همه ما را تنگ هم چپانده بودند داخل کامیون زوار در رفتهای که هر وقت از دست اندازی رد میشد، چهارستون اندامش وا میرفت و ساعتی بعد تختهبندها جمع و جور میشدن دور ما، یله میشدیم و همدیگر را میچسبیدیم …
بیشتر بخوانید »
تیم تحریریه آنتیمانتال آگوست 18, 2020 داستان ۰
همه ما را تنگ هم چپانده بودند داخل کامیون زوار در رفتهای که هر وقت از دست اندازی رد میشد، چهارستون اندامش وا میرفت و ساعتی بعد تختهبندها جمع و جور میشدن دور ما، یله میشدیم و همدیگر را میچسبیدیم …
بیشتر بخوانید »تیم تحریریه آنتیمانتال آگوست 17, 2020 شعر ۰
میخواهی نخستین نفر باشی نخستین صدایی که فُرم صمیمانه میگیرد زنگ میزند وُ تبخیر نوروز را در فراگیری بیماری بَرملاء میکند میخواهی همیشه نخستین باشی دست از عاداتِ هزارساله بَرنَداری مُدام گوشاَت را از پیشبینی حوادث دِرو کنی از هوش …
بیشتر بخوانید »تیم تحریریه آنتیمانتال آگوست 16, 2020 شعر ۰
“سنگربندی” وقتی که شانههات زلزله میکند ویرانیام حتمیست چقدر و سنگری صورتت را مثل این شعر میکند سپید سی و دو سنگ به موازات چاهی که برآمده نفتش را کردهام استعمار منی که دهانم در انهدام بود در جنگ تنبهتن …
بیشتر بخوانید »تیم تحریریه آنتیمانتال آگوست 14, 2020 مقاله ۰
تا کنون هیچ کس معلوم نکرده که یک بدن قادر به انجام دادنِ چه کارهایی است. _اسپینوزا، کتابِ اخلاق_ ماشینِ سرمایهداریِ جدید، سامانه یا دیسپوزیتیفی[۱] است مشتمل بر همهی ابعادِ زیست_سیاسی که شکلِ جدیدی از سوبژکتیویته و نظمِ اجتماعی …
بیشتر بخوانید »تیم تحریریه آنتیمانتال آگوست 14, 2020 شعر ۰
سکوت، دستهگلی بود میان حنجرهی من ترانهی ساحل، نسیم بوسهی من بود و پلک باز تو بود. بر آبها پرندهی باد، میان لانهی صدها صدا پریشان بود. بر آبها، پرنده، بیطاقت بود. صدای تندر خیس، و نور، نورتر آذرخش، در …
بیشتر بخوانید »تیم تحریریه آنتیمانتال آگوست 12, 2020 شعر جهان ۰
۱) فرو رفتهام در چشمهام میخورم مدام به حدقهها سوت میکشند… بو میکشم عصر را زیر آفتاب جایی که استخوانهای خشک میجنبند بهسمت رودخانههایی غرق در عود نور کوچکی میخزد بالا و پایین و مینشیند آخر در گوشهای مثل هوایی …
بیشتر بخوانید »تیم تحریریه آنتیمانتال آگوست 12, 2020 داستان جهان ۰
صبح زیبای آوریل در یکی از فرعیهای تنگِ منطقه شیکِ هاراجوکوِ توکیواز کنار دختر صددرصد ایدهالم رد میشوم. راستش را بخواهید، آنقدرها خوشگل نیست. هیچ ویژگی خاصی ندارد. لباسهایش به هیچ وجه استثنائی نیستند. از خواب بیدار شده و موهای …
بیشتر بخوانید »تیم تحریریه آنتیمانتال آگوست 9, 2020 شعر ۰
«تماس» من آدم خوبی نبودم، بودم؟ نااابودم و تا بودم هستی از لباس زیرم زیرتر شد تابوت بیوتنی در شمارهام خاک میشد و سکهای که پاچه میگرفت از باجه بهای قبض روح بود «چه خوب بود سری که از پا …
بیشتر بخوانید »تیم تحریریه آنتیمانتال آگوست 8, 2020 شعر ۰
“یادت نرود” چشمی بفرست برای انگشتانم که مشت این سیب را باز کنم سیب زبان چاقو را خوب میفهمد با همین زبان دل ِ این دانه را میشکنم فریادش را میشنوم همراه این صدا به سفر میروم… به «نمیدانم» میدانم! …
بیشتر بخوانید »تیم تحریریه آنتیمانتال آگوست 8, 2020 داستان جهان ۰
از طرف دیگر، مقصودم از بالا به پایین است، عیناَ همینطور بود، اغراق نمیکنم. نمیدانستم از کجا شروع کنم و به کجا ختم کنم. این حقیقت امر است. بنابراین به سه رقم کاملاَ متفاوت میرسیدم و هیچوقت هم نمیفهمیدم کدامش …
بیشتر بخوانید »تیم تحریریه آنتیمانتال آگوست 6, 2020 داستان جهان ۰
این ماجرا یک روز، سر یک چهارراه اتفاق افتاد، درست وسط جمعیت؛ مردم میرفتند و میآمدند . من ایستادم، چشمهایم را باز و بسته کردم. یک دفعه احساس کردم هیچ حسی ندارم. هیچ. هیچ حسی نسبت به هیچ چیز. من …
بیشتر بخوانید »تیم تحریریه آنتیمانتال آگوست 6, 2020 مقاله ۰
«آدمها دوست دارند قصهگویی را که از امور واقع نیست از تاریخنویسی که ناظر به امور واقع است جدا کنند. جوری این کار را میکنند که انگار میدانند چه چیز را باید باور کرد و چه چیز را نباید باور …
بیشتر بخوانید »