«تعارف»
یک تکه از دو قسمت مساوی
یک لایه از شکم
یک لایه از پوستش میکند
و اضافه را در بشقاب
چاقو در دستش
تعارف میتراشد برام
تعارف
همان گاز معروف نبود
که برای آن
سیبزمینی پوست میکند حوا؟ حالا
من و این سینی
حاملان سیبزمینی
شکم پر میکنیم
تا شکم پر کنیم
برای شام
او در آن بشقاب چینی
کمر باریک میکند برام
همیشه پشت این شام
بعد ساکشن
سکشن بعدی تهوع است
میروم این سیب را
پایین بیاورم از بالا
تا…
شاعر: مرجان دشتی شولی
نقد و بررسی
در افسانههای مذهبی و عقاید ملل کهن، دو انسان اولیه، آدم و لیلیت بودند که لیلیت به دلیل سرکشی و اطاعت نکردن از آدم از او جدا شد و خدا از پهلوی آدم، همسری به نام حوا برایش خلق کرد. لیلیت درواقع همان شیطانی است که حوا را فریب داده و از او خواست میوهی ممنوعه (گناه و سرکشی) را گاز بزند. همین خطای حوا باعث راندهشدن بشر از بهشت و هبوط آنها به زمین شد.
آلبر کامو، فیلسوف اگزیستانسیالیست در مقالهی «انسان طاغی» مینویسد: «عصیانگر کیست؟ کسی که نه میگوید. اما به رغم رد کردن، کناره نمیگیرد: نیز او کسی است که از آغاز نخستین حرکت خود، آری میگوید.»
افسانهی خلقت، منشا و مرجعِ بسیاری از آثار هنری بوده است و در این شعر نیز با توجه به نشانههای کلیدی «سیب»، «حوا» و «زمین» چنین رابطهی ترامتنیای برقرار است. از طریق کشف روابط بین نشانهها و تاویلهای ممکن، محتوای این شعر را ابتدا با رویکرد ساختارگرای جزئینگر و سپس کلینگر بررسی میکنیم.
رویکرد ساختارگرایی مبتنی بر اندیشههای فردینان دو سوسور، زبانشناس سوئیسی است که طبق آن، یک عنصر ایزوله به تنهایی، معنایی ندارد مگر این که آن را در یک ساختار، متشکل از عناصر مختلف و پیوندهای بین این عناصر بررسی کنیم. برای مثال کلمهی «سیب» در همنشینی با «حوا» میتواند معنای عنصرِ ممنوعه را داشته باشد در حالی که اگر همراه کلمهی «نیوتون» در متنی ظاهر شود، معنای جرقه و روشنکنندهی شعلهی تفکر را خواهد داشت. در نتیجه، از زاویهی ساختارگرایی، هر متن مانند گرافی شامل نقطهها و خطوط واصل میان نقطهها است و وظیفهی منتقد ساختارگرای جزئینگر آن است که ابتدا به شناسایی تک تک اجزا (نقطهها) و پیوند بین آنها (خطها) بپردازد و در نهایت با ترسیم گرافی برای کلیت متن، ساختار آن را آشکار کند.
۱
«یک تکه از دو قسمت مساوی
یک لایه از شکم
یک لایه از پوستش میکند
و اضافه را در بشقاب
چاقو در دستش
تعارف میتراشد برام»
در این اپیزود، شعر با روایتی از سوم شخص شروع میشود. به نظر میرسد شخصی بشقابی در دست دارد، میوهای را پوست میکند و در نهایت تکهای از آن میوه را به راوی شعر تعارف میکند. اما مشخص نیست فاعل منتسب به جملات «پوست میکند»، «تعارف میتراشد» چه کسی است.
بهتر بود برای حفظ منطق تصویری، جای سطر دوم و سوم عوض میشد زیرا ابتدا پوست چیزی کنده شده سپس شکم آن بریده میشود.
۲
«تعارف
همان گاز معروف نبود
که برای آن
سیبزمینی پوست میکند حوا؟ حالا…»
حال صحنهی تعارف کردن میوه بریده (کات) میشود و ناگهان وارد فضایی انتزاعی و ذهنی میشویم. راوی، جملهای سوالی میپرسد اما درواقع این سوال از نوع استفهام تاکیدی است. راوی توضیح میدهد که منظور از تعارف چیست و چه معنایی میدهد. با اینکه در طی این شکست فضا، نشانههای مهمی از قبیل گاز زدن، سیب، زمین و حوا ارائه میشود اما به یکباره فضا عوض میشود. بهتر بود شاعر تلاش میکرد بدون پرش از فضای عینی به ذهنی، این نشانهها را در همان فضای نشیمن خانه، میگنجاند.
تا توجه به این اپیزود میتوان حدس زد میوهای که در اپیزود اول، پوست کنده میشد، سیب بوده است.
با توجه به ارتباط نشانگانی، میتوان تلاش کرد اینهمانی شخصیتهای این شعر با شخصیتهای داستان هبوط را (حوا، آدم، شیطان، خدا) کشف کرد. برای مثال کسی که در داستان آدم و حوا، گناه تعارف میکند، شیطان است.
شاعر از عبارت «گاز معروف» استفاده میکند یعنی بهطورمستقیم اشاره میکند که میخواهد رابطهی ترامتنی با داستان آدم و حوا و گازگرفتن سیب برقرار کند. این اشارهی مستقیم، لذت کشف را از مخاطب میگیرد. شاعر میتوانست با اعتماد به مخاطب و با تکیه به کلمهی کلیدی «حوا»، اجازه دهد خوانندهی شعر، لذت کشف روابط ترامتنی را تجربه کند.
همچنین با توجه به سطر «سیبزمینی پوست میکَنَد حوا»، به دو نکته میتوان پرداخت. اول اینکه شاعر به کیستی راوی اول شخص اشاره میکند که همان حواست. دوم اینکه دلیل پوست کندن سیبزمینی توسط حوا را آن تعارف یا گاز میداند. یعنی حوا شام آماده میکند تا تکه سیبی به او تعارف بشود؟ این تعلیل، منطقی نیست.
اگر سطر آخر را به این صورت بخوانیم : «…پوست میکَنَد حوا» هماهنگی زمانی فعلها رعایت نمیشود و اگر به صورت پوست میکَند (ساکن روی نون) بخوانیم، ارتباط معنایی با فضای نشیمن برقرار نمیشود. پس به طور کلی هم محتوا هم اجرای این اپیزود با مشکلاتی مواجه است و به شاعر پیشنهاد میشود به اجرای دوبارهی آن بپردازد.
۳
«من و این سینی
حاملان سیبزمینی
شکم پر میکنیم
تا شکم پر کنیم
برای شام»
در این اپیزود، باز به فضای نشیمن خانه برمیگردیم و صحنهای را میبینیم که راوی اول شخص، سینیای در دست دارد که حاوی سیبزمینی شکمپر است. سطر اول و دوم ادعا میکنند هم سینی، هم راوی اول شخص، حامل سیبزمینی هستند. سیبزمینیِ داخل سینی توسط خود راوی شکمپر میشود اما پر شدن شکم راوی از سیبِ زمینی به چه معناست؟ در اپیزود ۱، سکانس تعارف شدن تکه سیب کات شد؛ پس زن، شکم خود را از سیبی که به او تعارف میشود، پر میکند. سیب در داستان هبوط، نماد گناه و سرکشی و زمین نماد مکانی پست برای راندن گناهکاران است. در این صورت، آن دیگری به زن، گناه تعارف میکند (تعارف میتراشد برام) و زن مُدام این گناه را مرتکب میشود (شکم پر میکنیم). این تاویل با اصطلاح شکم پر کردن، استعاره از حرص و زیادهخواهی هم پیوند معنایی دارد.
کلمات سینی و سیبزمینی قافیههای درونی این اپیزود هستند. سطر «تا شکم پر کنیم» حشو و اضافی است.
۴
«او در آن بشقاب چینی
کمر باریک میکند برام»
در اینجا باز دوربین به سمت دیگری (او) میچرخد، اما در اینجا منظور از او سیبی است که داخل بشقاب قرار دارد. عبارت کمرباریککردن، میتواند کنایه از لاغر شدن کمر سیب به دلیل گاز گرفته شدنهای متوالی باشد.
هم اینکه میتواند کنایه از خوشرقصی و تحریک باشد. گویی که سیب، راوی اولشخص را تحریک میکند که باز هم از او گاز بگیرد.
کلمهی چینی هیچ تناسبی با دیگر کلمات و نشانهها ندارد و بهنظر میرسد تنها برای قافیهسازی با «سینی» و «سیبزمینی» بهکار رفته است.
۵
«همیشه پشت این شام
بعد ساکشن
سکشن بعدی تهوع است
میروم این سیب را
پایین بیاورم از بالا
تا…»
کلمات ساکشن و سکشن ایجاد قافیهی درونی کردهاند. در این اپیزود، راوی اصلی باز هم از فضا بیرون میرود و طی جملاتی پیشگویی کرده و ادعا میکند این جریان میوه پوست کندن و تعارف و شکمپر کردن، همیشه عاقبت یکسانی دارد. به این صورت که این چرخه هر روز و هر روز تکرار میشود و با این همه، هیچکس این تکرار را به هم نمیزند.
شام، چیزی است که شکم را پر میکند در نتیجه میتواند هم سیبزمینی شکمپر باشد هم سیبِ زمینی (استعاره از گناه) و هم نطفهای که باعث ایجاد جنین و بزرگ شدن شکم باشد. اگر کلمهی ساکشن را در همزیستی معنایی با گاز گرفتن و تهوع بررسی کنیم، تصویر اروتیک مکیدن آلت مرد توسط زن و تهوع بعد از آن تداعی میشود. اما این تصویر، ارتباط معنایی با دیگر اپیزودهای شعر برقرار نمیکند.
اما اگر کلمهی ساکشن را در همنشینی کلمات شکم، کمر، باریک بررسی کنیم میتوان به تاویلهای متناسبتری دست یافت.
به این ترتیب که بعد از شام، شکم شخص پر شده و نیاز به خالیشدن دارد. عمل خالیکردن شکم توسط ساکشن صورت میگیرد. پس اتفاقی که میافتد این است که ابتدا شکم پر شده و سپس خالی میشود. اگر شکم با سیبزمینی شکمپر، پر شده از طریق دفع خالی میشود (استعاره از زندگی حیوانی)؛ اگر از طریق سیبزمینی (گناه) پر شده، بهدلیل هبوط و پایینکشیدهشدن خالی میشود. اما تاویل دیگری میتوان در نظر گرفت. اگر به کلمهی کلیدی حامل دقت کنیم، میتوان تکه سیبی که تعارف شده را نطفه و شکم راوی را حامل جنین در نظر بگیریم. دراینصورت با زاییدن جنین هم شکم خالی شده و ساکشن صورت میگیرد.
در ادامه، سطر بعدی بیان میکند که بعد از شام و ساکشن، بخش بعدی، تهوع است.
گناه زمینی یا سیبزمینی بعد از مصرفشدن (گاز گرفتهشدن) یا دفع میشود یا حال آدم را بههم میزند: لذتهای زمینی بعد از تجربهشدن، ملالانگیز و دورریز میشوند.
سطر «پایین بیاورم از بالا» خاصیت چندتاویلی دارد.
این سطر، میتواند بههمریختهی «بالا بیاورم» باشد که با کلمهی تهوع هماهنگی معنایی دارد.
تاویل دیگر، چیدن سیب (پایین آوردن) از شاخهی درخت (بالا) است.
تاویل دور دیگری نیز قابل تصور است که پایین آوردن سیب، کاستن از ارزش سیب و حقیر شمردن آن باشد (بیارزش جلوهدادن لذتهای زمینی).
سطر «تا…» نشان میدهد پایینآوردن سیب از بالا به دلیلی صورت میگیرد و معلولی در پی دارد که شاعر تصمیم گرفته حدس زدن آن را به عهدهی مخاطب بگذارد اما این سطر چنان مبهم است که در این رابطه شکست میخورد. این سطر اضافی است و بهتر است حذف شود.
حال که اپیزودهای مختلف شعر جداگانه بررسی شدند، با بررسی ارتباط بین اپیزودها، به تحلیل کلی ساختار شعر میپردازیم.
این شعر دارای ساختاری بهنسبت منسجم و دارای ارتباط افقی و عمودی بین عناصر مختلفش است. موتیف مقید آن گاز زدن سیب و انجام عمل ممنوعه است. سطر «یک تکه از دوقسمت مساوی» در اپیزود نخست، در معنای سطحی خود میتواند دو قسمت از یک سیبی باشد که پوست کنده میشود.
زمان تشکیل سلول اولیهی انسان، نصف کروموزومها از مادر و نصف دیگر از پدر گرفته میشود. در این صورت با توجه به موتیف جانبی حاملگی، شخصی که تکه سیب تعارف میکند، آدم و آن¬چه تعارف میکند کروموزومهایش است تا با مشارکت حوا، جنینی شکل بگیرد.
در ابتدا به نظر میرسید، آن¬چه تعارف میشود یک تکه از میوه است اما با بررسی هم¬زمان اپیزودهای دوم و سوم، میتوان آنچه را تعارف میشود، چاقو نیز در نظر گرفت. گویی که آندیگری، خودِ عمل پوستکندن و گازگرفتن را پیشنهاد میکند. در اینصورت آندیگری میتواند لیلیت باشد.
تکراریبودن روند گاز زدن سیب و بههمخوردن حال، هر روز تکرار میشود. بشر، هر روز به انجام اعمال ممنوعه (زندگی زمینی) میپردازد؛ با وجود این¬که میداند با گاز زدن به سیب، عاقبتی جز هبوط و پایینکشیدهشدن ندارد، باز هم این کار را میکند. با این¬که میداند در انتهای روز، چه عاقبتی دارد، بچهدار شده و باعث تداوم نسل خود میشود. مانند سیزیف، قهرمان اساطیر یونانی، که محکوم است سنگی را از پای کوه هل داده، به بالا برده و آن را رها کند و هربار سنگ به پای کوه رسید باز آن را بالا برده و این چرخه را تا بینهایت ادامه دهد.
آلبرکامو در کتاب «افسانهی سیزیف» مینویسد:
«همهی شادی خاموش سیزیف در این است: سرنوشت او به خود او تعلق دارد. تختهسنگ مال اوست.»
در این شعر نیز، با این که راوی اول شخص، خود از قبل میداند در انتهای هر شام، چه اتفافی میافتد اما باز تصمیم میگیرد سیب (سنگ) را پایین بیاورد و این چرخه را روز دیگر باز هم تکرار کند.
تعریف علم از انسان با تعریف سنت (مذهب و اساطیر) فرق دارد. طبق مبانی داروینیسم، انسان هوشمند امروزی، نمونهای فرگشتیافته طی مدتزمان بسیار طولانی از گونههای مشابه خود است درحالیکه افسانهها معتقدند هیچ تفاوت ژنتیکیای بین انسان امروزی و دو انسان اولیه وجود ندارد.
ریچارد داوکینز در کتاب «ژن خودخواه» شرح میدهد که هر موجود زندهای (از جمله انسان) حاملی برای ژنهای خودش است. ژنها سوار بر موجودات زنده میشوند و خودخواهانه در پی تکثیر و همانندسازی مداوم خود در بدن موجودات هستند. اما وفاداری فرآیند همانندسازی به اصل همواره حفظ نمیشود و گاه نمونههای جدید، تفاوت جزئی با نمونهی اولیه دارند. این جهشهای ژنی، با توجه به اصل انتخاب طبیعی و سازگاری بیشتر با محیط، میتوانند موجوداتی را بسازند که پایدارتر از نمونههای اولیه باشند. شرط اساسی برای بقای هر ترکیب ژنتیکی، سازگاری با محیط و تحمل فشارهای خارجی است. به این ترتیب، تنازعی در سطحها ژنها برقرار است و ژنی که خودخواهتر و سازگارتر است، باقی میماند. این بقا، میتواند متناظر با مفهوم جاودانگی اساطیری باشد. افسانههای مذهبی و اساطیر ادعا میکنند اگر انسان عصیان نمیکرد، جاودان و نامیرا در بهشت باقی میماند اما با هبوط به زمین، گرفتار مکافات مرگ شد و جاودانگی نوع بشر، تنها از طریق تولید مثل امکان دارد. این تفسیر پیشینیان از جاودانگی را میتوان متناظر با خودخواهی ژنهای سوار بر نوع انسان دانست که خودخواهانه و با میل به بقا و جاودانگی، امر به تولیدمثل میکند بیآنکه خودِ انسان بداند این میل از کجا ناشی میشود.
بشرِ سیزیفی، تحت سلطهی ژنهای خود، سنگ حیات را بالا میبرد و وقتی سنگ به پایین کوه غلتید، آن را به دست همانندی از خود میدهد تا باز آن را بالا برده و این همانندسازی را مانند خود او تکرار کند. گناه انسان اساطیری، عصیان او در برابر قوانین نوشته شده و محتوم است، او آنطور که از او انتظار میرفت (بینقص مانند خدا) رفتار نکرد، به اصلِ خود وفادار نماند، سیب ممنوعه را گاز زد و دچار هبوط و زنجیرهی بیپایان تولید مثل شد؛ درست مانند انسان (بهعنوان موجودی فرگشتپذیر) که در همانندسازی خود به اصل خود وفادار نیست، از خود شبیه میسازد اما این شبیه تفاوت جزئی با او دارد و همین تفاوتهاست که سلسلهی بیپایان رو به جاودانگی را تشکیل میدهد. پیشینیان میمیرند، نمونهی پیشین هبوط میکند و آنچه جاودانه است، تنازع بقا و میل به جاودانگی است.