” سیاهی بر سیاهی ” میپرسد چرا سیاه پوشیدهای؟ نمیبینی ؟ عروسی است باران دارد با لباسی سپید میآید حتی اگر تو نامش را بگذاری برفی که بر گورستان میبارد میگویم بی برفی سپید عید تا عیدمان زمستان است در …
بیشتر بخوانید »مقاله “دفاع از نظریه بازتولید ادبی” از “پییِر ماشِری”
“دفاع از نظریه بازتولید ادبی” نویسنده: پییِر ماشِری در جواب به این سوال که «ادبیات چگونه عمل میکند؟» اینجا خیلی ساده پاسخ خواهیم داد: با بازتولید خودش. اما چگونه میتوان از ادبیاتی دفاع کرد که خودش را «بازتولید» میکند؟ و …
بیشتر بخوانید »شعر “در آستانه” از “احمد شاملو”
“در آستانه” باید اِستاد و فرود آمد بر آستانِ دری که کوبه ندارد، چرا که اگر بهگاه آمدهباشی دربان به انتظارِ توست و اگر بیگاه به درکوفتنات پاسخی نمیآید. کوتاه است در، پس آن به که فروتن باشی. آیینهیی نیکپرداخته …
بیشتر بخوانید »شعر “آدمهای بهاری” از “بیژن الهی”
آدمهای بهاری چه میکنید با برگی که خزان دوست بدارد؟ چه میکنید با پروانهیی که به آب افتد؟ از سر هر انگشت پروانهای پریده ست. پروانهی کدام انگشت تشنه بود؟ پروانهی کدام انگشت به آب میمیرد؟ من بارها اندیشیدهام من …
بیشتر بخوانید »شعر “نه آسمان نه زمین” از “اکتاویو پاز”
“نه آسمان نه زمین” به دور از آسمان به دور از نور و تیغهاش به دور از دیوارهای شوره بسته به دور از خیابانهایی که به خیابانهای دیگر میگشاید پیوسته به دور از روزنههای وز کردهی پوستم به دور از …
بیشتر بخوانید »شعر “هیچچیز نمیتواند دو بار اتفاق بیفتد” از “ویسلاوا شیمبورسکا”
“هیچچیز نمیتواند دو بار اتفاق بیفتد” هیچچیز نمیتواند دو بار اتفاق بیفتد و اتفاق نخواهد افتاد در نتیجه ناشی به دنیا آمدهایم و خام خواهیم رفت حتی اگر کودنترین شاگرد مدرسهی دنیا میبودیم هیچ زمستانی یا تابستانی را تکرار نمیکردیم …
بیشتر بخوانید »شعر «تهوع» از «شروین شهریاری»
«تهوع» نمیدانم چطور میتوان ول کرد اندام آوارهت را و آمد به سمتهایی با سِمتی مجازی! میدان بیدهان است دهان فریب میدهد کثافت را باید کاری کرد وگرنه دیوانه به خواب میرود و زندان که در افسردگی اندامش خواب میدید …
بیشتر بخوانید »«این یک شعر نیست» از عارف حسینی
«این یک شعر نیست» گفتم شب آمده است باورش نرفت نرفت که دو سیب بچیند و دامن گلهایش بتکاند زوزهای گرگ میکشید و ابری صورتی میشد موسیقی خشخش تخت را دق آوردهام زبانم لال ماری گزیده خودش را نور آنقدر …
بیشتر بخوانید »چهار شعر کوتاه از پویان فرمانبر
۱ معنا آویزانند همه مثل لباس فقط یک لخت میداند چوبلباسی همان دیوار است ___________________________________ ۲ صندلی صندلی صدا میخورَد «الو؟ اشتباه گرفتید آقا» صندلی میشکند «مگه نگفتم دیگه دوسِّت ندارم؟ مزاحم نشو لطفن! » صندلی نیست نبوده هرگز «بله! …
بیشتر بخوانید »شعر فاتحه معالصوات از مصطفی صمدی
فاتحه معالصوات نه دستی به زر به پیکی به سر نه یاری به بر ما اینقدر گشاد بودهایم که خطایی نکرده بگا رفته باشیم این چند سال که گذشت من اما از گذشته نمیگذرم یک روز تنها گیرت میکنم و …
بیشتر بخوانید »شعر تمهید از شروین شهریاری
“تمهید” خانه را که برعکس کنی تو میدانی بالای آن همه حقیقت نگاه میکنم به کسی که در زیر زمین خانهام خانهای میسازد و میرود ابرو انداخته بالا به آشپزخانه میرسد و از کرم ونگوگ زده بیرون میپرند سیب زمینیها …
بیشتر بخوانید »شعر وقتی از شعر سرودن دست میکشم از تس گالاگر
آسمان به زمین بیاید، یا زمین به آسمان مهم نیست وقت تا زدن لباسها، هنوز یک زنم زنی که کارهای عالم روی سرش ریخته. آستینهای پیراهنش را روی هم میگذارم، هیچ چیز نمیتواند این ملایمت میان ما را از ما …
بیشتر بخوانید »