مامان میلهای بافتنی را توی دستهایش جابهجا میکند. نخ دراز کاموا را هزار دور میپیچد دور انگشت اشارهاش و دوباره شروع میکند، یکی زیر، یکی رو… نگاهم زل شده روی چین و چروکهای صورتش که حالا دیگر قابل شمردن نیستند. …
ژانویه, 2022
دسامبر, 2021
-
22 دسامبر
داستان کوتاه “چشم شهلایی” نوشتهی سحر حسنوند عموزاده
هر شب رأس ساعتِ هشت صدای جیغِ همسایه بالاییمان بلند میشود. من گوشهایم را میگیرم تا بهقول مادر زبالهدونی کسوناکس نشوم، اما مادر در این چندوقت تا صدایشان را میشنید پنجرهها را میبست؛ در تراس را چفت میکرد؛ دستمال بلندی …
نوامبر, 2021
-
13 نوامبر
چهارمین گاهنامهی ادبی آنتیمانتال ویژهی ادبیات و اسطوره
نخستین گاز ما به سیب سرآغاز پرسشهایی شد که هبوطمان را به دنبال داشت، به ادبیات گره خورد، با تخیل درآمیخت و برای کشف و دانستن چیستی خود، اسطورهها را پدید آورد. داستانهایی به ظاهر حقیقی که خدایان را میآفرید، …
سپتامبر, 2021
-
28 سپتامبر
داستان کوتاه “میخواستم آینه را سخن بگویم” نوشتهی بهمن بابالویان
همهی این احوالاتی که شرح خواهم داد در یکی از ماههای سال خیلی گرم دو هزار و پنجاه میلادی اتفاق میافتد، یعنی سالی که آویزان است از وسط دو تا شقهی مهبل قرن بیست و یک میلادی، به همان اندازه …
-
3 سپتامبر
داستان کوتاه “ملغمهای به نام زندگی” نوشتهی فرناز قربانی
زنهای سیاهپوش، کیپ تا کیپ هم، دور اتاق نشستهاند. خط چشم کشیده و کرمپودر مالیده و موهای زرد و قهوهای و شرابی؛ اما به احترام صاحب عزا که من باشم، لبهایشان بیرنگ و رو است. سحر هم همین کار را …
آگوست, 2021
-
9 آگوست
داستان ” ریشههای چنار،پیچیده دور کفن بابا” نوشتهی آزاده محمدزاده
جنازهی آقام را گذاشته بودم عقب نیسان و خودم نشسته بودم پشت فرمان و رانندگی میکردم.دیروز،درست وسط دعوا با آن مرد غریبه مامان تلفن زد.دفعهی اول جوابش را ندادم.مرد روبروی صورتم ایستاده بود و یقهام را گرفته بود.چشمانش انگار داشت …
-
1 آگوست
داستانک “شدن” نوشتهی ساحل نوری
زندگی مثِ یه خوابه که توش هزار بار دارت میزنن باید ماهی باشی که بفهمی پشت این جمله چقد حَرفِه… پشت فرمون نشسته و از کتابی که مطمئنم هنوز ده صفحهشم نخونده یه جمله رو هی بلغور میکنه. انقد تو …
جولای, 2021
-
5 جولای
داستان کوتاه “مملی” نوشتهی حسین رحمتیزاده
حمید از پشت پنجره دید که مملی دارد میآید و رفت و پشت میزش نشست. مملی رکابیاش را درآورد و وارد دفتر شد. اولین چیزی که به چشم حمید آمد خالکوبی روی بازوی راستش بود. با خط کج و معوجی …
ژوئن, 2021
-
19 ژوئن
داستان کوتاه “نویسنده” نوشتهی علی جلایی
شاش تا چشمم را گرفته بود. سگ را میزدی تو آن سرما نمیرفت توی خیابان. یک چشمم به دیوار بود یک چشمم به پنجرهی همسایه. کل محل چراغشان خاموش بود الا این یک اتاق. نور صورتی دلم را گرم میکرد؛ …
می, 2021
-
15 می
داستان کوتاه “دنیای قُزقُزایی” نوشتهی مجتبا تجلی
یک توضیح: ایدهی اولیهی مجموعهی طنزگونهی «دنیای قُزقُزایی» چندی قبل متاثر از قصههایی مندرآوردی و البته الهامگرفته از آرکیتایپهای بستر ادبیات فولکلور پدید آمد. برای دخترم در شبهای تابستانی کویر قصه میگفتم. درواقع، با کمک خودش ماجراهایی بیهدف میبافتیم. از …
آوریل, 2021
-
29 آوریل
سومین گاهنامهی ادبی آنتیمانتال ویژهی ادبیات و روانکاوی
سخن راندن از روانکاوی همواره برداشتهای متفاوتی بهدنبال دارد، بهخصوص اگر این مفهوم در نسبت با آثار هنری و ادبی قرار گیرد. البته باید دید که این برداشتها له و علیه چه دستگاهی هستند؟ بهشکل کلی، دانش روانکاوی از نوعی …
مارس, 2021
-
27 مارس
داستان کوتاه «مرد دیوانه» نویسنده: «امیرحسین فرمانبر»
روی یک صندلی پلاستیکی، روبهروی آدمی عینکی با ریش پروفسوری که مشغول نوشتن است، نشستهام. سرش را بالا میآورد و از من میپرسد: – خب! امروز حالت بهتره؟ کمی سعی میکنم به یاد آورم که صبح کجا از خواب بیدار …