فاطمه: سلام هلی خوبی؟ هلاله: سلام فاطی جون تو خوبی عشقم؟ فاطمه: مرسی بخوبیت، فردا چند شنبهس؟ آوات: سلام فاطی آوات: هیلو هلی آوات: ٱه منم نمیدونم چند شنبه س😁 هلاله: درود خوبی؟ دوشنبهس فاطمه: آوات آخه تو میدونی دیشب …
بیشتر بخوانید »شعر “سرباز گمنام” نوشتهی عبدالله پشیو/ برگردان: هلاله محمدی
“سرباز گمنام” هر بار که نمایندەای میرود به جایی میبرد تاج گلی باخود بر سر مزار سربازان گمنام. اگر فردایی، نمایندەیی به سرزمین من آید بپرسد مرا : کجاست مزار سربازان گمنامتان؟ میگویم: سرورم! بر کنار هر جویی بر سکوی …
بیشتر بخوانید »شعر «تصاحبم کن» نوشتهی قباد جلیزادە/ برگردان: هلاله محمدی
«تصاحبم کن» تصاحبم کن مرا وطن خود کن یک زیبا باش دیکتاتور پرچمی برافراز به رنگ چشمات سرودی از تارِ صدات سپاهی از جنگاوران زیبائیات تصاحبم کن مگذار جز تو گُلی در جانم بشکفد پروانەای پر بزند جویباری بخروشد کودک …
بیشتر بخوانید »شعری از عبدالرضا مولوی/برگردان کوردی: هلاله محمدی
پدربزرگم مردی آزادیخواە بود پیش از انکە تیر بارانش کنند تمام شعرهایش را پای درخت انار باغچە چال کرد من هیچ وقت شعرهایش را نخواندم اما از انارهای باغچە میشود فهمید آزادی باید سرخ و شیرین باشد! شاعر: عبدالرضا مولوی …
بیشتر بخوانید »شعر “آزادی” نوشتهی پل الوار/ برگردان کوردی: هلاله محمدی
آزادی برای پرنده ی در بند برای ماهی در تُنگ بلور آب برای رفیقم که زندانی است زیرا، آن چه میاندیشد را بر زبان میراند. برای گُلهای قطع شده برای علف لگدمال شده برای درختان مقطوع برای پیکرهایی که شکنجه …
بیشتر بخوانید »شعر “ای هفت سالگی ” نوشتهی فروغ فرخزاد/برگردان کوردی: هلاله محمدی
ای هفت سالگی ای لحظهی شگفت عزیمت بعد از تو هر چه رفت در انبوهی از جنون و جهالت رفت بعد از تو پنجره که رابطهای بود سخت زنده و روشن میان ما و پرنده میان ما و نسیم شکست …
بیشتر بخوانید »شعر “کیست از من خستهتر؟” از عبداللە پَشِو/برگردان:هلاله محمدی
کیست از من خستهتر؟ من معشوقهای داشتم مانند قطره اشکی در مردمک چشمهایم گیر کردە بود در روزی بهاری از سال هفتاد از چشمهایم جدا شد از آن روز تا به امروز من دیوانهای آن قطره اشک بینام و نشانم …
بیشتر بخوانید »ترجمهی کوردی شعر “باد ما را خواهد برد” از فروغ فرخزاد/ برگردان: هلاله محمدی
باد ما را خواهد برد در شب کوچک من، افسوس باد با برگ درختان میعادی دارد در شب کوچک من دلهرهٔ ویرانیست گوش کن وزش ظلمت را میشنوی؟ من غریبانه به این خوشبختی مینگرم من به نومیدی خود معتادم گوش …
بیشتر بخوانید »شعر «مست هستیم» از یانیس ریتسوس
مست هستیم ما مست از سخنانی هستیم که هنوز به فریاد در نیاوردهایم مست از بوسههایی هستیم که هنوز نگرفتهایم از روزهایی که هنوز نیامدهاند از آزادی ای که در طلبش بودیم از آزادی ای که ذرهذره به دست میآوریم …
بیشتر بخوانید »شعر «آزادی» از شیرکو بیکس/ برگردان: هلاله محمدی
آزادی کدام است آزادی؟ آزادی اسبیست خسته و لنگان و هر روز بار میشود از فِشَنگ! وطن؟ کدام است وطن؟! آن سرزمینی کە روزی، چندین بار بە غارتش میبریم ؟ آن دشتی که برهوتش کردەاند آن قلهای که تابوت گشته …
بیشتر بخوانید »شعر «تن فروش» از شیرکو بیکس/ برگردان: هلاله محمدی
“تن فروش” تن فروشی در خیابان اصلی شهر دامنش را بالا کشید و فریاد زد من فقط تن خودم را میفروشم تنها خودم و بس! اما در همین خیابان میبینمشان کسانی هستند که تن کوه و تن دشت و، تن …
بیشتر بخوانید »شعر «بینشان» از شیرکو بیکس
بینشان در برابر چشمهای آسمان ابر را در برابر چشمهای ابر باد را در برابر چشمهای باد قطرهی باران را در برابر چشمهای باران خاک را دزدیدند، و سرانجام در برابر همه چشمها دو چشم را پنهان کردند چشمهایی که …
بیشتر بخوانید »