خانه / داستان (صفحه 6)

داستان

ژوئن, 2020

  • 6 ژوئن

    داستانک “بوی دست‌ها” نوشته‌ی لیلا بالازاده

    دیشب که من خواب بوده‌ام، دست‌هایم خودسر راه افتاده‌اند و برای کمی ماجراجویی و هیجان، سوار آخرین ماشین به سمتِ روستا شده‌اند. به آن‌جا که رسیده‌اند، درون یکی از خانه‌ها سرک کشیده‌ و زنی در رخت‌خواب پیدا کرده‌اند که از …

می, 2020

  • 27 می

    داستان کوتاه “گدا” نوشته‌ی غلامحسین ساعدی

    ۱ یه ماه نشده سه دفعه رفتم قم و برگشتم، دفعه‌ی آخر انگار به دلم برات شده بود که کارها خراب می‌شود اما بازم نصفه‌های شب با یه ماشین قراضه راه افتادم و صبح آفتاب نزده، دم در خونه‌ی سید …

  • 15 می

    داستان کوتاه “خواب یخی” نوشته‌ی ذبیح جلیلی

    اکبر می‌گفت تو از همان روز اول گم شده بودی. یعنی من خودم هم نفهمیدم کی و کجا گم شدم. نمی‌دانم چه کسی من را گم کرد که الان اینجا هستم. من با همه‌ی آدم‌ها اطرافم فرق می‌کنم. جمجمه‌ام از …

  • 10 می

    داستان کوتاه “عروسک سنگی” نوشته‌ی شکیبا معظمی

    آدم‌های لعنتی. آدم‌های لعنتی یک عمر نفس کشیدن به من بدهکارند. انقدر هی زیرچشمی نگاه می‌کنند و ادا اطوار درمی‌آورند که از ترس‌شان نمی‌توانم تکان بخورم. بدبختی این‌ است که جرئت ندارند صاف توی چشم‌هایم نگاه کنند ولی بی‌خیال دزدکی …

  • 6 می

    فراخوان جشنواره‌ی الکترونیکی کارگاهی چت‌فیکشن

    فراخوان جشنواره‌ی الکترونیکی کارگاهی چت‌فیکشن ((در راستای حمایت از ادبیات الکترونیک، آنتی‌مانتال برگزار می‌کند.)) چت‌فیکشن به عنوان ژانر جدیدی از روایت داستانی محسوب می‌شود که در خانواده‌ی چندرسانه‌ای‌‌ها جای می‌گیرد. این ژانر ادبیات را با تکنولوژی پیوند می‌دهد و اثری …

  • 2 می

    مقاله‌ “چت‌فیکشن” نوشته‌ی مهدی قاسمی شاندیز همراه با چت‌فیکشنی از ساحل نوری

    چت فیکشن: سبک جدیدی از روایت در عصر پسامدرن می‌توان گفت که داستان به نوعی زاییده‌ی تخیل و دارای جهانی ساخت‌مند است که در قلمرو خود واقعی می‌نماید. هر داستان به‌عنوان یک مؤلفه‌ی بارز از روابط انسانی دارای قدمت دیرینه‌ای …

  • 1 می

    داستانک “سازش” نوشته‌ی حمید سلیمانی رازان

    پدرم به ما توصیه‌ می‌کرد که دولت را جدی بگیریم و به هیچ چیز دولت نخندیم، حتا در شرایطی که موردی مضحک و تمسخرآمیز از جناب دولت سر می‌زند. چرا که ممکن است متحمل هزینه‌های جبران‌ناپذیری شویم. مصداقش هم داستانی …

آوریل, 2020

  • 29 آوریل

    داستان «حصیرآبادی‌ها و یک نفر دیگر» از «ایمان مسگرزاده»

    آفتاب کم‌رمق صبحگاه مه آلود که از پس تپه‌ی انبار باروت روی زاغه‌های حلبی و بلوکی حصیرآباد نشست، تقریباً کارش تمام شده بود. هن‌هن کنان و عرق ریزان به دسته‌ی موریانه زده‌ی بیلش تکیه زده بود و داشت به چرخ …

  • 14 آوریل

    داستان کوتاه “آینه” نوشته‌ی ساحل نوری

    گَرد را از آینه می‌گیرم، چقدر شبیه خانم‌جانم شدم. چشمم که به خودم می‌افتد فقط سپیدی می‌بینم و دست‌هایی که ر‌َدِ رگ‌هاش تا بالای بازو بالا رفته و پوستِ نازکی که لای لک‌هاش یک‌ذره‌ هم سفیدی مانده. امروز که داشتم …

  • 11 آوریل

    داستان کوتاه “بالن آبی” نوشته‌ی امیرحسین فرمانبر

    از داخل کیفش سیگار را بیرون آورد و بعد از روشن کردنش گفت: -منفعت! این تمام چیزیه که ازش حرف میزنی و برای تو کافیه. شروع کردم به هم‌زدن فنجان قهوه‌ام. خیره شده بودم به چرخش و سیاهچاله‌ی وسط‌ش. حس …

  • 6 آوریل

    داستانک “کفن قرمز” نوشته‌ی امین شیخی

    حتی موهایش را شانه نکرد، بند کفش‌اش را محکم بست و راهی قبرستان شد. از بچگی عاشق لباس مشکی بود، اما اینبار که بخاطر مرگ دوست‌اش محمد لباس مشکی پوشیده، به طرز عمیقی ناراحت است؛ اشک در چشمانش حلقه‌های کم‌رنگی …

  • 2 آوریل

    داستان کوتاه “ما” نوشته‌ی لیلا بالازاده

    مادرم شلوارش را پایین کشید و روی زانوهایش نشست. دل‌پیچه امانش را بریده بود، کمی منتظر ماند و بعد لای پاهایش را نگاه کرد. مرا دید که لرزان و ترسان از او آویزان شده‌ام. ‌زوری زد و مرا پس انداخت. …