در جزر و مد راحت زدند از جنگل بیرون مثل گَلهای که آرام میرود به شهر صدای سُمها بر آسفالت کنار میکشند ماشینها و شکافته میشود ترافیک پیش به سوی حومه زانو زده آهوها نر و ماده جلوی درها روی …
بیشتر بخوانید »شعر “مست شوید” نوشتهی شارل بودلر
مست شوید مست شوید تمام ماجرا همین است، مدام باید مست بود، تنها همین. باید مست بود تا سنگینی رقتبار زمان که تورا میشکند و شانههایت را خمیده میکند را احساس نکنی، مادام باید مست بود، اما مستی از چه؟ …
بیشتر بخوانید »شعر “خانههای امن” نوشتهی برنارد اودانوگو/ برگردان: مهدی قاسمی شاندیز
“خانههای امن” به تازگی فهمیدهام که بهخاطر ترس از ماندن پشت درهای بسته کلیدهای یدک درب ورودی را در جیبهایم میگذارم اگر باد موی دماغ شود و درب خانه بیسروصدا پشت سرت بسته شود تو با دنیای بیرون تنها خواهی …
بیشتر بخوانید »شعر “آزادی” نوشتهی پل الوار/ برگردان کوردی: هلاله محمدی
آزادی برای پرنده ی در بند برای ماهی در تُنگ بلور آب برای رفیقم که زندانی است زیرا، آن چه میاندیشد را بر زبان میراند. برای گُلهای قطع شده برای علف لگدمال شده برای درختان مقطوع برای پیکرهایی که شکنجه …
بیشتر بخوانید »شعر “پوسیده ریشهی اشیای اتاق” نوشتهی مایا ساریش ویلی
پوسیده ریشهی اشیای اتاق پوسیده ریشهی اشیای اتاق ومثل غنچهای سالم و حساس میز بزرگ میزی کوچک انداخته پَس و صندلیِ بزرگ صندلیای کوچک دو کتابخانه یکی مُردنی دیگری تازه با کتابهای مینیاتوری و شیشهای شکننده چه خوب! که از …
بیشتر بخوانید »شعر «شاتوت» از «بدری رحمی ایوب اوغلو»
(۱) شاتوتم، حبهانگور سیاهم، لولیام ناردانهام، نوردانهام، دردانهام درخت باشم اگر، شاخ و بار و برم وگر کندو، شهد من، شکوفهام گناه من، وبال من زبان تو مرجان، زانوی تو مرجان، دندان تو مرجان جان بر سر عشقت نهاده ام …
بیشتر بخوانید »سه شعر از نیکانور پارا/ برگردان: مهدی قاسمی شاندیز
سه شعر از نیکانور پارا برگردان: مهدی قاسمی شاندیز نیکانور پارا ( ۱۹۱۴ – ۲۰۱۸) شاعر، ریاضیدان و فیزیکدان اهل شیلی بود که آثارش تأثیر به سزایی در ادبیات آمریکای لاتین داشته است. ۱ “هرچه را گفتهام پس میگیرم” هرچه را گفتهام پس میگیرم پیش از آنکه بروم آخرین خواستهام: …
بیشتر بخوانید »شعر “پرندگان در باغ کاریو ماریوت” نوشتهی پیتر پورتر
و شما پرندههایی کوچک پیشخدمتهایی بیلبخند که مزه میکنید تعارف به سرخوردگیِ مردی که فکر میکرد دیترویت خانه میشود براش مردی که دارد غولبِرگِر دوم را میخورد سر میزهایی که مدام پر و خالی و با مزهی آسمان قاهره میشوند …
بیشتر بخوانید »شعر “چگونه سنگ صدایش را پیدا کرد” نوشتهی مونیزا الوی
چگونه سنگ صدایش را پیدا کرد عمرها مانده بودیم منتظر تا صداى سنگ درآید تعحب داشت اگر مىگفت چیزى که ارزش نوشتن داشت اما پس از جنگِ جنگها به ته خط رسیده بود دردناک و صدایش درآمد آرام مثل صاف …
بیشتر بخوانید »شعر “به سلامتی باغهای معلق انگور” نوشتهی الیاس علوی
«به سلامتی باغهای معلق انگور» خدا کند انگورها برسند جهان مست شود تلوتلو بخورند خیابانها به شانهی هم بزنند رئیسجمهورها و گداها مرزها مست شوند و محمّد علی بعد از هفده سال مادرش را ببیند و آمنه بعد از هفده …
بیشتر بخوانید »شعر «ترجیح میدهم» از «ویسلاوا شیمبورسکا»
سینما را ترجیح میدهم گربهها را ترجیح میدهم درختانِ بلوطِ کنارِ رود وارتا را ترجیح میدهم دیکنز را بر داستایوفسکی ترجیح میدهم خودم را که آدمها را دوست دارد بر خودم که بشریت را دوست دارد، ترجیح میدهم ترجیح میدهم …
بیشتر بخوانید »شعر “دستگاه فتوکپی” نوشتهی واشنگتن کوکورتو
فردا که بمیرم دست میکشم از سیاه و کمی بعد جدا از سیاهیام بر میگردم به جهان به شکلِ دستگاه کپی دقت کنید! نه زیراکس کانن یا ناشواس فقط جنون ژاپنیست که میتواند دستگاهاش را پرنده بنامد و من دستگاه …
بیشتر بخوانید »