حالا که از هیزم ِ تو کم میشود این درخت و میشکند در حجم پس احتمالها صورت ِ یقیناند صورتی سرخوش از انهدام یا طور ِ دیگر برخاستن از تکرار (فرقش به بوسهای برمیگردد موازی ِ موهای خوابیده بر سنگ) …
بیشتر بخوانید »شعر “دوشیزه رزی” نوشتهی لوسیل کلیفتون/برگردان: فائزه پورپیغمبر
لوسیل کلیفتون، نویسنده و شاعر آفریقاییتبارِ آمریکایی بود. او در بیستوهفتم ژوئن سال ۱۹۳۶ و در نیویورک به دنیا آمد. وی نه تنها اولین نویسندهی آمریکاییآفریقاییِ برنده جایزه راث لیلی، یکی از معتبرترین جوایز شعری آمریکا، بود، بلکه از اولین …
بیشتر بخوانید »شعری از افسانه مرادی
لطفعلی خان آی لطفعلی خان که بر زینِ اسبت شبهای پیاپی در سریالی پیاپی شمشیر میزنی بگو گریم چشمهایت را دوست داری؟ خالِ زنخدانت را کدام ضلعِ تنهاییت بگذارم بهتر است؟ بگو تابهحال به این فکر کردهای در همان حال …
بیشتر بخوانید »شعر ” خورجین” نوشتهی بیرحان کسکین /برگردان: آیدا مجیدآبادی و تورگوت سای
بیرحان کسکین (Birhan Keskin) در سال ۱۹۶۳ در قرقلرایلی (Kırklareli) متولد شد. در سال ۱۹۸۶ در رشته جامعهشناسی از دانشگاه ادبیات استانبول فارغالتحصیل شد. سالها بهعنوان ویراستار در انتشارات مختلف کار کرد. اولین شعرش را در سال ۱۹۸۴ نوشت. همراه …
بیشتر بخوانید »شعری از هانیه بختیار
بر تخت سینهات به قبطی بنگار با یک تراشهی نازک از استخوان فک شانهی چپ تا شانهی راست نه دوّار، قلم بگردان چون احاطهی ماه بدر: زبانِ عصر بدکار است. میخ که بر انحنای گردن کشیدی نیایِ سومری در خون …
بیشتر بخوانید »شعر “تماشا شده” نوشتهی اولا هان/ برگردان: مصطفی صمدی
اولا هان شاعر و نویسنده آلمانی زادهی ۳۰ آوریل ۱۹۴۵ میلادی است. او دانشآموختهی رشته آلمانیشناسی، جامعهشناسی و تاریخ در دانشگاه شهر کُلن است که در سال ۱۹۷۸ موفق به اخذ درجه دکتری ازهمین دانشگاه شده است. «قلبی بر سر» …
بیشتر بخوانید »شعری از محمدعلی حسنلو
چه خوابها که در سر داشتم وُ چه خارها که بر تن سیاه وُ الماسگونه طلا بودم در سرزمینتان ارزشمند بر سرایِ نخلها آنگونه که پندار نازکِ مردم میتوانست نجاتش را به رویایم گِره بزند به تجزیهی ابناء و انواعم …
بیشتر بخوانید »شعر “دیگر هراسی ندارم” نوشتهی روبر ساباتیه/ برگردان:فرزانه شهفر
روبر ساباتیه که یکی از برجستهترین شاعران و نویسندگان قرن بیستم فرانسه است، در ۱۹۲۳ در پاریس چشم به جهان گشود. خیلی زود پدر و مادرش را از دست داد و تحت سرپرستی عموی خود در چاپخانهی کوچک او مشغول …
بیشتر بخوانید »شعری از زلما بهادر
پنج سال از زبان تو میبُرم/ اضافه میکنم به انگشتم اشارهی خط را نمیبینم نوشتهام آجر به آجر این رویا را خاک کردهام معمارِ من وقت است نمیرسد و نمیرسم هر بار یکی ساکن میگذرد گشتهایم ما؟ با پنج دهانِ …
بیشتر بخوانید »شعری از ابوالفضل نظری
سر تو خراب شوم! بس که زیباییات را پنهان کردهای بس که جاهای پنهانت را پیدا نمیکنم. به خدایی که در کوه آتش گرفته است! بس کن! اینجا در حضور تو آتشبس را چه کسی به آتش کشیده است؟ جاهای …
بیشتر بخوانید »شعر “زبونبسته” نوشتهی پویان فرمانبر
«زبونبسته» نوشتن نیاز به کلمه دارد کلمهای مثل سکوت روی آب که بر پوست انسان مینشیند و گاه از چشم او چکهچکه… کلمهای مثل دریا که خیس میکند همه و میگذرد تا کسی نفهمد تمام این دست و پا زدنها …
بیشتر بخوانید »شعر “کاغذی” نوشتهی ساناز مصدق
کاغذی از پیچ اللهِ همین پرچم که بپیچم چپ خیابان است وهزار رودخانهی سرخ که ریخته در آن و اخباری که از لهجهاش نمیدانم چرا تشنج نمیکند جهان هزاربار آمدم خودم را بخوابانم از این خیالی که تخت نمیشود… بازی …
بیشتر بخوانید »