خود را در کجای شهر وصل کنم وقتی خیابان، جاسوسیام را میکند گناه من نیست معشوقم باد، عقربه را تکان داد و نورها، پیشانی مادر را چین میاندازد زندگیمان، گودیپرانی است که باد به هر جهت میبرد و به هیچ …
بیشتر بخوانید »شعر «از اولین روزهای تابستان به تو فکر میکنم» از «رزانا لیکاری»
هر شب بپای چرخیدن پنکهام بر سقفی سفید هر دوری شعلهی شمع را متاثر میکند که از موم نرم دانه مروارید بر میز پاتختیام میچکد بازهم چون آفتاب بیرمق دیوار روز را میخواهم به انتها برسانم اقیانوس خیلی دورها قرار …
بیشتر بخوانید »چند شعر از سیمونز رابرتز (Symmons Roberts)
بیوگرافی: مایکل سیمونز رابرتز(۱)، شاعر و نویسنده انگلیسی است. او در سال ۱۹۶۳ در شهر پرستون استان لانکشایر به دنیا آمد و مدرک فلسفه و الهیاتش را از دانشگاه آکسفورد دریافت کرد. از رابرتز تاکنون هفده مجموعه شعر منتشر شده …
بیشتر بخوانید »شعر “اگر برای تو رخ دهد” نوشتهی ماریکه لوکاس ریج نولد
“اگر برای تو رخ دهد” چطور به خواب میروی وقتی گوسفندی را گرفتهای زیر؟ نشسته بر لبهی تخت دستهای سردت را مثل استیکی خام گذاشتهای بر چشم و میلرزی به خودت دستش نصف پرتقالی که زانویت را فشار میدهد محکم …
بیشتر بخوانید »شعر “کوی هزارتو” نوشتهی میشل گرانگو
“کوی هزارتو” سرم را بلند کرده میبینم فرا رسیده شب چراغ روشن بیشک خودم روشناش کردهام امّا به یاد ندارم کار کردهام تمام روز مانند گاوی در زمانی که کار میکردند گاوها نگاهام میخورد به سیاهیِ شیشه در بازگشت به …
بیشتر بخوانید »شعر “مرد کامل” نوشتهی هایا ایستر
“مرد کامل” بر کوهی اگر پیادهام کنی سر میزنم به اجداد مقدسم جیغ جغد را گریه میکنم تنهی درختان را بغل میچکد سینههایم بر ریشهها از بینیام بالا میرود شهد میآمیزم بذرت با خونم طوفانهای بزرگ را صدا میزنم که …
بیشتر بخوانید »شعر “در جزر و مد” نوشتهی ماریا فرانکوفوا
در جزر و مد راحت زدند از جنگل بیرون مثل گَلهای که آرام میرود به شهر صدای سُمها بر آسفالت کنار میکشند ماشینها و شکافته میشود ترافیک پیش به سوی حومه زانو زده آهوها نر و ماده جلوی درها روی …
بیشتر بخوانید »شعر “مست شوید” نوشتهی شارل بودلر
مست شوید مست شوید تمام ماجرا همین است، مدام باید مست بود، تنها همین. باید مست بود تا سنگینی رقتبار زمان که تورا میشکند و شانههایت را خمیده میکند را احساس نکنی، مادام باید مست بود، اما مستی از چه؟ …
بیشتر بخوانید »شعر “خانههای امن” نوشتهی برنارد اودانوگو/ برگردان: مهدی قاسمی شاندیز
“خانههای امن” به تازگی فهمیدهام که بهخاطر ترس از ماندن پشت درهای بسته کلیدهای یدک درب ورودی را در جیبهایم میگذارم اگر باد موی دماغ شود و درب خانه بیسروصدا پشت سرت بسته شود تو با دنیای بیرون تنها خواهی …
بیشتر بخوانید »شعر “آزادی” نوشتهی پل الوار/ برگردان کوردی: هلاله محمدی
آزادی برای پرنده ی در بند برای ماهی در تُنگ بلور آب برای رفیقم که زندانی است زیرا، آن چه میاندیشد را بر زبان میراند. برای گُلهای قطع شده برای علف لگدمال شده برای درختان مقطوع برای پیکرهایی که شکنجه …
بیشتر بخوانید »شعر “پوسیده ریشهی اشیای اتاق” نوشتهی مایا ساریش ویلی
پوسیده ریشهی اشیای اتاق پوسیده ریشهی اشیای اتاق ومثل غنچهای سالم و حساس میز بزرگ میزی کوچک انداخته پَس و صندلیِ بزرگ صندلیای کوچک دو کتابخانه یکی مُردنی دیگری تازه با کتابهای مینیاتوری و شیشهای شکننده چه خوب! که از …
بیشتر بخوانید »شعر «شاتوت» از «بدری رحمی ایوب اوغلو»
(۱) شاتوتم، حبهانگور سیاهم، لولیام ناردانهام، نوردانهام، دردانهام درخت باشم اگر، شاخ و بار و برم وگر کندو، شهد من، شکوفهام گناه من، وبال من زبان تو مرجان، زانوی تو مرجان، دندان تو مرجان جان بر سر عشقت نهاده ام …
بیشتر بخوانید »
آنتی مانتال ادبیات فارسی، شعر، داستان، مقاله و نقد ادبی