خانه / بایگانی/آرشیو برچسب ها : شعر (صفحه 5)

بایگانی/آرشیو برچسب ها : شعر

شعر “سرباز گمنام” نوشته‌ی عبدالله پشیو/ برگردان: هلاله محمدی

“سرباز گمنام” هر بار که نمایندەای می‌رود به جایی می‌برد تاج گلی باخود بر سر مزار سربازان گمنام. اگر فردایی، نمایندەیی به سرزمین من آید بپرسد مرا : کجاست مزار سربازان گمنام‌تان؟ می‌گویم: سرورم! بر کنار هر جویی بر سکوی …

بیشتر بخوانید »

شعر “همین دیشب خودم را که می شد غرق در شن های روان دیدم” نوشته‌ی روبرتو آماتو

همین دیشب در شن‌های روان خودم را که می‌شد غرق دیدم تخت ‌‌می‌افتاد به یک سو مدام جای امنی نبود حتی روی عرشه ی بالشی که دختری مثل درختی با دست‌های مصلوب ایستاده بود روی پنجه‌ی پاهاش و گذاشته بود …

بیشتر بخوانید »

شعری از «مهتاب محمدی راد»

تلفن زنگ می‌زند سلام می‌کند پیراهنم گیج می‌شود هفت بار می‌دواندَم.. زیر پوستم جوی خون خیابان‌ها تا قلبم قلبم تا خیابان ها.. دستم فرار می‌کند تا باغچه پایم را از دست داده‌ام و اصلاً عجیب نیست.. ابری جیغ می‌کشد! گوش …

بیشتر بخوانید »

شعری از صنم احمدزاده

پس من کجا نشسته‌ام بر داغداری تن‌های چوبی که در غارتِ نیزار خواب پنج‌هزار پرنده روشن می‌بینند چیزی از آتش بر گلوی تو نشسته است صدا که می‌زند ببین صدا که می‌زند بیا مُشت کوچک پرنده‌ای از جیب‌هاش بیرون می‌ریزد …

بیشتر بخوانید »

شعر «دکلمه‌ی یک انسان پوک» از «محمدعلی حسنلو»

می‌خواهی نخستین نفر باشی نخستین صدایی که فُرم صمیمانه می‌گیرد زنگ می‌زند وُ تبخیر نوروز را در فراگیری بیماری بَرملاء می‌کند می‌خواهی همیشه نخستین باشی دست از عادات‌ِ هزارساله بَرنَداری مُدام گوش‌اَت را از پیش‌بینی حوادث دِرو کنی از هوش …

بیشتر بخوانید »

شعر “سنگربندی” نوشته‌ی امین شیخی

“سنگربندی” وقتی که شانه‌هات زلزله می‌کند ویرانی‌ام حتمی‌ست چقدر و سنگری صورتت را مثل این شعر می‌کند سپید سی و دو سنگ به موازات چاهی که برآمده نفتش را کرده‌ام استعمار منی که دهانم در انهدام بود در جنگ تن‌به‌تن …

بیشتر بخوانید »

شعری از «یدالله رویایی»

سکوت، دسته‌گلی بود میان حنجره‌ی من ترانه‌ی ساحل، نسیم بوسه‌ی من بود و پلک باز تو بود. بر آب‌ها پرنده‌ی باد، میان لانه‌ی صدها صدا پریشان بود. بر آب‌ها، پرنده، بی‌طاقت بود. صدای تندر خیس، و نور، نورتر آذرخش،  در …

بیشتر بخوانید »

شعر “افسردگی” نوشته‌ی سونیا سانچز

۱) فرو رفته‌‌ام در چشم‌هام می‌خورم مدام به حدقه‌ها سوت می‌کشند… بو می‌کشم عصر را زیر آفتاب جایی که استخوان‌های خشک می‌جنبند به‌سمت رودخانه‌هایی غرق در عود نور کوچکی می‌خزد بالا و پایین و می‌نشیند آخر در گوشه‌ای مثل هوایی …

بیشتر بخوانید »

شعر “تماس” نوشته‌ی مهدی قاسمی شاندیز

«تماس» من آدم خوبی نبودم، بودم؟ نااابودم و تا بودم هستی از لباس زیرم زیرتر شد تابوت بی‌وتنی در شماره‌ام خاک می‌شد و سکه‌ای که پاچه می‌گرفت از باجه بهای قبض روح بود «چه خوب بود سری که از پا …

بیشتر بخوانید »

شعر “یادت نرود” نوشته‌ی مهرداد فلاح

“یادت نرود” چشمی بفرست برای انگشتانم که مشت این سیب را باز کنم سیب زبان چاقو را خوب می‌فهمد با همین زبان دل ِ این دانه را می‌شکنم فریادش را می‌شنوم همراه این صدا به سفر می‌روم… به «نمی‌دانم» می‌دانم! …

بیشتر بخوانید »

مقاله «کنراد، کوپولا، و مسئله تاریخ» از «چارلز وی. هاولی»

«آدم‌ها دوست دارند قصه‌گویی را که از امور واقع نیست از تاریخ‌نویسی که ناظر به امور واقع است جدا کنند. جوری این کار را می‌کنند که انگار می‌دانند چه چیز را باید باور کرد و چه چیز را نباید باور …

بیشتر بخوانید »

شعر “عکس خانوادگی” نوشته‌ی مانی آذرمهر

«عکس خانوادگی» چشم‌های مادرم دودی‌ست اشک‌هاش خانه‌ را همیشه می‌کند خاموش خواهرم آن‌قدر کوچک که همیشه گم می‌شود لای رگ‌های پدر این دست‌های پاره را ما پدر صدا می‌زنیم صورتی‌ست که خنده را سر بریده این در خانه‌ی زخمی من …

بیشتر بخوانید »