حالا که از هیزم ِ تو کم میشود این درخت
و میشکند در حجم
پس احتمالها صورت ِ یقیناند
صورتی سرخوش از انهدام
یا طور ِ دیگر برخاستن از تکرار
(فرقش به بوسهای برمیگردد موازی ِ موهای خوابیده بر سنگ)
یک سال و چند ماه دهان
و نشخوار ِ کلمه
که بر ترازو شعری سنگین بنشانَد
وقتی سنگ میتراشم از تن: تنی منعطفام در سنگ
وقتی دهان به مُهر ِ مرگ بستهام: خالی شدهام از چشم
و این، ویرانی ِ من است در سیوشش برگ:
باریدن از کنارهها و ستونها
بارانِ گوشتهای سوخته از نور
بارانِ دل بریدن از ابر
که از ارتفاع میافتد
از سایش دندانها و لرزش فک
شهری جاری میشود و خورشید را میپوشاند
شهری به وقت اتفاق
که از ریسمان میریزد
پس ترمیم باش در پذیرش فلز بر گلو
پذیرش سینه به ناهمواری خاک
_ آیا
همواره میشود شروع شویم از سوختن؟
از گوشههای سایه صدا میشوی
از آن درخت که میوهاش مرگ است
زبیده حسینی