مرز
(برای پسرم آرادکو و برای اولین عیدش)
منوتو از مرز گذشتیم
شهر من از محدودهی دستهای تو آغاز
میشود
شهر تو از انحنای کتف من
من و تو وطن نداریم
دو اسب چوبى داریم و از روی کابوسها میپریم
بیگذرنامه
گذرنامهات
همان کشتزارهای آفتابگردان است
که از پشت پنجرهی قطار به سویت میچرخیدند
گذرنامهات دو ورق آزادی است
و برگی از بهار پراگ
شناسنامهات
گلهای نسرین
آوازهای خانگی کوچه اختر
و یک پای روی مینماندهی پسر همسایه
شناسنامهات
ابرهای منتظر است
و بوی شیرین لیموهای شیمیایی شده
برگهی عبور نداری
اما هر شب
لالایی میخواند برایت ماه
از گلوی کولىهاى دورهگرد
و هر صبح
پدر یک درخت میکشد
روی پیشانیات
هر بار گریه کنی
برگها میریزند زمین
و میپوشانند گلولهها را
پسرم شهر تو ابتدای باد است
تهران
تنها طرح پارچهى پیراهنى است
عیدها بر تنم
در عوض کنار ماست
گور کافکا
سال که تحویل شود
حسنیوسفها را میبریم
خویشاوندی نیست
چخوف اما میآید
آنوقت به نامت میکند هرچه باغ آلبالوست
یک روز یلنایت میشوم
و فردایش نینا
اصلا همان دختر گرجی میشوم
که برایت
روی رود ارس راه میرود…