خانه / شعر / شعر «قرمز» از «داوود کلهری»

شعر «قرمز» از «داوود کلهری»

لحظه‌ای چند
پیش از چکاندن ماشه
بر تپش‌های پرهراس خویش
مرد
به خاطر آورد:

– آه… تلخ… تلخ…
شیرش حرام بود مادرم
و پدر
هیچ نسبتی با من نداشت!

دایه‌تم پیرزنی بود چروکیده
با سینه‌های خشک
و دستانی زمخت و فریبکار
که به نرینگی‌ام خیانت می‌کرد
من نیز کودکی عریان
که لذت می‌بردم از هر نوازشی…
یادم است
انگشت دایه را می‌مکیدم از گرسنگی!
ناگاه بر پیکرم
در هیبت گاوی سیاه
شیطان ظاهر شد
با پستان‌هایی سرخ و متورم
– همچون دو قله‌ی لق –
و بی دریغ
خونابه‌ی چرکین تن‌ش را بر من نوشاند
عوق
زهر… زهر…!
سپس
بیهوده
بر گرده‌ی خوکان رشد کردم
آلوده
از میان قوم لوط گذشتم
و دل‌مرده
در بستر متعفن زنان وسوسه‌گر
بالغ شدم…
آه از این واقعه!

مرد
در تاریکی
ماشه را چکاند
شب
قرمز شد…

درباره‌ی تیم تحریریه آنتی‌مانتال

تیم تحریریه آنتی‌مانتال بر آن است تا با تولید محتوای ادبی و انتشار آثار همسو با غنای علمی، هرچند اندک در راستای ارتقای سطح فرهنگی جامعه سهیم باشد. امیدواریم که در این مسیر با نظرات و انتقادات خود ما را همیاری‌ کنید.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *