“پیانو” باری دستەای از پرستوهای دل شاعران هر پنج قارەی این جهان پر گشودند و بە آرامی در صندوقی آشیان گُزیدند بعدها آن صندوق “پیانو”شد! شاعر: شیرکو بیکس برگردان: هلالە محمدی جارێ بەڕیز پۆلێ پەڕەسێلکەی دڵی شاعیرانی هەر پێنج قاڕەی …
بیشتر بخوانید »شعر غروب از شیرکو بیکس
در باران شعرم چتریست برایت گاە در آفتاب شعرم میشود خنکای نسیم و سایە هنگام سرما آتش و شبانگاە، چراغت هر زمان کە چتر و نسیم و سایە و آتش و چراغ من کنارت نبودند تو بدان آنگاە شعرم غروب …
بیشتر بخوانید »شعر دیدن چشمهات از ناظم حکمت
《دیدن چشمهات》 همینکه نگاهم میبیند چشمهات، گویی بویِ خاک آفتابخورده توی سرم است و خودم، در مزارع گندم میان خوشهها گم شده…. چشمانت با آن درخشش سبز پرتگاه لایتناهی دارد مادهی ابدالابادیست، که همواره بیکه یک دم بایستد، استحاله مییابد: …
بیشتر بخوانید »شعر راه آزادی از اورهان ولی کانیک
راه آزادی نزدیک طلوع که دریا از نور ماه روشنست راه خواهی افتاد. در گودی دستها، شهوت گرفتن پارو در دل، هیجانِ انجام ِکاری که در پیش است راه خواهی افتاد. تور ماهیگیری، که کشیده میشود در آب برای ماهیها …
بیشتر بخوانید »شعر وقتی از شعر سرودن دست میکشم از تس گالاگر
آسمان به زمین بیاید، یا زمین به آسمان مهم نیست وقت تا زدن لباسها، هنوز یک زنم زنی که کارهای عالم روی سرش ریخته. آستینهای پیراهنش را روی هم میگذارم، هیچ چیز نمیتواند این ملایمت میان ما را از ما …
بیشتر بخوانید »شعر سایه از نشه یاشین
سایه خاطره، کشتی در حال دور شدنست. زمان محو کنندهست دختربچهها از زمینلرزه، توفان و تندباد از اینها میگذرند کوچهها هم، خانهاند حتا شاید غریبههایی تو را عزیزتر بدارند حقیقت را دل، بیان میکند. با رفتن پاپاها کودکان، سایهی خود …
بیشتر بخوانید »