خانه / بایگانی/آرشیو برچسب ها : #آنتی_مانتال (صفحه 7)

بایگانی/آرشیو برچسب ها : #آنتی_مانتال

شعر «آینه» از «هلاله محمدی»

شورش را در آوردە لباسی کە نمی‌خورد بە من برمی‌خورد اما به ریختم تا بریزم از ترس آینه دست می‌کند دراز و زنی را بلند کە گوشەی لب‌هاش کسی نمی‌خندد _مردەای و من هرگز نیستم پنجرە می‌لرزد می‌ریزد از گردن …

بیشتر بخوانید »

مقاله «چرا هانا آرنت فیلسوفِ امروز است؟» از «لیندزی استون‌بریج»

فلسفۀ سیاسی آرنت، که زیر شکنجه و آزارِ نازی‌ها شکل گرفت، اکنون در دورۀ آشوب‌زده و ناآرامِ ما جانی تازه می‌گیرد. در ماه می ۱۹۴۰ زمانی که هانا آرنت در اردوگاه بازداشت‌شدگان گورس در جنوب غربی فرانسه به سر می‌بُرد …

بیشتر بخوانید »

نخستین شماره فصل‌نامه «از نو» منتشر شد

انتشار نخستین شماره فصل‌نامه «از نو» زمستان ۱۳۹۸ با نگاه ویژه به «ادبیات و زن» توسط انتشارات «آن» ادبیات به‌مثابه روشی برای زیستن و نیز خود زیستن است، متن زیست‌بومی است که نه‌فقط با واژه بلکه با عصاره‌ی روح، تفکر و نیز جان نویسنده آغشته است، ازاین‌رو ادبیات دیگر امری انتزاعی نیست که در نوشتن و خواندن خلاصه شود، اخلاق، فلسفه، مهربانی، صلح و نظرگاه‌های علمی که به علوم انسانی شناخته می‌شود درواقع در بستر ادبیات افت‌وخیز دارند و جولان می‌دهند. قلم آفریننده‌ی آن «دیگری» است که خواسته‌ی انسان است؛ آنچه در خوردن و نفس‌کشیدن خلاصه نمی‌شود. ادبیات جزو هستی است و خود هستی‌بخش؛ به معناها، نگاه‌ها، رویکردها و طرز زیستن. نگاه خطی به زمان که دیروز، امروز و آینده را شکل داده می‌تواند تجسم آنی یک‌لحظه باشد که هر سه را در خود دارد و آن اینک است. هستی در لحظه دچار تغییر و زایش خود است، همواره خود را از نو می‌سازد. از نو بودن تکراری است که تکراری نیست. پ.ن: _ «از نو» را می‌توان رویکردی انتقادی به سنت کلاسیک تکرار دانست. _ «از نو» نفی هر چیز و درعین‌حال ساختن دوباره‌ی همان چیز است اما به شکل دیگر. _ در «از نو» بودن است که بقای خود را تضمین کرده‌ایم؛ در زیستن، چگونه زیستن و در ادبیات. _ «از نو» یک سازوکار است نه صرف یک باور و عقیده، سازوکاری که به تولید و ارتقا منجر است. _ «از نو» تکیه بر پویایی دارد وگرنه «از نو» نیست و نخواهد بود. …

بیشتر بخوانید »

مقاله «پول در ازای کلمه؛ تاریخچۀ مختصرِ نوشتن برای پول» از «کولین دیکی»

چکیده بارها به ما گفته‌اند که نویسندگیِ خوب زادۀ عشق است نه آز. اما این تصویرِ رمانتیک از نویسنده‌ای که، بی‌چشم‌داشت به پول، سخت کار می‌کند داستانی بیش نیست، داستانی که ریشه‌های آن به چند هزاره قبل‌تر بازمی‌گردد و امروز …

بیشتر بخوانید »

شعر «در اینجا چار زندان است» از «احمد شاملو»

در اینجا چار زندان است به هر زندان دو چندان نقب در هر نقب چندین حجره در هر حجره چندین مرد در زنجیر…   از این زنجیریان یک تن، زن‌ش را در تب تاریک بهتانی به ضرب دشنه‌ای کشته است …

بیشتر بخوانید »

شعر “صندلی‌ در برف” از “جین هیرشفیلد”

سفید می‌شود صندلی در برف مثل هر چیز دیگری                                 فربه…  با این‌حال     حال‌ش گرفته همیشه بیش‌تر از‌ تختی کلاهی یا خانه‌ای حتی تنها برای این‌ست صندلی تا متوقف کند برای هرکس لحظات کمی را      که زودگذر‌ و منعطف‌ند …

بیشتر بخوانید »

مقاله “دنیای مردانه‌ی مردانه‌ی مردانه” از “سوفی مک‌بین”

  تبعیض علیه زنان فقط مسئله‌ای اجتماعی نیست، بلکه از پزشکی تا فناوری ظهور و بروز می‌کند. یکی از گله‌های رایج مردان از زنان این است که هیچ‌وقت گوشی‌شان را جواب نمی‌دهند. زن‌ها گوشی‌شان را ته کیفشان می‌اندازند و اگر …

بیشتر بخوانید »

مقاله “تناقض‌های پسامدرنیسم” از “تری ایگلتون”

چرا همه درباره‌ی فرهنگ حرف می‌زنند؟ آن‌هم زمانی که مسائل نسبتا مهم‌تری برای بحث هست. این ایده که همه چیز فرهنگی است، ایده‌ای که اینک در بینِ بخش‌هایی از جناحِ چپ غرب مُدِ روز است، به آموزه‌ای تعلق دارد که …

بیشتر بخوانید »

روشن‌فکران و قدرت _ گفت‌وگوی میشل فوکو و ژیل دلوز

“روشن‌فکران و قدرت” (گفت‌وگوی میشل فوکو با ژیل دلوز) وضعیت حاضر را که در نظر بگیریم، قدرت به طرزی اجتناب‌ناپذیر بینشی تمام‌خواه و فراگیر دارد. به شما بگویم، همه‌ی اشکال حال حاضرِ سرکوب، که متکثر هم هستند، به ساده‌گی خود …

بیشتر بخوانید »

شعر “زنباش” از “میلاد خدابخشی”

“زنباش” عاشق‌تر از من است؟ به زنی که زندگی نامِ کوچک‌ش با مردهای زیادی سرِ ستیز نداشته باشم اگر این‌هم زندگی می‌شود آخر؟ به دردِ من که جز من نمی‌خورَد از هرکجا رفتم خودم را آنجا گذاشتم کسی برنداشت سر …

بیشتر بخوانید »

یادداشت روز “پس گم شو” از “ایوب احراری”

“پس گم شو” دروغ راه رو اشتباه نمی‌ره. همه‌چیز رو تخریب می‌کنه. من هیچوقت ضد دروغ نبودم. هر فیلم و داستان و شعری با دروغ شروع شده و در ادامه اگر نویسنده خیلی ماهر باشه اونو جانشین حقیقت می‌کنه. هیچوقت …

بیشتر بخوانید »

داستان “دوشس و جواهرفروش” از “ویرجینیا وولف”

“دوشس و جواهرفروش” الیور بیکن در بالای خانه‌ای مشرف به گرین پارک زندگی می‌کرد. او آپارتمانی داشت؛ صندلی‌ها که پنهان‌شان کرده بودند، در زوایایی مناسب قرار داشتند. کاناپه‌ها که روکی برودری دوزی شده داشتند، درگاه پنجره‌ها را پر کرده بودند. …

بیشتر بخوانید »