خانه / داستان جهان / داستان کوتاه«سفارش یک الهه از پشت تلفن» نوشته‌ی فرانک هینتون/برگردان: مهدی قاسمی شاندیز

داستان کوتاه«سفارش یک الهه از پشت تلفن» نوشته‌ی فرانک هینتون/برگردان: مهدی قاسمی شاندیز

تلفنی پس از بوق‌های ممتد پاسخ داده می‌شود.

کندرا: شرکت پشتیبانی‌انگیزشی، اسم من “کندرا”ست، چگونه می‌تونم کمک‌تون کنم؟
فرانک: آه، سلام، بله. در رابطه با آگهی‌تون، سرویس ارائه‌ی الهه تماس گرفتم. توی روزنامه درباره‌اش خوندم.
کندرا: بله، خانم، چی می‌خواین بدونین؟
فرانک: من مرد هستم، خانم.
کندرا: اما شناسه‌ی تماس‌تون می‌گه که اسم‌تون فرانسین هینتون (Francine Hinton) هست.
فرانک: مادرم هستن. با تلفن اون زنگ زدم.
کندرا: با مادرتون زندگی می‌کنین؟
فرانک: نه، فقط…‌اومدم برای ناهار بهش یه سری بزنم. برنامه‌ی طولانی‌مدت داره.
کندرا: متوجهم. بسیارخب قربان. مایلین چه چیزی‌و بدونین؟
فرانک: خب، می‌خوام درباره‌ی الهه بیش‌تر بدونم. توی آگهی‌تون نوشته بود که شما قادر به ارائه‌ی افرادی هستین برای کسانی که با هنر خود به شکل خلاقانه‌ای مورد چالش قرار گرفتن.
کندرا: بله، ما این سرویس رو ارائه می‌دیم.
فرانک: بسیارهم عالی
کندرا: اما ابتدا باید چند سؤال اساسی ازتون بپرسیم، قربان.
فرانک: بله، حتمن
کندرا: بسیار خب، پس من شروع می‌کنم. آیا شما یک ترانه‌سرا، نویسنده، شاعر، نمایشنامه‌نویس، نقاش، مجسمه‌ساز و یا چیز دیگه‌ای هستین؟
فرانک: خوب، فکر کنم نویسنده بیش‌تر بهم بخوره.
کندرا: ترانه می‌نویسین؟
فرانک: داستان.
کندرا: پس نویسنده هستین؟
فرانک: هنوز چیزی چاپ نکردم.
کندرا: فرض رو بر این می‌گذاریم که نویسنده هستین.
فرانک: بسیار‌خب.
کندرا: بسیار هم عالی. حالا بگید، مهم‌ترین فرمی که در اون چارچوب می‌نویسید چی هست؟ داستان کوتاه، داستان بلند، تصنیف، سریالی، وبلاگ‌نویسی و یا موارد دیگه؟
فرانک: فکر می‌کنم ترکیبی از وبلاگ‌نویسی و داستان کوتاه درست باشه.
کندرا: بسیار‌خب. و چگونه سبک ادبی‌تون رو توصیف می‌کنید؟ عاشقانه، تعلیقی، رازآلود و غیره…
فرانک: شاید بشه گفت داستان‌های‌ پریشان و آشفته.
کندرا: پریشان و آشفته؟
فرانک: بله، من تقریبن زیاد مضطرب می‌شم و درباره‌شون می‌نویسم.
کندرا: بسیارخب. بگذارید ادامه بدیم. در حال حاضر آیا مصرف کننده‌ی دارویی خاص، الکل و یا دچار افسردگی بالینی هستین؟
فرانک: نه، نه و از نظر بالینی؟ هرگز
کندرا: آیا در رابطه‌این؟
فرانک: …نه.
کندرا: چیزهایی رو که در طول سه وعده‌ی غذایی اخیر خوردین توصیف کنید.
فرانک: چیزی‌و که خوردم؟ ربطشو نمی‌فهمم.
کندرا: آخرین سؤاله، قربان.
فرانک: دلیل این سوالا چیه؟
کندرا: متاسفم قربان، نمی‌تونم چیزی بگم. این کار باعث ایجاد خلل در میزان عرفان کافی برای الهه‌ی مورد نظرتون می‌شه.
فرانک: بسیار‌خب، یک تخم‌مرغ آب‌پز برای صبحانه، مقداری تن کنسرو برای ناهار و یک بشقاب گوشت برای شام خوردم.
کندرا: و نوشیدنی؟
فرانک: شیر شکلات و قهوه.
کندرا: برای کدوم وعده‌ی غذایی، قربان؟
فرانک: هر سه وعده.
کندرا: بسیار عالی. متشکرم آقای هینتون، فکر می‌کنم بتونیم شما رو با شخصی مناسب هماهنگ کنیم. به نظر می‌رسه نمایه‌ی شما در حال ایجاد شدنه. می‌تونید مشخصات‌تون رو با جزئیات بیش‌تری توصیف کنید؟
فرانک: آه، بله حتمن. من دنبال کسی‌ام که از او الهام بگیرم. کسی‌که به روند نوشتنم کمک کنه، شاید بتونه کمی دیدگاهمو مثبت‌ اندیش‌تر کنه؟ کسی‌که مناسب و معقول به نظر برسه، منظورم اینه، من وقتی کنار آدمای زیبا قرار می‌گیرم می‌تونم تمرکز کنم و سرعت فکر کردنم رو آهسته کنم. بله، می‌دونم که این یک سرویس دوست‌یابی نیست، و من هم دنبال چنین چیزی نیستم. فقط می‌خوام کسی باشه که بتونه ذهن منو تحریک کنه، و بتونیم باهم گپ بزنیم.
(مکثی طولانی در حالی که صدای فشردن کلیدها از میان تلفن به گوش می‌رسد)
کندرا: عالی. بسیارخب، من شما رو به یکی از محبوب‌ترین الهه‌های شرکت‌مون متصل کردم، اسمشون آقای-
فرانک: یک لحظه؟ آقا؟ اون یک مرده؟
کندرا: بله قربان. اسمش رامونه و اهل اسپانیاست. یک الهه‌ی بسیار محبوب. تا به حال اسم زن خوراکی رو شنیدین؟
فرانک: رمان مارگارت آتوود؟ البته که شنیدم.
کندرا: ایشون در نوشتن اون داستان به آتوود الهام بخشیدن.
فرانک: منبع الهام زن خوراکی رامونه؟
کندرا: البته. ایده‌ی هویج‌هایی که جیغ می‌کشن رو اون داد. توی موضوع غذاهای استعاری کارش عالیه.
فرانک: که این طور.
کندرا: بسیار‌خب، پس شما الان هماهنگ شدین و من اولین جلسه‌ی الهه-هنرمند شما رو برای بعد از ظهر سه‌شنبه هماهنگ می‌کنم، از نظر شما چطوره؟
فرانک: خوبه.
کندرا: بسیار عالی آقای هینتون، حالا می‌تونیم درباره‌ی گزینه‌های پرداخت صحبت کنیم. نرخ روزانه‌ی ما از ۱۰۰ دلار در روز شروع می‌شه، در حالی‌‌که نرخ هفتگی چیزی حدود-
فرانک: اجازه بدین کارت اعتباری‌مو بیارم و شماره‌ش رو بخونم براتون. به نفعشه که خوب باشه این آقا.
کندرا: البته که همین‌طوره، آقای هینتون…

نویسنده: فرانک هینتون
مترجم: مهدی قاسمی شاندیز
برگرفته از سایت: http://fictionaut.com

درباره‌ی تیم تحریریه آنتی‌مانتال

تیم تحریریه آنتی‌مانتال بر آن است تا با تولید محتوای ادبی و انتشار آثار همسو با غنای علمی، هرچند اندک در راستای ارتقای سطح فرهنگی جامعه سهیم باشد. امیدواریم که در این مسیر با نظرات و انتقادات خود ما را همیاری‌ کنید.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *