طلا
۱
از سری که بهاشتباه کردهیی تن بیرون
در ازای مبلغی ناچیز
دوباره به خانه میآیی
مثلِ ماشینی که مست کرده باشد
تلو تلو
بر تختخواب میکوبی
و رنگات میچکد از دستهام
۲
برای کنارآمدن با چه میتوان کرد
زمین گرد نیست
و زمان که از خواب
ما را نگه داشته است در امان
هیولای زیر تختیست
که آخرین گناه را میفروشد
وقتی چکش در خودش میرود فرو
رؤیای این طلای خیس
در ساکتترین جای دهاناش
زنگ میزند
۳
مثلِ کارگری در معدن
در استخراجِ تنات زیرِ آوار
پلی ساختهام یکنفره
به طولِ شهرهایی
که شاید سفر کرده باشی