خانه / شعر / شعری از زبیده حسینی

شعری از زبیده حسینی

حالا که از هیزم ِ تو کم می‌شود این درخت
و می‌شکند در حجم
پس احتمال‌ها صورت ِ یقین‌اند
صورتی سرخوش از انهدام
یا طور ِ دیگر برخاستن از تکرار
(فرقش به بوسه‌ای برمی‌گردد موازی ِ موهای خوابیده بر سنگ)

یک سال و چند ماه دهان
و نشخوار ِ کلمه
که بر ترازو شعری سنگین بنشانَد

وقتی سنگ می‌تراشم از تن: تنی منعطف‌ام در سنگ
وقتی دهان به مُهر ِ مرگ بسته‌ام: خالی شده‌ام از چشم
و این، ویرانی ِ من است در سی‌وشش برگ:
باریدن از کناره‌ها و ستون‌ها
بارانِ گوشت‌های سوخته از نور
بارانِ دل بریدن از ابر
که از ارتفاع می‌افتد

از سایش دندان‌ها و لرزش فک
شهری جاری می‌شود و خورشید را می‌پوشاند
شهری به وقت اتفاق

که از ریسمان می‌ریزد

پس ترمیم باش در پذیرش فلز بر گلو
پذیرش سینه به ناهمواری خاک

_ آیا
همواره می‌شود شروع شویم از سوختن؟
از گوشه‌های سایه صدا می‌شوی
از آن درخت که میوه‌اش مرگ است

زبیده حسینی

درباره‌ی تیم تحریریه آنتی‌مانتال

تیم تحریریه آنتی‌مانتال بر آن است تا با تولید محتوای ادبی و انتشار آثار همسو با غنای علمی، هرچند اندک در راستای ارتقای سطح فرهنگی جامعه سهیم باشد. امیدواریم که در این مسیر با نظرات و انتقادات خود ما را همیاری‌ کنید.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *