اغلب باور عمومی بر این است که عصر ارتباطات، عصر بروز انسان است. همان چیزی که انسان از بدو تولد خواسته باشد و ناخواسته توسط قوانین و باید و نبایدها، محصور شده است. ناگهان فرصتی چون فعالیت در شبکههای اجتماعی …
بیشتر بخوانید »شعر «بینشان» از شیرکو بیکس
بینشان در برابر چشمهای آسمان ابر را در برابر چشمهای ابر باد را در برابر چشمهای باد قطرهی باران را در برابر چشمهای باران خاک را دزدیدند، و سرانجام در برابر همه چشمها دو چشم را پنهان کردند چشمهایی که …
بیشتر بخوانید »شعر “در آستانه” از “احمد شاملو”
“در آستانه” باید اِستاد و فرود آمد بر آستانِ دری که کوبه ندارد، چرا که اگر بهگاه آمدهباشی دربان به انتظارِ توست و اگر بیگاه به درکوفتنات پاسخی نمیآید. کوتاه است در، پس آن به که فروتن باشی. آیینهیی نیکپرداخته …
بیشتر بخوانید »مقاله “چرا فمینیستها زندگی روزمره را جدی میگیرند” از “سینتیا انلو”
چرا فمینیستها زندگی روزمره را جدی میگیرند سینتیا انلو • برگردان و تلخیص[۱]: حمید قیصری • امر «روزمره»، بنابر تعریف آن، چیزی جزئی و کماهمیت است و به نظر نمیرسد از شأن و جایگاه خاصی برخوردار باشد. چگونه ممکن است …
بیشتر بخوانید »شعر «میز» نوشتهی گرترود استاین
گرترود استین، نویسنده، نمایشنامه نویس و شاعر امریکایی یکی از شخصیتهای برجستهی ادبیات و هنر مدرن است. استین ،تحت تاثیر آثار نقاشانی چون پابلو پیکاسو و پل سزان، اعلام کرده بود که “آنچه این هنرمندان بر روی بوم نقاشی خلق …
بیشتر بخوانید »«داستان یک ساعت» نوشتهی کیت چاپین
با دانستن این موضوع که خانم مالارد از مشکل قلبی رنج میبرد، تشریفات زیادی صورت گرفت تا هرچه راحتتر خبر مرگ همسرش را به گوش او برسانند. این خواهرش جوزفین بود که با جملاتی شکسته و در لفافه او را …
بیشتر بخوانید »مقاله “ادبیات و زندگی” از “ژیل دلوز”
“ادبیات و زندگی” آدمی با روان نژندیاش نمینویسد. روان نژندی یا روانپریشی گذرگاههای زندگی نیستند، بلکه حالاتیاند که وقتی در آنها فرومیافتیم که فرایند تخریب، مسدود یا بند آمده باشد. بیماری نه یک فرایند، که یک توقف فرایند است؛ همچنانکه …
بیشتر بخوانید »نقد شعر «قاب» از مصطفی صمدی نوشتهی ایوب احراری
«قاب» این منم با کرمی سمج در چشم این هم خانواده من است مادرم که خمیرش وَر آمده چایش دم با برادرم در بغل به رخت چرکها لبخند میزند سلام خواهر چه ناشیانه مىخندى خواهر؟ بس کن با توأم جلوی …
بیشتر بخوانید »داستان کوتاه «پرنده فقط یک پرنده بود» نوشتهی هوشنگ گلشیری
روزی بود و روزگاری و شهری بود به اسم علی آباد که چنین بود و چنان … تا آن روز که همه مردم این شهر از بهار و پاییز طلوع و غروب وخلاصه از اینکه بهارها این همه صدای پرنده …
بیشتر بخوانید »شعر «تیر خلاص» از مریش
تیر خلاص عمود بر تیرک ستاره شماره می… مثل وقتی که شب در تاروپود پتو قاصدی میشد که پر میداد رویا را گوش در چهارگوش تیر میکشید یک، دو، سه…. تمام نمیشد زوج یا فرد حلقهها بی انگشت حک شده …
بیشتر بخوانید »داستان کوتاه “متزن گرشتاین” نوشتهی ادگار آلن پو
ترس از سرنوشت همیشه در طول تاریخ در میان مردم وجود داشته است، بنابراین برای بیان این ماجرا تاریخی را تعیین نمیکنم. فقط در این حد بگویم که از دوره ای صحبت میکنم که در مرکز مجارستان، اعتقادی مخفیانه اما …
بیشتر بخوانید »نقد شعر «لیلال» منتقد محمد مروج
«لیلال» زندگى داستان است عاشقانه ولى بىلیلى هر صفحه را که مىخوانى حوّاى تازهاى گم مىشود بعد کتاب ورق مىخورد و زن که لم داده روى کاناپه هى مىرود از این کانال به آن یکى که خانه از این بیش …
بیشتر بخوانید »