خانه / شعر / شعر مدوسا از منصور بابالویان

شعر مدوسا از منصور بابالویان

《مدوسا》

بیدار که شدم
پلک‌هام بسته بود
درها باز

و موهایی نه
مارهایی،
رها بر چهره‌ام.
چشم‌ها درشت
نی‌نی‌ها
کلوزآپ زوم شده
بر سرنوشت‌م…
چه خدای دلهره‌آوری!
دلاوری می‌خواست
وحشت از زیبایی
سنگ‌ش نکند.

باید بلند می‌شدم
و سرِ کار
سرکار خانم!
کاری داشتید؟
هنوز گیج‌م. همین‌جا
روی‌م خم شده بود
گیسوی‌ش می‌خزید روی پیشانی‌م

این ساعت بدعقربه
باز دم‌ش را کج کرده
هر چه مشت‌م، زده

تاریک روشن است
پنجره را باز می‌کنم
شهر، نگاتیوی شده
مهر، چقدر سیاست
پلک‌های‌م بسته‌ست؟
این آخرین بازمانده
مانده، شاعری باشد
که آن زیبا را
_ شعر کند؟
تُ تو؟ …

منصور بابالویان

درباره‌ی تیم تحریریه آنتی‌مانتال

تیم تحریریه آنتی‌مانتال بر آن است تا با تولید محتوای ادبی و انتشار آثار همسو با غنای علمی، هرچند اندک در راستای ارتقای سطح فرهنگی جامعه سهیم باشد. امیدواریم که در این مسیر با نظرات و انتقادات خود ما را همیاری‌ کنید.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *