خانه / نقد شعر / نقد شعر «قاب» از مصطفی صمدی نوشته‌ی ایوب احراری

نقد شعر «قاب» از مصطفی صمدی نوشته‌ی ایوب احراری

«قاب»
این منم
با کرمی سمج در چشم
این هم خانواده من است
مادرم که خمیرش وَر آمده
چایش دم
با برادرم در بغل
به رخت چرک‌ها لبخند می‌زند
سلام خواهر
چه ناشیانه مى‌خندى
خواهر؟
بس کن
با تو‌أم
جلوی خنده‌ى بابا را بگیر
بگو مثلِ قبل
قبلِ قرص‌هایش عصبی شود
بگو که رادیو را من شکسته‌ام
بگو که فحش دهد
داد بزند
از خانه بیرونم کند
خواهر!؟ خواهر جان! بگو نخندد
این منم
این دیوار
خدا
محمد
موسی
یکی بیاید این قاب را
بیرون کند از سرم

نقد و بررسی

هر کلمه بار معنایی خاصی دارد که طی زمان توسط سیستم آموزشی و رسانه و… به آن الصاق شده است. البته کار شاعر بزرگ این است که از پتانسیل خالی کلمات استفاده کند و کلمه‌ای را که معنای شناخته شده‌ای دارد دفرمه کرده، معنای تازه‌ای از آن به دست دهد؛ یعنی از کلمات آشنایی‌زدایی کند. آدم‌ها نیز به مثابه‌ی کلمه، در ذهن همین کنش را ایجاد می‌کنند، یعنی با دیدن هر انسانی و با توجه به برخوردهایی که قبلن با او داشتیم و رفتارهایش در زمان حال، ما به برآیندی از آن شخص می‌رسیم و هر فردی برای ما معنای خاصی می‌دهد. البته این برخورد در جهان امروز می‌تواند برخوردی نژادپرستانه تلقی شود، اگر ما بدون شناخت از افراد آن‌ها را براساس کشور و دین و نوع زندگی‌شان قضاوت کنیم. در شعر مصطفا صمدی ما با یک قاب روبه‌رو هستیم، قابی که می‌توان آن را به مثابه‌ی یک صندلی در نظر گرفت که شاعر، هر شخصیت را روی آن صندلی می‌نشاند و در مورد او می‌نویسد. پس موتیف مقید شعر را می‌توان جنگی علیه تکرار دانست، قضاوتی که شاعر قصد دارد از آن گریزان باشد و به همین دلیل در پایان شعر می‌گوید:
«یکی بیاید این قاب را
بیرون کند از سرم»
در عصر کپی‌ها، آشنایی‌زدایی کنشی علیه دیکتاتوری‌ست. این شعر نیز علاقه‌ی خود را به آشنایی‌زدایی نشان می‌دهد، هرچند که به عمل نمی‌نشیند و در حد یک پیشنهاد باقی می‌ماند. شعر را از لحاظ ساختارگرایی جزئی‌‌نگر بررسی می‌کنم.

اپیزود اول:
«این منم
با کرمی سمج در چشم
این هم خانواده من است
مادرم که خمیرش وَر آمده
چایش دم
با برادرم در بغل
به رخت چرک‌ها لبخند می‌زند»
در این اپیزود شاعر از قابی می‌گوید که به آن زل زده، یعنی قاب در این‌جا یک مدلول بیرونی و عینی‌ست و می‌توان براساس تمهید، مدلولی ذهنی نیز برای آن در نظر گرفت. اولین نشانه‌ای که ما را به علاقه‌ی شاعر برای آشنایی‌زدایی از افراد نشان می‌‌دهد در سطر اول است که مؤلف خودش را در قاب نشان می‌دهد و از چشم‌هایش می‌گوید، چشم‌هایی که کرمی سمج در آن خانه کرده است. این کرم سمج همان مقاومتی‌ست که برای آشنایی‌زدایی، مدام در حال تقلاست. مثلن در این اپیزود تصویری که از مادر داده می‌شود از او نه شخصیت بلکه یک تیپ اجتماعی می‌سازد. مادری که هر روز خمیرش را برای پختن نان وَرز می‌دهد و با کودکی در بغل مشغول فعالیت‌های روزانه است. «دم‌کردن چایی، پختن ‌نان و شستن رخت‌چرک‌ها» می‌تواند ما را به این مدلول برساند.

