“نقطه”
در نقطهای از این دنیا ایستادهام
که هزارن راه و بی راه از آن میگذرند
میآیند و میروند،
با خود میبرند
خالی میشوند
و خیلی وقتها نرسیده تمام
گاهی در ابتدای مسیر ایستادهام
گاهی همه راهها به من ختم میشوند
و خیلی وقتها به زور راهی را به پایان میرسانم
به نقطهای که بودم
همدرد بیراهه و آشنای راه راه ها!
دنیا در چنین نقطهای از من، توقف کرده است
میدانم میخواهند مسیر همه راهها را تغییر دهند!
توقیف کنند و دوباره وقف
و دوباره تکرار را به تغییر معنی کنند به تکامل
اما اینبار میخواهند نقطهها را هم جابهجا کنند –
من، دنیا و نقطه!
از دور که می نگرم همه یکیاند و تنها نقطهای بیدار است.