خانه / داستان / داستان کوتاه «س مثل سیانور مثل سارا» نوشته‌ی شهریار نایبی

داستان کوتاه «س مثل سیانور مثل سارا» نوشته‌ی شهریار نایبی

س 
مثل سیانور
مثل سارا

اونموقع‌ها هرکدوم از بچه محلامون برای خودشون کسب و کاری دست و پا می‌کردن، یکی باقلوا می‌فروخت،
اون یکی باقالی پخته، یکی چرخ دستی بستنی اجاره می‌کرد، اون یکی تو خیاطی حبیب آقا شورت و کرست جین می‌زد،
سارا گل سر پلاستیکی سر هم می‌کرد. عصرها هم می‌رفت درمانگاه روبروی خونه‌امون تزریقات انجام می‌داد. لباس ست سبز رنگ و شلوار شش جیبش سرحالم می‌آورد.یه شب گفتم:
سارا خسته نمی‌شی؟
نگاهی کرد و لبخندی تحویلم داد و رفت ایستاد کنار بساط آب زرشکی.
گفتم: خوب؟
یک نفس لیوان آب زرشک رو سر کشید و پشت بندش نمک رو از کف دستش خالی کرد توی دهنش.
اخلاقش همینطوری بود.عاشق ترشیجات!
اما موقع لبو خوردن که می‌شد، کلافه‌ام می‌کرد.
-مرتضی!
-جانم!
-شنیدم این جوبا پر از فشنگ و مهماته!
-چرت نگو!
-به قرآن راست می‌گم. خودم دیدم. توی شلوغی‌ها وقتی … اصلن ولش کن.
هرچی قسم حضرت عباس خوردم، حرفش رو ادامه نداد. فرداش ککش افتاد تو تنبون بچه محلامون و با بیل افتادیم جون بالا و پایین کردن کانال فاضلاب.
اولش یه تعداد فشنگ گیر آوردیم. بعدش سرنیزه و…
تا اومدیم چیزای دیگه کشف کنیم از مسجد محل اومدن و تمام مهمات و کلت کمری و نارنجک‌ها رو جمع کردن و بردن.
-دیدی راست می‌گفتم.
از فردا اورکت آمریکایی بابام رو تنم می‌کردم که با تیپ سبزش ست بشه.
روزا کمکش می‌کردم تا بار گل سر پلاستیکی‌ها رو بار وانت بزنه و ببره بازار. گاهی بسته‌هایی بین بار جاساز می‌کرد که نمی‌دونستم چی هستن.
اونروز که صدای گلوله توی کوچه امون پیچید. دویدم بیرون…
دوتا ماشین پاترول سروته کوچه رو بسته بودن. هیچکس رو اجازه نمی‌دادن نزدیک درمانگاه بشه.
گاز اشک آور و نارنجک صوتی و تک تیراندازی‌ها فضا رو پر کرده بود. خواستم برم سمت درمانگاه دستی از پشت یقه‌ام رو گرفت و پرتم کرد توی جوب.
تا اومدم بفهم اطرافم چه خبره،صدای انفجار نارنجک جنگی تمام محله رو لرزوند.
از بین دود و دم جنازه بود که داشتن پاکسازی می‌کردن.
این یکی نمی‌خواست زنده دستگیر بشه،
قرص سیانور زیر زبونش گذاشته بود!
از گوشه‌ی دهنش خون می‌ریخت روی اورکت سبزش. گل سر پلاستیکی از زیر روسری سبزش افتاد روی آسفالت کوچه.
تنها چیزی که از سارا موند برام.
اورکت سبز آمریکاییم رو دیگه هیچ‌وقت نپوشیدم تا زمان دانشگاه.
زمانی پوشیدم که می‌بایست جلوی بسیج دانشجویی جولون می‌دادم.گل سر سارا هنوز بود. هنوز توی جیب اورکت سبز آمریکاییم. هنوز توی مشتم.

شهریار نایبی

درباره‌ی تیم تحریریه آنتی‌مانتال

تیم تحریریه آنتی‌مانتال بر آن است تا با تولید محتوای ادبی و انتشار آثار همسو با غنای علمی، هرچند اندک در راستای ارتقای سطح فرهنگی جامعه سهیم باشد. امیدواریم که در این مسیر با نظرات و انتقادات خود ما را همیاری‌ کنید.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *