مرد که حالا خودش هم بدل به عکس شده می‌گوید که آن‌ها فقط دو عکس بوده‌اند و دنیا می‌خواسته آن‌ها را از هم جدا کند. در سطر بعدی زمان تغییر کرده و از «ماضی» به «حال» تبدیل می‌شود و مرد می‌گوید: کرد! در تأویل این سطر متوجه می‌شویم که شخصیت‌ها از هم جدا شده‌اند.
اپیزود ۵٫
باور نمی‌کنید!؟
امشب که بر عکس دیگری خوابیده‌ام
سری به آن آلبوم بزنید
و از یخچالی
که درش را در عکس باز می‌کنید
هر چه می‌خواهید
ببخشید!
فقط کالباس داریم!
در سطر اول این اپیزود، شاعر مخاطب را با شعر گره زده و از تکنیک فاصله‌گذاری استفاده می‌کند.
خطاب به مخاطب می‌گوید: باور نمی‌کنید؟!
در تأویل سطر بعدی متوجه می‌شویم که شخصیت مرد شعر دیوانه است و در تصوراتش با شخصیت درونِ شعر می‌خوابد. در ادامه سپیدخوانی اتفاق افتاده و در تعبیر سطر‌های بعد باید گفت که مرد از معشوقش جدا شده، زیرا یخچالی که فقط در آن کالباس (غذای آماده) است، به این نکته اشاره دارد که در آن خانه پخت‌وپز صورت نمی‌گیرد و مرد مجرد است. این شعر نمایان‌گر چندصدایی و گفت‌وگوگرایی به روش‌های مختلف است. گفت‌وگو با سوژه‌ی عکسی، گفت‌وگو با درونِ خودش، گفت‌وگویی بین دو شخصیت و چندین صدای مختلف، همان‌طور که در بالا بیان کردم، به روش‌های گوناگون وارد می‌شوند و نظریه‌ی باختین را راجع به تک‌صداییِ شعر کاملن رد می‌کنند.

نویسنده: ساحل نوری

منبع: دانش‌نامه‌ی نقد ادبی دکتر مقدادی
دموکراسی گفت‌وگویی: امکانات دموکراتیک اندیشه‌های میخائیل باختین و یورگن هابرماس، منصور انصاری
تخیل مکالمه‌ای، میخاییل باختین
_____________

منبع این مقاله: مجله‌ی فایل شعر شماره‌ی هشتم

درباره‌ی تیم تحریریه آنتی‌مانتال

تیم تحریریه آنتی‌مانتال بر آن است تا با تولید محتوای ادبی و انتشار آثار همسو با غنای علمی، هرچند اندک در راستای ارتقای سطح فرهنگی جامعه سهیم باشد. امیدواریم که در این مسیر با نظرات و انتقادات خود ما را همیاری‌ کنید.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *