خانه / نقد شعر / “واشکافی ناسازه‌های ویران‌ساز” نگاهی به مجموعه‌ی «در دست انتشار» اثر پویان‌ فرمانبر/ نویسنده: منصور بابالویان

“واشکافی ناسازه‌های ویران‌ساز” نگاهی به مجموعه‌ی «در دست انتشار» اثر پویان‌ فرمانبر/ نویسنده: منصور بابالویان

حضور ناسازه‌ها در ساختار شعر به‌ معنا شوک وارد می‌کند و درون‌مایه‌ی اثر به‌سمت سابورژن/ویران‌سازی سوق داده‌ می‌شود که این‌کار بسیاران (hoi polloi) را فراری می‌دهد؛ تو گویی یک اوندینیست در اوج لذت کاریِ‌ خود آن‌ها را به‌شاشیدن وا‌ داشته! و باری زنگ‌ خطر نیز برای نگاهبانان هژمونی یا بهتر بگویم کُد‌گذاران میل به‌صدا در می‌آید؛ پس زندگی ثانویه‌ای _در شرایط اعمال سانسور_ به‌صورتِ گروه‌هایی‌ که فرودست‌اند در حاشیه‌ها شکل می‌گیرد و این‌گونه‌ست نوشته‌های آن‌ها تحت‌عنوان «در دست انتشار» با پوشه‌ی جابه‌جایی‌های نازسازه‌ها یا ساختمان رتوریکی پیچیده و ساختِ نحویِ غیرمتعارفِ متن، به‌دستِ اندکان (hoi aristo) می‌رسد تا‌ فرآیندِ ویران‌سازی را با تأویل‌های روشن همه‌فهم کنند:

«و دارم حرف می‌زنم
با زبانی
که دور…دیر…دراز
مرا ببخش دوست من
که مثل آب آزاد نیستم
و تا برایت میله‌ای نکارم!
اشک‌هام
میوه نخواهد داد»
(ص۶۱)

وقتی توان فروپاشی آب (شورش مدنی) مهار می‌شود، شاعر به‌جای کاشتن دست‌ها، میله‌ای می‌کارد که‌قسمتِ اعظم آن در خاک پنهان‌ست. در اینجا اُبژه‌ی نیت‌شده یعنی _لوله‌ی تفنگ_ در مکانیسمِ استعاری خود با‌دَرجه‌ی دیریابیِ (strangeness) بالا، دو ناسازه‌ی آب و میله را به‌ایجادِ معنایی ناگهانی سوق می‌دهد.

در شعر «کمدی» نیز ناسازه‌های «لُختی» و «پوشایی» فیزیونومی یا ظاهر شخصیت را در تقابل با physis یعنی طبیعتِ واقعیِ آن‌ شخص قرار می‌دهد که‌ منجر به ویران‌سازیِ وضعیت می‌شود
با‌هم شعر را بخوانیم:

«کمدی»

هر روز
تلویزیون را تن‌ت کنی
از دکمه‌ای به دکمه‌ی دیگر
برادرت را بپرسی
و از چروک‌های پر از اما
روی آستین‌ت
دروغ بشنوی
بعد
با یقه‌ای که کسی نمی‌گیرد
خودت را مرتب کنی
تا مادرت راضی
و راضیه را
که یا ضامن چاقوست
یا چاق بی‌ضامن
دوست‌دخترت نگاه داری
بعد
بند به بند
برادرت هی زیادی
و سنگین شود جیب‌هات
افتاده شوی
بعد
مثل یک‌هو
خود را از همه پرتاب کنی
انقلاب کنی
لخت در اتاقی
که دارد نگاهت می‌کند
کمدِ دیواری
(ص۹ و ۱۰)

این بدل‌پوشی، آنی‌کانیکی از بدن گروتسک است و پتانسیل آشنایی‌زدایی آن با برجسته‌تر کردن ناسازه‌های لُختی و پوشایی وضعیتِ طبیعی‌سازی‌شده را ویران می‌کند. این نوع از بدل‌پوشی (که مختص شاعر است) باعث سردرگمیِ دال و مدلول نیز می‌شود. مثلن هربار که دکمه‌های لباس‌را می‌بندی کنترل خود را از دست می‌دهی! این همان‌سویه‌ی رهایی‌بخشِ هنرست و هنرمند با ارائه‌ی کُدهای تأویل به‌ مخاطب، آنچه‌ را نمی‌تواند گفته شود می‌گوید.
در سیستم جانشینیِ فرازی از این شعر، دو ناسازه‌ی «یا ضامن آهو» و «یا ضامن چاقو» با توجه به حرفِ تردیدِ «یا» در ناسازه‌ی دوم و عملکرد «ضامن» در دسته‌ی چاقو که تیغه‌ی آن برای امری موحِش گشوده خواهد‌ شد، منطق ناسازه، قدرت خود را در ایجاد پتانسیلِ ویران‌سازی بارِ‌ دیگر به‌نمایش می‌گذارد.
بیگانه‌سازی (alienation) تکنیکی‌ست که ناسازه‌ها با آن به‌ چیزی که آشنا و مورد اعتماد است ضربه وارد می‌کنند و در این خوانه‌ی خاص، ابتدا ناسازه‌ی محذوف به‌کمکِ «تناسب آوایی» کشف می‌شود تا در ادامه تأثیر واقعی_فرهنگیِ مخرب آن گوشزد شود که شاعر به‌خوبی این تأثیر را در بدن گروتسک دوست‌دختر خود باز‌یافته‌ است؛ بدنِ دفرمه‌ای که نداشتن ضامن/بُن‌مایه او را به‌ مرگ ارجاع می‌دهد. به‌این‌معنا که خالیِ جایْ‌ضامن با طرح غیاب، حفره‌ای می‌شود که بازشناسیِ نمادِ از‌دست‌رفته‌ی سُنّت است و چاقی، از اثراتِ نامیمونِ این ازدست‌رفتگی!
در بینِ دوسویگیِ ناسازه‌هایِ «ضامن چاقو» و «چاقِ بی‌ضامن» حالتِ حادّ هراسناکی ایجاد شده که می‌تواند محل تولدِ هیولای‌ِآدم‌نما (monstoum humanum) باشد، موجودی محصولِ تضادهایِ روانی یا بهتر بگویم، آمیختگیِ دو ناسازه‌ی «هیولا‌» و «آدم» که‌ هر‌کدام در نسبت با ایدئولوژیِ‌ حاکم حاویِ تعریف مشخصی هستند؛ اما هیولایِ‌آدم‌نما دیگر نه آن است و نه این…
او موجودی‌ست که هم‌خوان با جامعه‌یِ سیاسی حرکت می‌کند، اما همه‌چیز در دُرونِ او ویران‌سازی شده و همین دو‌گانگیِ کُنش موجدِ انواع مُعضل می‌شود. واحدهای مُعضل در کلّ پیکره‌یِ سوژه را، شاعر، با بر‌هم‌نهادِ بدن‌ و ماشین به‌صورتِ هم‌بسته‌های معنایی، نشاندار کرده تا ما بتوانیم از طریقِ نوعی برخورد و خوانشِ تشخیصی به‌درکی از شیوه‌هایِ بازتولیدِ هژمونیکِ قدرتِ مسلط در متون ادبی و نحوه‌یِ ویران‌سازی آن با تکنیک‌ِ ناسازه‌ها برسیم.
در شعرِ «ما در آن‌ها» ناسازه‌ها مخاطب را در‌عمقِ رازوارگیِ کلام به‌سمتِ خوانشی‌ناموافق[ReadingDissidenc] می‌برند.
ابتدا -سانسور- با‌نمادِ قورباغه ظاهر می‌شود و صرفن با‌‌ پیچیدن به‌دست‌و‌پایِ ناسازه‌یِ خود، یعنی «آزادیِ بیان» ، مزاحمت‌های کوچک ایجاد می‌کند:

«از قورباغه‌ای که می‌کند غُرغُر
دست‌و‌پا گیرتر»

(ص۲۶)

در ادامه، تقابلِ نا‌شخصیتِ در من با من که از آن با عنوانِ خودْپلیسی (self-discipine) یاد می‌کنیم، در هیئتِ شکنجه‌گر با وارد آوردنِ زخم، اجازه‌یِ‌بیانِ ایده‌هایِ مخالف‌ نمی‌دهد:

«و از من که می‌کند مرا زخمی
واگیرتر»

به‌این‌ترتیب حتا من_من بدل‌ به ناسازه می‌شوند تا‌ تصویری از وضعیتِ زیستِ سوژه‌هایِ‌معترض به‌دست داده شود؛ سوژ‌ه‌هایی‌که در‌ شرایطِ عدمِ‌توافقdisidence با هژمونیِ موجود حتا منِ‌ خود‌ را دشمن می‌یابند: زخم وارد آمده!
حالا بیماریِ‌ واگیرِ «خود‌سانسوری» ، شاکله‌هایِ‌ بدن را درگیر کرده و به‌نحوی‌‌ تدریجی و با گذرِ زمان علایمِ دال‌ بر «مسخ» در تنِ منِ‌ منزوی به‌شکلِ پیچیدگیِ اندامیِ دست‌و‌پا نشان می‌دهد‌ که او یک قورباغه شده است!
شاعر با پختگیِ تمام پوزیشنِ پورن را با بدن‌مندیِ قورباغه این‌همان کرده و بلوکادهایِ جنسی را در وضعیتِ هرزِ آلوده برابر چشمان بیرون‌زده‌ی مخاطب نمایش می‌دهد:

«گوشت دارم
و اشتها ندارد کوسه»

کُوسه (شکلِ گفتاریِ روسپی) پس از کشیده‌شدنِ پرده‌یِ ابهام، نقش بازیگر در تئاترِ‌ واریته را گویی بر‌عهده گرفته باشد، در شگردی کارآمد مدلول دیگر یعنی کوسه به‌عنوانِ ماهیِ آبزی را کنار می‌زند و برجسته‌شدنِ معنایِ اروتیکیِ واژه، همان لحظه‌ی فشرده‌شدنِ دکمه‌ی انفجار برای ویران‌سازی‌ست
انتقال قدرت از کوسه [=ماهیِ‌آبزی=نظام مسلط] به کُوسه [روسپی] و نشاندن او بر مسند فرمان‌رانی، «معنایِ‌ جدید» را به‌ضرورتِ بافتِ سخن، به دال‌ها تحمیل می‌کند و کلمه‌ها در اندیشکده (Think Tank)
برای سیاست‌گذاری‌ تصمیم نو می‌گیرند:

«اول تُف
بعد هم از قورباغه عمیق‌تر
شنا کنید روی خشک»

ناسازه‌های این خوانه حاویِ عمق تجربه‌ی روحی در سرزمینِ‌ هرز مدرنی‌ست که سیاست حاکمان‌‌اش کشیدن ملحفه روی تجارت هرزه‌نگاری بود تا اتفاقن آنچه سانسور شده، بیشتر خود را فریاد بزند. کُوسه آموروزیسّمایِ بی‌گناهی‌ست که با مردی که جنازه‌ی خود را تحویل می‌دهد؛ «جنازه‌ی مردی که می‌خواستید من‌م» عشق ورزیده‌ است
و این اولین گناه از نظرگاهِ سکس_نگاتیوِ خدایان، نابخشودنی و حکمِ اجرایی آن قتلِ‌نفس مرد است؛ زن نیز در «عموم‌خانه» باید نمایش استریپ‌تیز دهد!
این‌ رفتارزنیِ متناقض نشان می‌دهد قبلن ویران‌سازیِ ناسازه‌ها از سوی قدرت مصادره شده و گفتمان‌ها در همه‌ی باری‌به‌هر‌جهت‌ها خویِ استعماری خود را حفظ و بر‌ جامعه اعمالِ ایده می‌کنند. اشاره به قدمتِ استفاده‌ی قدرت از کارکرد ناسازه‌ها در دوران باستان هم هر سوژه‌ی معترض را در فراشدِ او بر‌جای میخکوب می‌کند؛ چه، در آن زمان زن روی آلت پریاپوس دست گذاشته و سوگند می‌خورده که آلتی را لمس نکند وگرنه دست‌ش بُریده باد!

درباره‌ی تیم تحریریه آنتی‌مانتال

تیم تحریریه آنتی‌مانتال بر آن است تا با تولید محتوای ادبی و انتشار آثار همسو با غنای علمی، هرچند اندک در راستای ارتقای سطح فرهنگی جامعه سهیم باشد. امیدواریم که در این مسیر با نظرات و انتقادات خود ما را همیاری‌ کنید.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *