خانه / بایگانی/آرشیو برچسب ها : شعر (صفحه 9)

بایگانی/آرشیو برچسب ها : شعر

شعر «شرط‌بندی» از «مهدی قاسمی شاندیز»

فرقی نمی‌کند برنده اگر رو نیاید تاس نمی‌ریزم ریخت و مثل چرخ اسمی دوخت برای راست که هرچه بلد دروغ نیست حتا جنگ که در خانه نماند به صفحه زد تشر بی‌اما و اگر این کوچک دوپا روی مداری قرضی …

بیشتر بخوانید »

شعر “رقص مرگ”نوشته‌ی مریش

رقص مرگ چشم که می‌ریزد اکران می‌شود پا پرده اما سرخ روی پلک‌ نفس می‌دهد چون دود که می‌پیچد می‌کشد بالا دمی را چارپایه زیر پا می‌دزدد نفس دم نمی‌دهد باز دم و نان گردن می‌زند هنوز داغ است استخوان‌ …

بیشتر بخوانید »

شعر «قصه‌ی ناتمام» از «بیژن نجدی»

یکی بود یکی نبود شاید هم بود شاید چه بسیار بودند و فقط یکی بود که نبود با یکی بود و چه بسیار که نبودند مادربزرگ آغاز خاطرات ما با گیس بلند و سفید ایمان داشت که یکی بود یکی …

بیشتر بخوانید »

شعر «کشیده» از «هیوا باجور»

“کشیده” به دردی که دارم نخورد لباسی که لخت کردم نپوشید تا دست کشیدم کشید مشتی برداشت برای دستی بالاتر از اجازه کلاس گذاشت و حرفی که نگفت فرقی نداشت با اشاره ای که هدف گرفتم آشنا نبود و با …

بیشتر بخوانید »

شعر “صندلی‌ در برف” از “جین هیرشفیلد”

سفید می‌شود صندلی در برف مثل هر چیز دیگری                                 فربه…  با این‌حال     حال‌ش گرفته همیشه بیش‌تر از‌ تختی کلاهی یا خانه‌ای حتی تنها برای این‌ست صندلی تا متوقف کند برای هرکس لحظات کمی را      که زودگذر‌ و منعطف‌ند …

بیشتر بخوانید »

شعر «نفیر زمستانی» از «بیژن الهی»

و آن پرنده اگر تن به باد نمی‌داد نمی‌دیدی باد از کدام سوست نمی‌دانستی آتشِ یاقوت بر انگشت‌ت از چه خاموش شده‌ست پس با همین خموشیده با همین نگین نامه را سر به مهر نما این نفیر زمستانی… این صدا …

بیشتر بخوانید »

شعر «از این راه‌ها» نوشته‌ی حافظ موسوی

«از این راه‌ها» از این راه‌ها هم می‌توانستی آمده باشی یا حتی آمده بودی که سرخس‌ها این‌گونه سر خم کرده‌اند از جنگل بلوط بالا رفتیم امرودهای نرسیده را تماشا کردیم و رسیدیم باران ایستاده بود و قارچ‌ها چترهای‌شان را زیر …

بیشتر بخوانید »

شعر «مست هستیم» از یانیس ریتسوس

مست هستیم ما مست از سخنانی هستیم که هنوز به فریاد در نیاورده‌ایم مست از بوسه‌هایی هستیم که هنوز نگرفته‌ایم از روزهایی که هنوز نیامده‌اند از آزادی ای که در طلبش بودیم از آزادی ای که ذره‌ذره به دست می‌آوریم …

بیشتر بخوانید »

شعر «سرفه» از هیوا باجور

سرفه من به دنیا می‌آمدم جز در مواقع نمی‌آمدم که هی می‌رفتم عینهو فرو به هرجا تا بیایی جای این‌ها بیای لب‌هات کو؟ نکند مرده بودم بودی و انباری که سرفه‌اش خون  مثل همین عکس که نیفتادی از بس افتادم …

بیشتر بخوانید »

درآمدی بر شعر و اندیشه‌ی اکتاویو پاس نوشته‌ی کوسروف چانتیکیان/ برگردان: رضا اسکندری

درآمدی بر شعر و اندیشه‌ی اکتاویو پاس کوسروف چانتیکیان ۱٫ شاعر اوکتاویو پاس، در مقدمه‌اش بر نخستین ویرایش کمان و چنگ سوالی را برابر ما و خودش می‌گذارد: «از آن روزی که سرودن اشعار را شروع کردم، برایم سوال بود …

بیشتر بخوانید »

شعر “واقعیت رویای من است” از “بیژن نجدی”

“واقعیت رویای من است” واقعیت خواب‌های من است خون رویای من برگ‌تر از سبز – سبزتر از برگ گیاه که با دشنه تلکس خبرگزاری‌‌ها خنجر کلمات روزنامه نمی‌ریزد واقعیت رویای من است آن‌جا هیچ‌کس نمی‌داند که سیلی چیست؟ و چاقو شرمنده …

بیشتر بخوانید »

شعر ” سیاهی بر سیاهی” از “سینا بهمنش”

” سیاهی بر سیاهی ” می‌پرسد چرا سیاه پوشیده‌ای؟ نمی‌بینی ؟ عروسی است باران دارد با لباسی سپید می‌آید حتی اگر تو نامش را بگذاری برفی که بر گورستان می‌بارد می‌گویم بی برفی سپید عید تا عیدمان زمستان است در …

بیشتر بخوانید »