اپیزود دوم:
«سلام خواهر
چه ناشیانه مى‌خندى
خواهر؟
بس کن
با تو‌ام
جلوی خنده‌ى بابا را بگیر»
در این قطعه نیز وقتی از خواهر می‌گوید، به او تشر می‌زند. چون با خنده‌های ناشیانه‌ای روبه‌رو می‌شود که انگار تمامی ندارد. پس این خنده‌های ناشیانه نشان از امری تکراری‌ست؛ همچنین به رابطه‌ی بین پدر و دختر نیز اشاره می‌کند. رابطه‌ای که در جوامع ما بسیار تنگاتنگ است، مخصوصن اگر در خانه تک‌دختر باشد. خانواده‌ی موجود در عکس، پنج نفری‌ست: پدر، مادر، خواهر، برادر و خود راوی.

اپیزود سوم:
«بگو مثلِ قبل
قبلِ قرص‌هایش عصبی شود
بگو که رادیو را من شکسته‌ام
بگو که فحش دهد
داد بزند
از خانه بیرونم کند»
در این قطعه نیز می‌توان از نشانه‌ی «قبل» به موتیف مقید شعر رسید. راوی می‌گوید او را هم ببرید به قبل تا مثل قبل عصبی شود. در واقع در این‌جا شاعر برای مخالفت با چیزی شروع به تبلیغ آن می‌کند، یعنی برای این‌که چیزی را رد کند آن را تبلیغ می‌کند چون در سطرهای قبل با آن مخالف بوده می‌توان این برداشت را از این قطعه داشت.

اپیزود چهارم:
«خواهر!؟ خواهر جان! بگو نخندد
این منم
این دیوار
خدا
محمد
موسی
یکی بیاید این قاب را
بیرون کند از سرم»
در قطعه‌ی چهارم، یعنی قطعه‌ی پایانی، می‌توان به تمام ادعاهای مطرح شده در نقد صحه گذاشت. در این قطعه وقتی شاعر از قاب بیرون می‌آید و به دیوار زل می‌زند، شباهت خودش با دیوار را به نمایش می‌گذارد.
«این منم

این دیوار»
از این شباهت استفاده کرده به امر تکرار اشاره می‌کند. دیوار همیشه در یک نقطه ایستاده و تکان نمی‌خورد.
در ادامه نیز اعتقاداتش را به شعر آورده از این طریق قصد دارد قاب را از ذهنش بیرون کند. قاب و چهارچوبی که هر کسی برای خود درست کرده است و تحت همان چهارچوب تعریف می‌شود. شاعر می‌خواهد این قاب را بیرون کند تا تصویری تازه از اطرافیانش ببیند. اگر با توجه به تمهید، هر انسان را یک کلمه در نظر بگیریم می‌بینیم که انسان‌ها نیز مانند کلمات بار معنایی خاصی دارند، یعنی کسی شروع به آشنایی‌زدایی از خودش نمی‌کند. همان‌طور که علی عبدالرضایی در کتاب «آنارشیست‌ها واقعی‌ترند» می‌گوید: «جهان ما جهان قبول و باور کپی‌هاست». مثلن «مادر» بار معنایی خاصی دارد: مادر رخت‌ها را شسته، غذا می‌پزد و بیشتر در هیئت یک کلفت است تا مثلن متفکر. در شعر امروز ما ناگزیریم از کلمات آشنایی‌زدایی کنیم تا با این وسیله تفکرات را نو کرده از این انسان تکراری و افسرده خارج شویم.

درباره‌ی تیم تحریریه آنتی‌مانتال

تیم تحریریه آنتی‌مانتال بر آن است تا با تولید محتوای ادبی و انتشار آثار همسو با غنای علمی، هرچند اندک در راستای ارتقای سطح فرهنگی جامعه سهیم باشد. امیدواریم که در این مسیر با نظرات و انتقادات خود ما را همیاری‌ کنید.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *