خانه / شعر / شعری از زلما بهادر

شعری از زلما بهادر

پنج سال از زبان تو می‌بُرم‌/
اضافه می‌کنم به انگشتم‌
اشاره‌ی‌ خط را نمی‌بینم
نوشته‌ام آجر به آجر این رویا‌ را‌
خاک کرده‌ام
معمارِ من وقت است
نمی‌رسد و نمی‌رسم
هر بار یکی ساکن
می‌گذرد‌
گشته‌ایم‌ ما؟
با پنج دهانِ دمیده‌
در پنجه‌ای‌ عمود
موازیِ مرگم‌
دهانی‌ بسته و راهی‌ دوخته‌
گداخته‌ام‌ بر خط‌
موازی‌ پنج دختر‌ و
یک لباسِ عروس
نمی‌رسم‌ بر تن‌
و چشم‌ِ شکسته در نکاحِ پل‌
فرو می‌ریزد‌.
وقتی دو خط
لبه‌ی‌ پرتگاهی‌
نگاه‌ می‌کنند

با لکنت‌ِ شب‌
می‌آمیزم‌ و سیراب‌
دریغ می‌خورم‌

پنج حرفِ‌ پل‌
بی‌راه
پنج‌گاهِ‌ وقت‌
راست
موازیِ افتادن‌
صداست‌.

برگ می‌خورم
به پوسته‌ی‌ خودم شاید
بعد از شنیدن و دیدن
خاکسترم‌ در چشم‌
خواب می‌‌خورد

بگذار با تو بیایم
این‌ خانه آینده‌ست‌
در مشارکت‌

پنج پنجره
به دیگری باز است
در تاریکی
سیاه خودم از تو
سیاه‌تر است.

زلما بهادر

درباره‌ی تیم تحریریه آنتی‌مانتال

تیم تحریریه آنتی‌مانتال بر آن است تا با تولید محتوای ادبی و انتشار آثار همسو با غنای علمی، هرچند اندک در راستای ارتقای سطح فرهنگی جامعه سهیم باشد. امیدواریم که در این مسیر با نظرات و انتقادات خود ما را همیاری‌ کنید.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *