خانه / بایگانی/آرشیو برچسب ها : شعر (صفحه 2)

بایگانی/آرشیو برچسب ها : شعر

شعری از “رامین سفاریان”

زنِ در چشم‌های کافکاخوانده‌ای بود خام نمی‌شد خم نمی‌شد روی تختی که وا کرده بودم در لَکان تا لک‌لکی برای من بچه‌ای بیاورد پر از لک آن‌قدر پیچیده بود سارا یا آنا یا همان که مرجان می‌زدم صداش که گفتم …

بیشتر بخوانید »

شعر “من مارتین نیستم” نوشته‌ی میلاد خدابخشی

درد که دیده نمی‌شود باید کشیده باشی من که نقاش نیستم مرد رفت دل وا پا پس باید زنده‌زنده مُرده باشی باید… زن رفت در باز شد و حالا ناگزیر است بسته شود باید توی تاکسی نشسته باشی و رفته‌رفته …

بیشتر بخوانید »

شعر “او محبوبش را فرامی‌خواند به آرامش” نوشته‌ی ویلیام باتلر ییتس/برگردان گروه مترجمین آنتی‌مانتال

«او محبوبش را فرامی‌خواند به آرامش.» می‌شنوم اسبان ظلمانی را، یال‌های بلندشان به‌لرز، سم‌ها آبستن غوغا، چشم‌ها سپیدرخش؛ بالاسویشان شمال، می‌گشاید شب سمج و خزان را، و شرق، خوشی نهانش را پیش از دمیدن صبح، می‌تراود غرب، با ژاله‌های بی‌رنگ …

بیشتر بخوانید »

شعری از “آریا خسروی”

نازی‌ت را سنجاق کردم به موی دخترکی اسرائیلی بشکن سکوت تا تجاوز کنم به سیانور از لای شیار تپه‌های خط مقدمی روی بالکن فکر کنم به پستان‌هات که جنگی کرده بود در بالکان می‌لیسم رواندا تا قوام بیابی گروهی بیاوری …

بیشتر بخوانید »

چند شعر از لانگ لیو (۱۹۸۰، تایلند) /برگردان: فائزه پورپیغمبر

لانگ لیو (متولد ۹ سپتامبر ۱۹۸۰) شاعر و نویسنده‌ی مشهور استرالیایی است. او در اردوگاه پناهندگان تایلند به دنیا آمد، جایی که والدینش از بیم رژیم سرخ خمر‌های کامبوج به آن پناه برده بودند. آن‌ها در سال ۱۹۸۱ به استرالیا …

بیشتر بخوانید »

چهار شعر از ایوب احراری

۱) به جهنم در دسترس که نباشی فیلمت می‌کنم که خنده‌ات کنند یا شعری که سوژه‌ات کند خواهی نخواهی می‌خواهمت نه برای اینکه برده‌ات کنم به تو محتاجم مثل آدم گونه‌ات سیب سرخ اینبار من زمینی‌ات می‌کنم پس بگو به …

بیشتر بخوانید »

شعری از “حدیثه سفری”

برای زنی که به آشوب‌ می‌کشد غنچه‌ای بخر که وقتی سر از آب می‌آوری بیرون گل شود! مجنون می‌میرد و من لیلای فرهاد دیگری که دستش بدون مرز آلوده به میهنی دیگر است دیگر به یاد نمی‌آورم کشتارگاهی که سرود …

بیشتر بخوانید »

شعری از “صدف حیدریان”

مثل سگی که جنازه‌اش گلوی جاده را بسته‌ است و مرگ لابه‌لای دندان‌هایش زندگی می‌کند می‌ترسم و خوب می‌دانم تو که تنم بودی استخوان‌هایم را تنها خواهی گذاشت حالا که پوست از همه‌چیز غریبه‌تر و خون از همه‌چیز نزدیک‌تر است …

بیشتر بخوانید »

شعر “آهنگ کودکانه” نوشته‌ی اولا هان/ برگردان: مصطفی صمدی

«آهنگ کودکانه» روی تخت آواز می‌خواندم با برادرم در شب‌های داغ تابستان پدرم یک رهرو بود ولی خسته بود و کوفته از گرما و قیل وقال در کارخانه نعره می‌کشید؛ ساکت! ما آرام همچنان می‌خواندیم پدر ولی گوش‌هایش را تیز …

بیشتر بخوانید »

شعر “جزیرهای دلنزار” نوشته‌ی نزند بگیخانی/ برگردان: بابک صحرانورد

نزند بگیخانی، یکی از شاخص‌ترین زنان شاعر کُرد، سال ۱۹۶۴در کردستان عراق متولد شده است. از او تاکنون چندین مجموعه شعر منتشر و برخی از آثارش به زبان‌های عربی، انگلیسی، فرانسوی و سوئدی و فارسی برگردانده شده است. به تازگی …

بیشتر بخوانید »

شعری از علی‌رضا مطلبی

ضخامت فریادم از هندسه‌ی ملاحظات مشت‌ مشت درون زده بود و طاغیِ طاق‌های بَعدِ مُدرنم از یزدیِ به اصرارِ هوا، یزدیِ اغراق‌شده پیِ نماندن می‌ریخت بلاتکلیفی آزادی، از استخوانِ هیچ دردی پنهان نبود وقتی استقرارِ پوسیدگی، لای سی‌و‌دو دندان قاطع …

بیشتر بخوانید »

شعری از زبیده حسینی

حالا که از هیزم ِ تو کم می‌شود این درخت و می‌شکند در حجم پس احتمال‌ها صورت ِ یقین‌اند صورتی سرخوش از انهدام یا طور ِ دیگر برخاستن از تکرار (فرقش به بوسه‌ای برمی‌گردد موازی ِ موهای خوابیده بر سنگ) …

بیشتر بخوانید »