خانه / شعر / شعری از «وحید پورزارع»

شعری از «وحید پورزارع»

تاس به هر عدد که بیفتد
رذالت این جهان است و
رفاقتِ معصوم انگشت
دارم از تهِ استکانی به تو نگاه می‌کنم
که زیباتر اگر نباشی
وارونه نشسته‌ای در این رابطه
که حکم مسلم است و عاشق اگر منم
پی به مرام افتادن برده‌ام
که جفت همیشه دو بوده
باقی بقای راز این بازی‌ست
که یک، همیشه اول نیست

از کنایه بگذریم

آن‌که تنها دارد عرض خیابان را دود می‌کند
مُرده است
و آن‌چه از دهانش می‌زند بیرون
بخار کارخانه است
کارگر است حتماً
که اخراج را خورده است
و این تاس روی چند بنشیند
پیش‌از آن‌ که خروس
سه بار انکارش کند

از دیو و دد ملول نیستم از خود آزرده‌ام
که روزی اگر دوستت نداشته باشم
نباشم
که روزی اگر ساعت
چهار بار نواخته نشود
کدام ظهیر‌الدوله فروغ را بغل می‌کند و برف
آه برف
دیگر نو نیست و خوش نمی‌نشیند بر بام
درست فهمیده‌اید
و حتماً شنیده بودید پیشترها
که ارتباط
مرتبط با ربطی از رابطه
دارد به گند کشیده می‌شود
در تهِ استکان

به سلامتی بعدش فکر کن
به آن‌چه این دارو اثر نکند اگر
شمارش معکوس آمدن مرگ خواهد بود
از آن سوی خیابان

برویم کمی قدم بزنیم دوست من
برویم کمی هوا بخوریم
برویم کمی زندگی را متقاعد کنیم
که مُرده است
تنها دارد بازی می‌کند با تاس
پشت میزی که موریانه
شاعر اگر نباشد
نویسنده‌ی خوبی‌ست بر چوب

تابوت
تا بوده
شکل شریف شرمندگی‌ست.

شاعر: وحید پورزارع

درباره‌ی تیم تحریریه آنتی‌مانتال

تیم تحریریه آنتی‌مانتال بر آن است تا با تولید محتوای ادبی و انتشار آثار همسو با غنای علمی، هرچند اندک در راستای ارتقای سطح فرهنگی جامعه سهیم باشد. امیدواریم که در این مسیر با نظرات و انتقادات خود ما را همیاری‌ کنید.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *