خانه / بایگانی/آرشیو برچسب ها : لولیا قهرمانی

بایگانی/آرشیو برچسب ها : لولیا قهرمانی

وقتی معنا برش می‌خورد: نگاهی به شعر «برش‌نامه» از «لولیا قهرمانی»/ منتقد: «امین شیخی»

«برش‌نامه» بخش اگر دست بردم توی چشم‌هات و آن‌قدر گذاشتم لای پاهات که دیگر نداری نای بریدن من خنگ نیستم خیاطم و خوب می‌دانم با صدای خرچ تو آخ پارچه‌ در می‌آید ولی تو هنوز نمی‌دانی سوزن بیچاره هروقت فرو …

بیشتر بخوانید »

نقد شعر “آلزایمر عشقی” نوشته‌ی رضا اسدی/منتقد: لولیا قهرمانی

“آلزایمر عشقی” مترو یا ذهن تو اصلا چه فرق می‌کند فرق از وسط باز یا که موهای جلویت را کوتاه کرده باشی مرغ‌ها زودتر از خروس‌ها بیدار می‌شوند اما خروس‌خوان صبح مهم است که بیدار می‌شود مترو یا ذهن تو …

بیشتر بخوانید »

داستانک “جنایت بدون مکافات!” نوشته‌ی لولیا قهرمانی

تمام وقت بر در مغزم می‌کوبد و مثل بچه‌ای در شکم مادر، برای تولدش عجله دارد! احتمالن اگر فرصتی برای زندگی در بیرون از عالم خیال به او بدهم، ممکن است خلاف رای من فکر کند و تمام معادلاتم به‌هم …

بیشتر بخوانید »

نقدی بر شعر لولیا قهرمانی نوشته‌ی ساحل نوری

“شتر” همیشه پای دار اشک می‌بافتم و تا سپیده دم روی هر رج چشم می‌گذاشتم گلیم خانه‌ کوتاه پای من اما بلند بود باید از آب می‌گرفتم گلیم دیگری ولی پدر با لگد فرمان ایست می‌داد و نمی‌‌دانست که من …

بیشتر بخوانید »

نقد شعری از جان صدرا نوشته‌ی لولیا قهرمانی

از سیاره‌ای در دور دست که دست نمی‌رسید دورش کوبیدم به زمین چنان با سر که آن طرف زمین همه این‌جا کسی ندانست اما زمینی نبودم مگر هرگز نمی‌خواند کسی دیوان دیوانه‌ها زمین را قروق غرق می‌شوم هر سطر ساحل …

بیشتر بخوانید »

نقد شعر وارونگی از لولیا قهرمانی

نقد شعر «وارونگی» شاعر: بهار توکلی منتقد: لولیا قهرمانی من بلد نیستم ابروهایم را بردارم آبرویم را بردارم از زمین و به ابرها ببرم همیشه تابه‌تاست این صورت این گونه‌های صورتی گونه‌های آدم این کفش‌های جامانده از من من نمی‌توانم …

بیشتر بخوانید »

شعر برق از لولیا قهرمانی

“برق” دست روی سر و برقِ چشم‌ رو به دوربین عجب سعیدِ بکری‌ست توی این عکس حیف که برق دست پیش گرفت و طوری پس افتاد سعید که دست‌به‌سر نشد مرگ اصلن چرا چگونه برای چه برقی که خوابید توی …

بیشتر بخوانید »