«طلسم» کاتی کوتی کلماتی کاتی کوتی کلماتی کلماتی رونده در راهی دور تا راهی دورتر از دور کلماتی چسبنده بر پایی لنگ از ابتدای این دروازه درهایی بسته تا دردی ناقص انسانی ناقصتر من میرسم نمیرسم میرسم نمیرسم میرسم نمیرسم …
بیشتر بخوانید »نقد شعر “صاحب این خانه کیست؟ ” نگاهی به شعر «صاحبخانه» از علیرضا کاهد/ نویسنده: لیلا بالازاده
صاحب این خانه کیست؟ نگاهی به شعر «صاحبخانه» از علیرضا کاهد نویسنده: لیلا بالازاده «صاحبخانه» واردنشده میخواهی از همه اعتراف بگیری: «چرا خونه تاریکه؟» کلیدها را میزنی مهتابی به لکنت میافتد ولی بالاخره به حرف میآید و همهچیز روشن میشود …
بیشتر بخوانید »خروج از چرخهی ملال: خوانش روانشناختی داستانک «حمام» نویسنده: «مهدی قاسمی شاندیز»
«حمام» دیشب سر جایش نخوابیده بود، این را وقتی فهمید که با بدنِ کج و خشکشده جلوی تلویزیون از خواب پرید. به سختی بلند شد و به اتاقخواب برگشت، خزید زیر لحاف و چشمهایش را بست. آرام آرام رطوبتِ سردی …
بیشتر بخوانید »«سیب و سنگ، بالا و پایین» نگاهی به شعر «تعارف» از «مرجان دشتی شولی» نویسنده: «لیلا بالازاده»
«تعارف» یک تکه از دو قسمت مساوی یک لایه از شکم یک لایه از پوستش میکند و اضافه را در بشقاب چاقو در دستش تعارف میتراشد برام تعارف همان گاز معروف نبود که برای آن سیبزمینی پوست میکند حوا؟ حالا …
بیشتر بخوانید »نقد مجموعه شعر “بوی استروژن سوخته” از “هانیه بختیار”/ منتقد: “لیلا بالازاده”
یافتن معنا برای زندگی و تعریف چیستی هستی، از بزرگترین چالشهای انسان هوشمند بوده است. او با ساخت و پرداخت اساطیر و مذاهب، سعی در ساماندهی به سیستم دال و مدلولهای پیدا و ناپیدای اطراف خود داشته است. اصول موضوعهای …
بیشتر بخوانید »داستانک “بوی دستها” نوشتهی لیلا بالازاده
دیشب که من خواب بودهام، دستهایم خودسر راه افتادهاند و برای کمی ماجراجویی و هیجان، سوار آخرین ماشین به سمتِ روستا شدهاند. به آنجا که رسیدهاند، درون یکی از خانهها سرک کشیده و زنی در رختخواب پیدا کردهاند که از …
بیشتر بخوانید »نقد شعر “باز بسته” نوشتهی لیلا بالازاده/ منتقد: منصور بابالویان
باز بسته پرانتز باز پرانتز بسته هربار که مدادک اشارهای میکند به سمت شست خبردار از گوشهی چشم نگرانش به رودههای دراز اطراف مداد را سُر لای دو عضلهی هلالی منقبض هر چه مینویسد باز هم خالیست با رهایی از …
بیشتر بخوانید »داستان کوتاه “ما” نوشتهی لیلا بالازاده
مادرم شلوارش را پایین کشید و روی زانوهایش نشست. دلپیچه امانش را بریده بود، کمی منتظر ماند و بعد لای پاهایش را نگاه کرد. مرا دید که لرزان و ترسان از او آویزان شدهام. زوری زد و مرا پس انداخت. …
بیشتر بخوانید »نقد شعر “خمپاره” اثر هیوا باجور/ منتقد: لیلا بالازاده
خمپاره افتاده ام تخت مثل یک خمپاره لخت که هی گود می شود در خود من غمی بزرگم که هیچ کلمه ای نام کوچکم را نمی گوید اما تو صدایم کن جنگ تا از یاد ببرم همه را این سطرهای …
بیشتر بخوانید »داستانک “صدای تو” نوشتهی لیلا بالازاده
درست همان لحظهای که با چشمهای بسته ایستادهای جلوی دیوار و میخواهند تیربارانت کنند، میپرم جلو و داد میزنم: مگه از رو نعش من رد بشین! سربازها هول میشوند و فرمانده را نگاه میکنند، او هم کنترل تلویزیون را از …
بیشتر بخوانید »داستانک «نطفه» از لیلا بالازاده
“نطفه” – جدی میگی مریم؟ واقعا میخوایش؟ – آره میخوام، خواهش میکنم! خودت میدونی که من شرایطش رو ندارم. این کارو برام بکن دیگه! – آخه میخوای چیکارش کنی؟ چندشه که! و بعد ادای حال به هم خوردن درآورد. – …
بیشتر بخوانید »نقد شعر «طلا» از مهدی قاسمی منتقد: لیلا بالازاده
طلا ۱ از سری که به اشتباه کردهای تن بیرون در ازای مبلغی ناچیز به خانه میآیی مثل ماشینی قسطی بر تختخواب میکوبی و رنگت میپاشد بر دیوار. ۲ قسم به سپیده/دمی که میدرخشد گونههاش زنگ می زند بعد این… …
بیشتر بخوانید »