خانه / شعر / شعر «قصه‌ی ناتمام» از «بیژن نجدی»

شعر «قصه‌ی ناتمام» از «بیژن نجدی»

یکی بود یکی نبود
شاید هم بود
شاید چه بسیار بودند و فقط یکی بود که نبود
با یکی بود و چه بسیار که نبودند
مادربزرگ آغاز خاطرات ما با گیس بلند و سفید
ایمان داشت که یکی بود یکی نبود
همچنان که 
رفت مادربزرگ 
با آن‌همه یکی بودهای دور
و یکی نبودهای روزگار یخ 
شاید آن‌که بود هنوز هم هست و ما نمی‌بینیم 
یا آن دیگری که نبود روزگاری بود و حالا نیست 
راستی آن‌که بود عاشق بود یا آن‌که نبود؟
چطور شد که نبود
شاید زاده نشد هرگز
یا مرده است و جایی در خاطرات ما دفن شده است 
شاید هم کشته شد آن‌که نبود
روزی با دست‌های آن‌که بود
چرا هرگز از مادربزرگ نپرسیدیم 
و حالا چه‌کار کنیم 
با قصه‌های بی‌آغاز
چرا آن‌که نبود از کنارمان نمی‌گذرد
و آن‌که بود را
هرگز نمی‌یابیم

شاعر: بیژن نجدی

درباره‌ی تیم تحریریه آنتی‌مانتال

تیم تحریریه آنتی‌مانتال بر آن است تا با تولید محتوای ادبی و انتشار آثار همسو با غنای علمی، هرچند اندک در راستای ارتقای سطح فرهنگی جامعه سهیم باشد. امیدواریم که در این مسیر با نظرات و انتقادات خود ما را همیاری‌ کنید.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *