“نقطه” در نقطهای از این دنیا ایستادهام که هزارن راه و بی راه از آن میگذرند میآیند و میروند، با خود میبرند خالی میشوند و خیلی وقتها نرسیده تمام گاهی در ابتدای مسیر ایستادهام گاهی همه راهها به من ختم …
بیشتر بخوانید »مقاله “چرا آندروژنی نوشتن مهم است ” نوشتهی ساحل نوری
در دنیای امروز که جهان از جنسیت عبور کرده و زن و مرد دیگر به عنوان دو جنس جدا مطرح نمیشوند و مولفههای زن و یا مرد بودن کنار زده شده و فرد را نه بر اساس جنسیت بلکه براساس …
بیشتر بخوانید »«جدایی شهروند از دولت» _ گفتوگوی «شان ایلینگ» با «سوزان متلر»
چگونه افراد هم از دولت متنفرند و هم به آن نیاز دارند؟ اگر از اغلب افراد بپرسید دولت چقدر باید در جامعه دخالت کند، خواهند گفت «خیلی کم، چون دولت خودش مشکلساز است». اما وقتی نظرشان را دربارۀ بیمۀ بیکاری، …
بیشتر بخوانید »داستان کوتاه “گدا” نوشتهی غلامحسین ساعدی
۱ یه ماه نشده سه دفعه رفتم قم و برگشتم، دفعهی آخر انگار به دلم برات شده بود که کارها خراب میشود اما بازم نصفههای شب با یه ماشین قراضه راه افتادم و صبح آفتاب نزده، دم در خونهی سید …
بیشتر بخوانید »داستانک “نقاشِ آب” نوشتهی هلموت هایسن بوتل
او روی آب نقاشی میکرد. این اختراع او بود. روی آب نقاشی میکرد، یعنی مثل نقاشهای گذشته نمیگذاشت آبِ رنگین روی کاغذ بریزد. او برای آویزان کردن، نقاشی نمیکشید. اصلاً تابلویی نقاشی نمیکرد. آن چیزی را که تا زمان اختراعش …
بیشتر بخوانید »شعر “مست شوید” نوشتهی شارل بودلر
مست شوید مست شوید تمام ماجرا همین است، مدام باید مست بود، تنها همین. باید مست بود تا سنگینی رقتبار زمان که تورا میشکند و شانههایت را خمیده میکند را احساس نکنی، مادام باید مست بود، اما مستی از چه؟ …
بیشتر بخوانید »مقاله «ادبیات چه میتواند بکند» از «طاهر بن جلون»
ادبیات چه میتواند بکند؟[۱] (سخنرانی افتتاحیهی جشنواره بینالمللی کتاب برلین سپتامبر ۲۰۱۱) اونوره دو بالزاک در کتاب «خرده بدبختیهای زندگی زناشویی» مینویسد: «باید تمام زندگی اجتماعی را ورق بزنی تا یک رماننویس واقعی شوی، نظر به اینکه رمان تاریخِ خصوصیِ …
بیشتر بخوانید »شعری از علیرضا مطلبی
پیراهنی که تنم نمیبینید بیرگ است رفته برای خودش که شده نشدههایم را شسته پهنِ بالکن، آفتاب میگیرد میگیرد بوی وجودم را بگیرد حالا بعد ساعتها از جای خودم بلند جای خودم سرد است مبلی که از تنهایی باد کرده …
بیشتر بخوانید »شعری از آیدا مجیدآبادی
جهان با دکمهی پیراهن من شروع میشود هیچ زنی در چشمهای تو به اندازهی من گریه نکرده است و تنها من میدانم که خون قاعدهگی تنها قاعدهی زیستن بود تا خونی ریخته نشود زمین بارور نخواهد شد من باکره میمیرم …
بیشتر بخوانید »مقاله “دیگری و ایدهای به نام وحدت” نوشتهی احسام سلطانی
ایده و سخن مستبدانه اساساً سخن مستبدانه بر «ایده» استوار است و روبه درون دارد. این سخن جهان را به دو بخش تقسیم میکند و دوگانهانگار است و تلاش میکند بیرون را به شکل درون در بیاورد. در واقع، این …
بیشتر بخوانید »شعر «زندگی نامهی بسته» از «هیوا باجور»
طوری تیر خوردهام که سیرم کرده جنگ و هرطور چنگ میزنم نمیتوانم سقوط کنم روی حرفی که پای خودش مینویسد امضا به اندازهی خیلی گریه میپاشم با اینهمه نه مادرم که باشم نه پدر که صاحب خواهرانم پسریام که تبعید …
بیشتر بخوانید »مقاله «بازگشت ابدی نیچه» از «الکس راس»
«من انسان نیستم، من دینامیتم!». اگر کتابی از نیچه دست گرفته باشید، حتی اگر فیلسوف نباشید یا اصلاً نیچه را هم نشناسید، درستی این جمله را دربارۀ نویسندهاش حس میکنید. کلمات او مثل گلوله صفیر میکشند و مثل باروت آتش …
بیشتر بخوانید »