مقدمه مترجمان: بنا بود عرصه بیزمان و بیمکان اینترنت عرصه رهایی باشد. بنا بود فناوریهای دیجیتال ابزاری همگانی باشند در خدمت ایجاد و توزیع عادلانه ارزش. بنا بود کارگران دیجیتال خود عنان شرایط تولید را به دست بگیرند و قلمروهای شاق …
بیشتر بخوانید »شعر “مجرم” نوشتهی مجید محمدی
«مجرم» مجرمتر از تو به عمرم ندیدهام و ندیدهای هرگز مثل من میکُشیم کسانی که دوستمان دارند تا به کسانی که دوستشان داریم زندگی ببخشیم این فضل و بخشش یازدهمین فرمانِ کدام نبیست؟ که هرچه میکنیم خاک بر سر بخشیده …
بیشتر بخوانید »معرفی و چند شعر از بیل آکا ویلیام اس. پیترز
بیوگرافی: بیل آکا ویلیام اس. پیترز (۱) شاعر و نویسندهی آمریکایی و فعال اجتماعیست. سابقهی ادبی او به بیش از ۴۵ سال میرسد. پس از انتشار اولین کتابش در سال ۱۹۷۲، به تألیف بیش از ۳۰ مجموعه شعرو داستان کوتاه …
بیشتر بخوانید »داستانک”تلقین محض” نوشتهی فرناندو سورنتینو/ برگردان: مهدی قاسمی شاندیز
دوستانم میگویند که من آدم بسیار دهنبینی هستم. به نظرم حق با آنهاست. برای اثبات حرفشان، از حادثهی کوچکی که پنجشنبهی گذشته درگیر آن بودم سخن میگویند. آن روز صبح، مشغول خواندن رمان ترسناکی بودم. هرچند هوا کاملن روشن بود، …
بیشتر بخوانید »داستان کوتاه “موری خله” نوشتهی حسین رحمتی زاده
من بهش نمیگفتم موری خله. اما زیاد میشنیدم. تا از جایی رد میشدم، میشنیدم. بعضیها توی رویش هم میگفتند. با اینکه همیشه کثیف بود و تف میکرد ولی ازش بدم نمیآمد. گاهی یکدفعه زیپ شلوارش را میکشید پایین و چیزش …
بیشتر بخوانید »مقاله “در خبرها زیاد از مردگان حرف میزنند، اما جای خدای مردگان خالی است” نوشتهی محمد ملاعباسی
خبرها، تا پیش از این، محدود میشدند به چند بخش خبری تلویزیونی که در ساعتهای مشخصی از شبانهروز پخش میشد. اما امروز درگیری با اخبار به مشغولیتی ۲۴ساعته تبدیل شده است، از لحظهای بعد از بیدارشدن، تا لحظهای پیش از …
بیشتر بخوانید »شعر “پرانتز را باز کن” نوشتهی زهرا بوستانی
خود را در کجای شهر وصل کنم وقتی خیابان، جاسوسیام را میکند گناه من نیست معشوقم باد، عقربه را تکان داد و نورها، پیشانی مادر را چین میاندازد زندگیمان، گودیپرانی است که باد به هر جهت میبرد و به هیچ …
بیشتر بخوانید »داستان کوتاه “رمی” نوشتهی عباس معروفی
تا میآمد خودش را از فشار تنه و شانه نجات دهد، یا میان آن جمعیت چفتشده خود را به چپ بکشاند، در انبوه آن خیل عظیم رفته بود در منتهیالیه سمت راست که خلاف میلش بود. هیچ اختیاری نداشت، میبردندش. …
بیشتر بخوانید »داستان کوتاه “آه زمین، اگر فراموشت کنم” نوشتهی آرتور سی. کلارک
وقتی که ماروین ده ساله بود، پدرش او را از میان راهرویی طولانی که از میان نیروگاه و مرکز فرماندهی میگذشت و طنین گامها در آن میپیچید عبور داد تا این که بالاخره به بالاترین طبقه رسیدند و در میان …
بیشتر بخوانید »شعر «آخرین بلیط» از «گراناز موسوی»
شبی که بلندترین راهِ شیری از تو میرقصید دکمههای صدفی به چه کار میآمد؟ سیاه پوشیدهام که سپیدم کنی و گونههایم را سرخ. گولِ خامهدوزیها را نخور هنوز همان غارنشینم که خدا با برگ مو خجالتم داد از وقتی رفتهای …
بیشتر بخوانید »مقاله «هگل و حلقهی شادخواری باکوسیِ حقیقت» از «هوارد کِینز»
حقیقت حلقۀ شادخواری باکوسیای است که در آن هیچ عضو نامستی یافت نمیشود. و از آنجایی که هر عضو، به محض اینکه جدا میشود، بلافاصله عضویتش را در حلقۀ شادخواری منحل میکند، خودِ حلقۀ شادخواری در حالتی از سکونِ شفاف …
بیشتر بخوانید »شعر «از اولین روزهای تابستان به تو فکر میکنم» از «رزانا لیکاری»
هر شب بپای چرخیدن پنکهام بر سقفی سفید هر دوری شعلهی شمع را متاثر میکند که از موم نرم دانه مروارید بر میز پاتختیام میچکد بازهم چون آفتاب بیرمق دیوار روز را میخواهم به انتها برسانم اقیانوس خیلی دورها قرار …
بیشتر بخوانید »