خانه / شعر / شعری از ابوالفضل نظری

شعری از ابوالفضل نظری

سر تو خراب شوم!
بس که زیبایی‌ات را پنهان کرده‌ای
بس که جاهای پنهانت را
پیدا نمی‌کنم.

به خدایی که در کوه آتش گرفته است!
بس کن!
این‌جا در حضور تو
آتش‌بس را چه کسی به آتش کشیده است؟
جاهای خالی‌ات را در خیابان
در فروشگاه
در جای خالی تو
چه کسی پر خواهد کرد؟

(“در من شکل دیگری از تو پنهان است”
این را تو هم می‌گویی)

اصلاً به درد راحت‌ترم یا مرگ؟
به آرامش یا حضور؟
از هر طرف که برگردم آیا تو زیبایی؟
یا جنون به زیبایی انقلاب است
که خودم را به کشتن بدهم؟
این جای خالی در سینه‌ام چه‌کار می‌کند اصلاً؟
من جای خالی کدام گلوله را در تفنگ، پر کرده‌ام؟

من بس نمی‌کنم تو بس کن!
بس که زیبایی‌ات را خالی کرده‌ای
بس که جاهای خالی‌ات را
پیدا نمی‌کنم.

مگر جنازه‌ات را گم کرده مرگ؟
مرگ بر هرچه مرگ
بر هرچه خالیِ زیبا
وقتی که از دانشگاه برمی‌گردی
و برگشتن کار تو نیست
کار ما نیست

(این‌ها را در کوه طور دیگری می‌گوید
طوری که آتش زبانه بکشد
زنانه بکشد)

این جای خالیِ گلوله است یا عشق؟
جای خالی‌ات در سینه‌ام پر نمی‌شود
وقتی که آب می‌خورم شُرّه می‌کند
وقتی که حرف می‌زنم یا شعر می‌خوانم شرّه می‌کند
و مردم از این سوراخ تو را می‌بینند
تو را که با توی من فرق داری
تو را که با توی او فرق داری
تو را که سوراخ شعرم شده‌ای
و کلمه‌ها نشت می‌کنند
(سوال شخصی بپرسم
از نسرین چه خبر؟!)

این جای خالیِ گلوله است یا نفرت؟

من بس نمی‌کنم تو بس کن!
که زیبایی این مرگ در دهانت پر خواهد شد
و دختری که از دانشگاه از کتاب‌فروشی از کافه از رقص برمی‌گردد
کَفَنت را لای کتاب پیچیده است
و در شعر، که سوراخ پیچیده‌ای‌ست
و چشم باز کرده است
ببین!

ابوالفضل نظری

درباره‌ی تیم تحریریه آنتی‌مانتال

تیم تحریریه آنتی‌مانتال بر آن است تا با تولید محتوای ادبی و انتشار آثار همسو با غنای علمی، هرچند اندک در راستای ارتقای سطح فرهنگی جامعه سهیم باشد. امیدواریم که در این مسیر با نظرات و انتقادات خود ما را همیاری‌ کنید.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *